eitaa logo
عشق‌دیرینه💞
21.2هزار دنبال‌کننده
855 عکس
779 ویدیو
0 فایل
تو، شدی همون زیباترین تجربه♥️🖇️ تبلیغاتمون😍👇🍬 https://eitaa.com/joinchat/1974599839C99e2002074 #هر‌گونه‌کپی‌برداری‌حرام‌است‌‌وپیگرد‌‌قانونی‌و‌‌الهی‌دارد‌حتی‌با‌ذکر‌نام‌نویسنده❌
مشاهده در ایتا
دانلود
عشق‌دیرینه💞
🍀🌺🍀🌺🍀🌺 🌺 🍀 🌺 🍀 #رمان_عشق_دیرینه #صد_وچهل‌وپنج خونه رویه باردیگه برق انداختم وبی توجه به صدای ویز و
🍀🌺🍀🌺🍀🌺 🌺 🍀 🌺 🍀 ازماشین پیاده شدم وباخنده گفتم: _امشب باعث شدی بعد مدت ها بخندم.. خیلی خوشحالم دوباره برگشتی پرستو جونم! پرستو_ منم خیلی خوشحالم که دوباره دارم می بینمت عزیزدلم.. فردا میام دنبالت بریم کوه! دیگه ام نمیخوام افسرده ببینمت! گونشو بوسیدم وچشم کش داری گفتم.. بنفشه باحرص گفت: _منم که کشکم این وسط! باخنده_ توکه بیخ ریش خودمی! همین حرفم شروع یه غرغر دیگه خنده های ازته دلم شد.. داشتم می خندیدم که ماشین مهراد پشت ماشین پرستو پارک شد! خنده ازلبم پرکشید.. دلم به دلشوره افتاد! سریع گفتم: _خب دیگه برید وقت رفتنه مهرادم اومد! چندثانیه بعد خداحافظی کردن ورفتن! مهراد بدون اینکه حرکتی بکنه توی ماشین نشسته بود وبا غضب وعصبانیت به من نگاه میکرد.. بااینکه ترسیده بودم اما سعی کردم خودمو به بیخیالی بزنم! نیم نگاهی بیخیال بهش انداختم و به سمت خونه حرکت کردم! قلبم مثل گنجشک میزد.. مدام زیرلب زمزمه میکردم: _آروم باش.. آروم باش صحرا! اون هیچ کاری نمیتونه بکنه! وارد آسانسور شدم وقبل از بسته شدن در، پای مهراد جلوی در آسانسور قرار گرفت ومانع بسته شدن درشد... @Sekans_Eshgh 😌😘😍❤️‍🔥