eitaa logo
عشق‌دیرینه💞
12.7هزار دنبال‌کننده
4.5هزار عکس
3.5هزار ویدیو
2 فایل
تو، شدی همون زیباترین تجربه♥️🖇️ تبلیغاتمون😍👇🍬 https://eitaa.com/joinchat/1974599839C99e2002074 #هر‌گونه‌کپی‌برداری‌حرام‌است‌‌وپیگرد‌‌قانونی‌و‌‌الهی‌دارد‌حتی‌با‌ذکر‌نام‌نویسنده❌
مشاهده در ایتا
دانلود
عشق‌دیرینه💞
🍀🌺🍀🌺🍀🌺 🌺 🍀 🌺 🍀 #رمان_عشق_دیرینه #صد_وچهل‌ونه صبح درحالی که کنار مهراد بودم چشمامو باز کردم باحسرت
🍀🌺🍀🌺🍀🌺 🌺 🍀 🌺 🍀 مثل مسخ شده ها، مات ومبهوت چشم به دردوخته بودم.. تنهاصدایی که سکوت رو میشکست صدای ناله های ظریفی بود که از شدت بغض ازگلوم خارج میشد.. بعداز تلفن سارا وخبر مرگ بابا هنوز تلفن تودستم بود وصدای بوق طولانیش خدشه به اعصابم انداخته بود.. چطوری باورکنم بابا دیگه نیست.. چطور میتونه اینقدر بی معرفت باشه بدون خداحافظی بره.. چطوری قبل ازاینکه دخترشو ببینه رفته؟ چطورممکنه این همه بی وفایی! کم صدای گریه هام بالاگرفت وتبدیل به هق هق و ضجه شد! بلند بلند اسم بابا رو صدا میزدم و ازگله میکردم... دربازشد ومهراد توی چهارچوب در ظاهر شد! عصبی بود اما بادیدنم حیرت زده به سمتم اومد.. مهراد_ صحرا؟ چی شده؟ _مهراد بابام... بابام خیلی نامرده.. خیلی بی وفا وسنگ دله.. خیلیییی! جلوی پام کنار مبل زانو زد ودستمو توی دست های گرمش گرفت.. مهراد_چی شده خانومم؟ دلت تنگ شده؟ میخوای بریم اونجا؟ _دلم شده مهراد آره خیلی دلم تنگ شده! اما اون بی وفا بدون خداحافظی ازمن رفتتتتت! رفت مهراد بابا رفتتتت! مهراد که باحرف من به وضوح رنگ از صورتش پرید گفت: _چییییی؟ واضح حرف بزن ببینم چی میگی! _بابام تنهام گذاشت.. حتی نذاشتن باهاش وداع کنم.. با صدایی که از ته چاه درمیومد گفت: _مرده؟ @Sekans_Eshgh 😌😘😍❤️‍🔥