عشقدیرینه💞
🍀🌺🍀🌺🍀🌺 🌺 🍀 🌺 🍀 #رمان_عشق_دیرینه #صد_وهفتاد دست وصورتمو شصتم که خون دستم باز شد وبازم دستمال کاغذی
🍀🌺🍀🌺🍀🌺
🌺
🍀
🌺
🍀
#رمان_عشق_دیرینه
#صد_وهفتادویک
شماره ناشناس بود.. نمیدونم از استرس یاشنیدن خبربود.. واقعا نمیدونم چرا اما به سحر گفتم: توجواب بده!
جواب داد_ بله؟
....
سحر_شما؟
....
سحر_اوکی چندلحظه گوشی!
گوشی رو به من گرفت وگفت: یه دختره اس خیلی هم عصبانیه باتو کار داره!
_صحرا؟
سحر_نه صحرا نیست.. صدای اونو میشناسم!
باتردید گوشی رو گرفتم..
_بله؟
بنفشه_ مرتیکه ی بیشرف زدی دختر مردمو کور کردی وباخیال راحت داری خوش میگذرونی؟
_درست صحبت کن ببینم.. این چه طرز حرف زدنه؟ ازکی حرف میزنی؟
باجیغی که کشید تلفونو ازخودم دور کردم اما با ادامه ی حرفش به سرعت چسبوندم به گوشم..
_صحرا کورشده بی پدرومادر.. به سرش ضربه زدی وانداختیش بیمارستان وخودت...؟
ازصحرا متنفر بودم اما تموم تنم سست شده بود..
کورشده؟ یعنی چی؟ یاد ظهر افتادم.. یاد سرش که به کمد برخورد کرد..
درمقابل جیغ ها وبدوبیراه های بنفشه فقط پرسیدم:
_کدوم بیمارستان؟
بنفشه_ به خانوادش میگم برن ازت شکایت کنن... میگم بدبختش کردی..
آخ اگه این دختر فضول جلوی دستم بود دندون هاشو تو حلقش میریختم..
بانعره ی بلند گفتم:
_خفه شو... پرسیدم کدوم بیمارستان؟
سحر_چی شده؟ به من ببینم کیه؟
دستشو محکم پس زدم وبهش توپیدم:
_به تو مربوط نیست..
بنفشه_ تشریف بیار بیمارستان(..)
گوشی رو قطع کردم وبا عجله به سمت اتاق رفتم..
سحر_ چی شده مهراد؟
_برو خونت سحر.. دیگه ام اینجا نیا..
سحر_ گناه من چیه؟
یقه شو گرفتم وکوبوندمش به دیوار ومیون دندون های کلید شده گفتم:
گناهت اینه که دنبال یه مرد زن دار افتادی میخوای خودتو بهش غالب کنی..
محکم به عقب هولش دادم ولی چون به دیوارچسبیده بود چیزیش نشد..
به سویچم چنگ زدم وازخونه زدم بیرون..
_خدایا غلط کردم.. من نمیخواستم این بلا سرش بیاد.
@Sekans_Eshgh
#بفرست_برا_دوستات😌😘😍❤️🔥