عشقدیرینه💞
🍀🌺🍀🌺🍀🌺 🌺 🍀 🌺 🍀 #رمان_عشق_دیرینه #چهارصد با بغض وصدای لرزون گفتم: _آقاجون شما هم میخواین مثل خانواد
🍀🌺🍀🌺🍀🌺
🌺
🍀
🌺
🍀
#رمان_عشق_دیرینه
#چهارصد_ویک
باخوشحالی وذوقی غیرقابل توصیف خودمو توی بغل مادرجون جا کردم وگفتم؛
_خیلی معذرت میخوام.. شرمنده ام.. امیدوارم حلاکم کنید..
بعداز کلی ابراز دلتنگی و قربون صدقه آقا جونم بغل کردم و بوسیدم...
مهرادکه با دیدن ما لب ولوچه اش آویزون شده بود گفت:
_حالا که دخترتو بهتون برگروندم نمیخواین منم ببخشین؟
مادرجون_ باتوکه کلا کاری ندارم پسره ی بی عقل!
بابغض ساختگی گفت:
_باشه.. بامن کاری ندارید من دیگه برم انگار اینجا جای واسه من ندارین!
آقاجون که هنوزم دستاش دور شونه ام بود بیشتر به خودش فشارم داد و روی موهامو که از شالم بیرون اومده بود بوسید وگفت:
_نظرت چیه عروس ببخشیمش یا هنوز جا داره؟
_با لبخندی دندون نما به مهراد نگاه کردم که داشت با چشم واسم خط ونشون میکشید!
_آقا جون این ازالان داره باچشم تهدیدم میکنه چه بخششی آخه؟
_من؟ گردن من از مو باریک تره کجا تهدید کردم نامرد؟
سرمو بلند کردم وبه آقا جون گفتم:
_فکرکنم گناه داره!
بااین حرفم 4تایی زدیم زیر خنده و خلاصه بعداز یک ساعت منت کشی وعجز والتماس مادروپدرش بخشیدنش به شرطی که دیگه کاری نکنه دلشون بشکنه و بدون مشورت قبلی اقدام به هیچ کاری نکنه!
@Sekans_Eshgh
#بفرست_برا_دوستات😌😘😍❤️🔥