عشقدیرینه💞
🍀🌺🍀🌺🍀🌺 🌺 🍀 🌺 🍀 #رمان_عشق_دیرینه #صد_وچهلوسه بابوق دوم جواب داد.. صداش خواب آلود بود ومن از مزاحمت
🍀🌺🍀🌺🍀🌺
🌺
🍀
🌺
🍀
#رمان_عشق_دیرینه
#صد_وچهلوچهار
باشنیدن اسم ترلان قطره اشکم چکید.. هیچوقت فکرنمیکردم اینقدر ذلیل بدبخت بشم!
مهراد نباید این کارو میکرد.. نباید لجمو درمیاورد..
مهراد_ باید قطع کنم کاری نداری؟
دست هام مشت شد وصورتم ازغم مچاله..
میخواستم بپرسم داری میری واسش گردو بخری؟ اما خفه خون گرفتم وگفتم؛
_نه کاری ندارم! میخوام برم خونه سارا اینا.. اومدی دیدی نیستم بدون اونجام!
گوشی رو فوری قطع کردم تاحرف اضافه شو نشوم!
چندثانیه ازقطع شدن تلفن نگذشته بود که زنگ زد..
جواب ندادم وتلفنو از برق بیرون کشیدم!
اونقدر بددل وشکاک هست که تاخود خونه گازبده! مگراینکه ترلان جونش نذاره!
رفتم غذامو که سرد شده بودو توی سطل آشغال خالی کردم وظرف هارو شستم!
اون داره اشکمو درمیاره.. داره کارمیکنه من بهش حسودی کنم.. داره تلافی میکنه.. داره عذابم میده..
منم میکنم.. تلافی میکنم.. عذابش میدم.. حسادتشو تاحدی تحریک میکنم که اشکشو دربیارم!
آره من بچه مو سقط کردم.. چون بچه ام به خواسته خودم نبود و...
آره این زندگی رو نخواستم وفرار کردم چون باانتخاب این زندگی خانوادمو ازدست دادم!
آره آره آره... من بدم.. بدترین وپست ترین زن دنیا.. اما...
بیگناه وارد دنیای آدم بدا شدم.. ناخواسته منو وارد دنیای کثیفشون کردن.. داشتم زندگیمو میکردم.. هرچند راضی نبودم اما انتخاب خودم بود..
@Sekans_Eshgh
#بفرست_برا_دوستات😌😘😍❤️🔥