عشقدیرینه💞
🍀🌸🍀🌸🍀 🌸🍀🌸🍀 🍀🌸🍀 🌸🍀 🍀 #امواج_عشق #136 هنوز نصف سالن رو نرفته بودم که یهو.... آرشام رو دیدم که ب
🍀🌸🍀🌸🍀
🌸🍀🌸🍀
🍀🌸🍀
🌸🍀
🍀
#امواج_عشق
#137
پس دخالت نکن الان هم دنبال ما نیا برو به اون صمدی عوضی بگو به حسابش میرسم
بعد با عصبانیت بازوش رو از دست مهران بیرون کشید
در ماشین رو باز کرد بهم اشاره کرد که سوار بشم
بدون هیچ حرفی سوار ماشین شدم ....
مهران با نگرانی و تعجب پشت سرمون نگاه میکرد
آرشام به طرف صندلی راننده رفت در رو باز کرد و نشست
صدای نفس های عصبانیش رو میشنیدم....
ماشین رو روشن کرد .....
پاهاش رو روی گاز فشرد ...
همین کافی بود که ماشین از جا کنده بشه .....
انقدر سرعت میرفت منی که عاشق سرعتم میترسیدم
نمیدونم چند دقیقه گذشته بود که همچنان تو راه بودیم
آرشام ناگهان با مشت روی فرمان زد و گفت:
_توف به این زندگی من از این خانم محافظت میکنم نگو خانم رفته پیش صمدی
چشام رو بستم و سعی کردم به عصابم مسلط باشم و با لحن آرومی گفتم:
_اونطوری که فک میکنی نیست ....
#کپیممنوع رمان آنلاین میباشد❌
✨✨✨✨✨✨✨
✨@Sekans_Eshgh ✨
✨✨✨✨✨✨✨
🍀
🌸🍀
🍀🌸🍀
🌸🍀🌸🍀
🍀🌸🍀🌸🍀