عشقدیرینه💞
🍀🌺🍀🌺🍀🌺 🌺 🍀 🌺 🍀 #رمان_عشق_دیرینه #صد_وچهلوچهار باشنیدن اسم ترلان قطره اشکم چکید.. هیچوقت فکرنمیکرد
🍀🌺🍀🌺🍀🌺
🌺
🍀
🌺
🍀
#رمان_عشق_دیرینه
#صد_وچهلوپنج
خونه رویه باردیگه برق انداختم وبی توجه به صدای ویز ویز گوشیم رفتم تواتاقم..
قرص خواب خوردم و لباس هامو با لباس خواب راحت عوض کردم..
توی تختم دراز کشیدم ومنتظر شدم خوابم ببره!
چون اولین بارم بود قرص خواب میخوردم سریع خوابم گرفت..
چشمام گرم خواب شد که صدای بلند وعصبی مهراد گوشمو خراش داد!
مهراد_ بلندشو ببینم!
باچشمای خمار ازخواب نگاهش کردم..
معلوم بود حسابی غیرت نداشتشو به درد آورده بودم! تازه اولشه آقا مهراد!
مهراد_ بازیت گرفته؟
_چه خبرته سرشبی اومدی سروصدا میکنی؟
اومد سمتم.. دستمو کشید وهمزمان عصبی ترازقبل گفت:
_بلندشو تا بهت بگم چه خبره!
بوی عطرتنش باعطرخودش فرق داشت.. یادم باشه دفعه ی بعد عطرترلانو بو کنم!
چه لذتی داره این قرص.. اینم یادم باشه شبی یه دونه بندازم بالا!
باسرگیجه به تختم برگشتم که مهراد باصدایی که تعجب توش موج میزد اسممو صدا زد!
_صحرا؟
_هوم؟
مهراد_ خوبی؟ چرااینجوری شدی؟
کش دارگفتم:
_چجوری شدم؟
مهراد_ چیزی خوردی؟
خنده ام گرفت! مردک احمق همیشه بدون فکر حرف میزنه..
_مگه من مثل توام..
بلند دادزد: چه مرگته؟
بادادی که زد هرچی زده بودم پرید.. چشمام گرد شد ونگاهش کردم..
_چته روانی؟
مهراد_ میدونی چیه؟ اشتباه کردم اومدم خونه.. می بینمت آرامشم بهم میریزه! دفعه ی آخرت باشه با مسخره بازی هات منو میکشونی خونه!
توحق نداری بدون اجازه ی من پاتو ازخونه بذاری بیرون!
بارآخرت باشه از بیرون رفتن حرف بزنی وبارآخرت باشه گوشی روجواب نمیدی... اینارو تند تند گفت وبعدشم به سرعت اتاقو ترک کرد!
دوباره خواب به چشمم برگشته بود.. باشنیدن صدای درزمزمه کردم:
_آرامشتو یه ازت میگیرم که این روزهارو اوج آرامش بدونی
@Sekans_Eshgh
#بفرست_برا_دوستات😌😘😍❤️🔥