eitaa logo
عشق‌دیرینه💞
12.5هزار دنبال‌کننده
4.6هزار عکس
3.6هزار ویدیو
2 فایل
تو، شدی همون زیباترین تجربه♥️🖇️ تبلیغاتمون😍👇🍬 https://eitaa.com/joinchat/1974599839C99e2002074 #هر‌گونه‌کپی‌برداری‌حرام‌است‌‌وپیگرد‌‌قانونی‌و‌‌الهی‌دارد‌حتی‌با‌ذکر‌نام‌نویسنده❌
مشاهده در ایتا
دانلود
عشق‌دیرینه💞
🍀🌺🍀🌺🍀🌺 🌺 🍀 🌺 🍀 #رمان_عشق_دیرینه #صد_وهفتادویک شماره ناشناس بود.. نمیدونم از استرس یاشنیدن خبربود..
🍀🌺🍀🌺🍀🌺 🌺 🍀 🌺 🍀 باعصبانیت ونعره ی بلندی برای خفه کردن بنفشه کشیدم توی چندسانتی ازصورتش توپیدم: _صحرا صاحب داره.. الکی دایه ی مهربان تراز مادرنشو! فهمیدی؟ بنفشه_ آدم به کثیفی توندیدم.. دستمو بالا بردم که بکوبم توی فکش اما وسط راه پشیمون شدم.. باگفتن لااله الا الله به سمت اتاق صحرا رفتم.. همین که درو باز کردم انگار فهمید منم چون گفت: _گمشو بیرون! سکوت کردم ورفتم کنار تختش.. _باید بریم خونه.. درست میشه.. آروم باش صحرا.. التماست میکنم صبور باش صحرا_ بگین عماد بیاد.. دستم مشت شد.. چشمامو بادرد روی هم فشردم.. صحرا_ من فقط بااون برمیگردم خونه.. اونم نه خونه تو.. خونه ی عماد _حالت که خوب شد ازهم جدا میشیم.. اونوقت هرجا دلت خواست برو! بلند دادزد: _ترجیح میدم بمیرم تا اینکه پامو تو خراب شده ی تو بذارم! حالاهم برو بیرون تحمل حضورتو ندارم! _نمیخواستم اینجوری بشی.. صحرا_ مهم نیست.. اصلا میدونی چیه؟ خداروشکر که کورم وقیافه ی تو رو نمی بینم! داشتم از شدت عصبانیت می لرزیدم ومیدونستم اگر یک ثانیه بیشتر تواتاق بمونم دستم روش بلند میشه! پس به سرعت ازاتاق زدم بیرون ودرمقابل نگاه چندش بنفشه بیمارستانو ترک کردم.. پشت فرمون بودم که مامانم زنگ زد.. واسه اولین بار حوصله اشو نداشتم و گوشیمو خاموش کردم وروندم سمت خونه.. تنها جایی که آرومم میکرد خونه ی سوت وکور ویران شده ی خودم بود @Sekans_Eshgh 😌😘😍❤️‍🔥
عشق‌دیرینه💞
🍀🌺🍀🌺🍀🌺 🌺 🍀 🌺 🍀 #رمان_عشق_دیرینه #صد_وهفتادویک شماره ناشناس بود.. نمیدونم از استرس یاشنیدن خبربود..
🍀🌺🍀🌺🍀🌺 🌺 🍀 🌺 🍀 باعصبانیت ونعره ی بلندی برای خفه کردن بنفشه کشیدم توی چندسانتی ازصورتش توپیدم: _صحرا صاحب داره.. الکی دایه ی مهربان تراز مادرنشو! فهمیدی؟ بنفشه_ آدم به کثیفی توندیدم.. دستمو بالا بردم که بکوبم توی فکش اما وسط راه پشیمون شدم.. باگفتن لااله الا الله به سمت اتاق صحرا رفتم.. همین که درو باز کردم انگار فهمید منم چون گفت: _گمشو بیرون! سکوت کردم ورفتم کنار تختش.. _باید بریم خونه.. درست میشه.. آروم باش صحرا.. التماست میکنم صبور باش صحرا_ بگین عماد بیاد.. دستم مشت شد.. چشمامو بادرد روی هم فشردم.. صحرا_ من فقط بااون برمیگردم خونه.. اونم نه خونه تو.. خونه ی عماد _حالت که خوب شد ازهم جدا میشیم.. اونوقت هرجا دلت خواست برو! بلند دادزد: _ترجیح میدم بمیرم تا اینکه پامو تو خراب شده ی تو بذارم! حالاهم برو بیرون تحمل حضورتو ندارم! _نمیخواستم اینجوری بشی.. صحرا_ مهم نیست.. اصلا میدونی چیه؟ خداروشکر که کورم وقیافه ی تو رو نمی بینم! داشتم از شدت عصبانیت می لرزیدم ومیدونستم اگر یک ثانیه بیشتر تواتاق بمونم دستم روش بلند میشه! پس به سرعت ازاتاق زدم بیرون ودرمقابل نگاه چندش بنفشه بیمارستانو ترک کردم.. پشت فرمون بودم که مامانم زنگ زد.. واسه اولین بار حوصله اشو نداشتم و گوشیمو خاموش کردم وروندم سمت خونه.. تنها جایی که آرومم میکرد خونه ی سوت وکور ویران شده ی خودم بود @Sekans_Eshgh 😌😘😍❤️‍🔥