عشقدیرینه💞
🍀🌺🍀🌺🍀🌺 🌺 🍀 🌺 🍀 #رمان_عشق_دیرینه #صد_وپنجاهودو به قبربابا وترمه ی قهوه ای رنگ روش خیره شده بودم که
🍀🌺🍀🌺🍀🌺
🌺
🍀
🌺
🍀
#رمان_عشق_دیرینه
#صد_وپنجاهوسه
درماشینو محکم به هم کوبیدم وباعصبانیت گفتم:
_زن یه روانی شدن هم همینو داره! نباید توختم بابامم بمونممممم!
مهراد_ درست حرف بزن!
_منو بذار خونه مامانم اینا.. نمیخوام فعلا بیام خونه!
مهراد_ میریم خونه استراحت کن بعدش باهم برمیگردیم!
باحرص دستمو روی صورتم کشیدم وگفتم:
_هرکاری میخوای بکن!
گوشیشو برداشت وبه یکی زنگ زد!
_سلام...
.....
مهراد_مرسی توخوبی؟
.....
مهراد_ ناهار چی داریم؟
.....
_باصحرا دارم میام جاشو مرتب کن یه کم ناخوشه!
.....
مهراد_ ممنونم خداحافظ!
_کی بود؟
مهراد_ سحر!
_چیییی؟ سحر؟
مهراد_ آره.. چیزی شده؟
میخواستم بگم لعنتی از کی تاحالا اینقدر صمیمی با خدمتکارت حرف میزنی اما زبون به دهن گرفتم!
اونقدر ناخنمو توی گوشت دستم فرو کرده بودم که وقتی مشتمو باز کردم جای ناخن هام کبود شده بود..
چطور میتونست اینقدر بیخیال جلوی من بااون عوضی حرف بزنه!!!
به خونه رسیدیم.. ماشینو توپارکینگ پارک کرد وروبه من گفت:
_پیاده شو!
تا نوک زبونم اومد بگم حق نداری با سحر گرم بگیری اما بازم خفه خون گرفتم!
مهراد_ صحرا؟ باتواما؟ کجایی؟
میخواستم اونقدر بزنمش تا دیگه اسم هیچ زنی رو با اون سراحت به زبون نیاره اما بازهم لال مونی گرفتم!!
ازماشین پیاده شدم وبی توجه به حرفش که گفت صبرکن باهم بریم به سمت آسانسور رفتم!
مهرادهم چند ثانیه بعد خودشو بهم رسوند!
شونمو گرفت وآروم تکونم داد..
مهراد_ چته؟؟
بابغض وغضب نگاهش کردم! کاش میشد بزنم صورتشو داغون کنم!
مهراد_ اون یارو بی... دیدی اینجوری شدی؟
اومدم بگم توگه میخوری جلوی من زن جماعت حرف بزنی وحق نداری بهم تهمت بزنی اما خفه شدم وبی اراده قطره اشکم چید روی دستش!
مهراد با لحنی پشیمون:
_ببخشید!
@Sekans_Eshgh
#بفرست_برا_دوستات😌😘😍❤️🔥