عشقدیرینه💞
🍀🌸🍀🌸🍀 🌸🍀🌸🍀 🍀🌸🍀 🌸🍀 🍀 #امواج_عشق #254 آرشام دستم رو گرفت ،بوسه ای روی دستم زد و همونطوری که به طرف
🍀🌸🍀🌸🍀
🌸🍀🌸🍀
🍀🌸🍀
🌸🍀
🍀
#امواج_عشق
#255
با این حرفش دوباره اشکاتو چشام جمع شد
نمیدونم چرا این روز ها اینطوری شده بودم و سریع ناراحت میشدم
یهو آرشام با عصبانیت و فریاد دست های بنیتا رو گرفت و گفت:
_دختر همه جا تویی نه زن من .....
بار آخرت باشه با زن من اینطوری حرف میزنی
ما نمیدونیم چه اتفاقی افتاده ولی هر چی شده حقته
بعد با عصبانیت هولش داد بنیتا سرش به دیوار خورد
و افتاد زمین از سرش خون میومد
هول شده بودم چه اتفاقی افتاد خدااااا
من و آرشام مات و مبهوت به بنیتا خیره شده بودیم
وقتی به خودم اومدم سریع به طرف بنیتا دویدم
کنارش نشستم
با دستای لرزان دست بنیتا رو گرفتم و نبضش رو گرفتم
با چشمانی گریان بهش نگاه کردم و گفتم:
_زنده است آدمای صمدی رو صدا کن
کمک کن ببریمش بیمارستان
#کپیممنوع رمان آنلاین میباشد❌
✨✨✨✨✨✨✨
✨@Sekans_Eshgh ✨
✨✨✨✨✨✨✨
🍀
🌸🍀
🍀🌸🍀
🌸🍀🌸🍀
🍀🌸🍀🌸🍀