عشقدیرینه💞
🍀🌸🍀🌸🍀 🌸🍀🌸🍀 🍀🌸🍀 🌸🍀 🍀 #امواج_عشق #119 _چون نمیتونم چی؟؟ هول شد و سریع دستم رو گرفت و گفت: _هیچی زی
🍀🌸🍀🌸🍀
🌸🍀🌸🍀
🍀🌸🍀
🌸🍀
🍀
#امواج_عشق
#120
خودمم یه لحظه باورم شد که ما واقعا زن و شوهریم و فقط به خاطر عملیات عقد نکردیم
صمدی کلافه از کنارمون رد شد و رفت
آرشام هم با قدم هایی تند شروع به راه رفتن کرد
انگار یادش رفته بود که من با این کفش ها نمیتونم خوب راه برم
دستام رو گرفته بود و پشت سرش منو میکشید
هر چقدر هم با صدای آروم صداش میکردم انگار نمیشنید
آخر سر با عصبانیت گوشه ی کتش رو گرفتم
سرجاش ایستاد
و با کلافگی به طرفم چرخید و گفت:
_چیه ؟؟
با اخم گفتم:
_چرا اینطوری میکنی؟؟
آرشام_چطوری میکنم نمیبینی مرتیکه چی میگه ؟؟
_خب بگه به درک برای من مهم نیست
آرشام _برای تو مهم نیست اما برای من ...
باز ادامه حرفش رو نگفت
دستاش رو با کلافگی به ته ریشش کشید و گفت:
_ببین پریا به این مرتیکه صمدی رو نده معلومه ازت خوشش اومده
چون همش بهت خیره میشه
از طرز حرف زدنش خنده ام گرفته بود
آرشام باز اخم کرد و ادامه داد:
_هان چیه نکنه خوشت میاد نگاهت کنه
#کپیممنوع رمان آنلاین میباشد❌
✨✨✨✨✨✨✨
✨@Sekans_Eshgh ✨
✨✨✨✨✨✨✨
🍀
🌸🍀
🍀🌸🍀
🌸🍀🌸🍀
🍀🌸🍀🌸🍀