عشقدیرینه💞
🍀🌺🍀🌺🍀🌺 🌺 🍀 🌺 🍀 #رمان_عشق_دیرینه #صد_وپنجاهوهشت خودمو به خواب زدم.. قلبم مثل گنجشک میزد.. خداکنه ن
🍀🌺🍀🌺🍀🌺
🌺
🍀
🌺
🍀
#رمان_عشق_دیرینه
#صد_وپنجاهونه
سارا بادیدنم به سمتم اومد وسر زنش وار گفت:
_کجا بودی تاحالا؟ تواین موقعیت هم دست از خلوت کردن باعشقت برنمیداری؟
کلامش نیش داشت وحقش بود نیشش بزنم!
_من توی هرموقعیتی از محیطی که از آدماش متنفرم فرار میکنم..
وقتی میام اینجا هوا نیست که تنفس کنم.. میون دندون های کلید شده ادامه دادم :
بوی تعفن این خونه حالمو به هم میزنه! بادست کنارش زدم ورفتم سمت اتاقم.. هه! اتاق؟ بهتره بگم اتاق سابقم چون حالا دیگه اتاق سبحان بود و کثافط کاریاش...
مانتومو توی کمد گذاشتم وشال نازک وخنک مشکی رنگمو با مقنعه ام عوض کردم..
سارا اومد تواتاق وبااخم گفت:
_منظورت چی بود ازاون حرف!
شونه ای بالا انداختم وبا بی خیالی گفتم:
_جوری حرف نزدم که متوجه نشی! واضح بود! خواستم ازاتاق بزنم بیرون که باصدای بلند گفت؛
_صبرکن ببینم صحرا.. تاجوابمو ندی هیچ جا نمیری!
_چی دوست داری بشنوی؟ بگو تا همونو بگم!
سارا_ من که پشتت بودم.. واسه اینکه توروبه مهراد برسونم باهمه درافتادم.. من که تاعروست نکردم دست برنداشتم.. حالامن شدم آدم بده؟
_تووظیفه ات بود تا آبرو نداشته ی خانوادتو حفظ کنی!
ضمنا منظورم به شخصه تونبودی.. حضور آدمایی که نابودم کردن خیلی پررنگ تراز توئه نگران نباش!
بعداز این حرفم سریع اتاقو ترک کردم ورفتم توی آشپزخونه!
مامان_ اومدی؟
بدون اینکه سلام کنم فقط سرمو تکون دادم..
مژگان دختردایی مامانم گفت:
_صحرا جان استکان هارو میشوری چایی بریزیم؟ مامانت حالش خوب نیست!
استکان هارو شستم وقطره قطره اشک ریختم..
یادبچگی هام افتاده بودم وگریه هام کم کم شدت گرفت که مژده (خواهرمژگان) اومد ظرفارو ازدستم گرفت وگفت:
_برو بشین عزیزدلم.. من بقیه شو میشورم..
بدون تعارف تشکر کردم وراه اتاق مامان اینارو پیش گرفتم..
دلم هوای دیدن آلبوم خانوادگی رو کرده بود..
دراتاقو بستم وواسه اینکه کسی مزاحمم نشه قفلش کردم..
سرمو برگردونم که بایه نفر سینه به سینه شدم..
بادیدن عماد که تقریبا بهش چسبیده بودم شکه شدم..
ازش جدا شدم وگفتم:
_معذرت میخوام نمیدوستم تواتاقی!
دستمو گرفت وکشید...
نمیدونم چرا ازعماد تاحد مرگ خجالت میکشیدم..
عماد_ خوشحالم که ندونسته اومدی.. اگه میدونستی هرگز نیومدی! روی موهامو بوسه زد..
ازش جدا شدم و باخجالت گفتم:
_نکن این کارو.. من ازدواج کردم
@Sekans_Eshgh
#بفرست_برا_دوستات😌😘😍❤️🔥