عشقدیرینه💞
🍀🌸🍀🌸🍀 🌸🍀🌸🍀 🍀🌸🍀 🌸🍀 🍀 #امواج_عشق #104 به طرف پارچ آبی که روی عسلی بود رفتم با خنده ی بدجنسانه ای
🍀🌸🍀🌸🍀
🌸🍀🌸🍀
🍀🌸🍀
🌸🍀
🍀
#امواج_عشق
#105
_حیف که الان نمیتونم تلافی کنم چون منتظرمون هستن
اینو بدون که یکی طلبت به زودی این کارت رو جبران میکنم
بعد به طرف اتاقی که لباس هامون اونجا بود رفت
اداش رو در آوردم و گفتم:
_آره جون خودت پسره ی بیشعور و تخس
شیطونه میگه بیخیال عملیات بشم و بزنم اینجا لهش کنم
چند دقیقه کوتاهی گذشته بود که آرشام با لباس های تمیز و مرتب از اتاق بیرون اومد
به من نگاه کرد و گفت:_چیه؟؟ هنوز که اونجایی نمیخوای بیای؟؟
سری به طرفش رفتم لباس هام مناسب بود و تازه پوشیده بودم
برای همین ترجیه دادم با همون لباس ها برم
با همدیگه از اتاق بیرون اومدیم
خواستم به طرف پله ها برم که آرشام دستش رو به طرفم دراز کردگفت:
_دستامو بگیر باید خودمون رو صمیمی نشون بدیم عین زوج های عاشق
چشم غره ای نثارش کردم و با تردید دستش رو گرفتم
از پله ها پایین اومدیم و به طرف میز غذاخوری که مهران و بنیتا و صمدی دورش نشسته بودن
و منتظر ما بودن رفتیم وقتی ما رو دیدن
مهران لبخندی زد و سری تکون داد که یعنی آفرین همینطوری رفتار کنین
#کپیممنوع رمان آنلاین میباشد❌
✨✨✨✨✨✨✨
✨@Sekans_Eshgh ✨
✨✨✨✨✨✨✨
🍀
🌸🍀
🍀🌸🍀
🌸🍀🌸🍀
🍀🌸🍀🌸🍀