عشقدیرینه💞
🍀🌸🍀🌸🍀 🌸🍀🌸🍀 🍀🌸🍀 🌸🍀 🍀 #امواج_عشق #74 از طرز حرف زدنش عصبانی شدم و گفتم: _هوی دور بر ندار یادت که
🍀🌸🍀🌸🍀
🌸🍀🌸🍀
🍀🌸🍀
🌸🍀
🍀
#امواج_عشق
#75
نمیدونم چند دقیقه گذشته بود که آرشام با پاهاش تند تند به زمین ضربه میزد
بعد به ساعت مچیش نگاه کرد و با لحنی که هنوز عصبانیت توش موج میزد گفت:
_ساعت ۱۰.۳۰ هست پاشو بریم تا اونجا برسیم ساعت ۱۱ میشه
بعد خودش زودتر از من پا شد و رفت منم پشت سرش رفتم
و سوار بنز سیاه رنگی که فک کنم ماشین آرشام بود شدیم
یه آهنگ تورکی تو ضبط ماشین پخش میشد
سرم رو روی شیشه ی سرد ماشین گذاشتم و به خیابان چشم دوختم
سرم رو روی شیشه ی سرد ماشین گذاشتم و به خیابان چشم دوختم
بعد از چند دقیقه ماشین روبه روی یه خونه ی ویلایی بزرگ که دور از شهر بود ایستاد
همه جا خلوت بود بیشتر شبیه بیابانی
بود که این ویلای بزرگ فقط اونجا بود
آرشام بوق زد که چند نفر با هیکل خیلی درشت در رو باز کردن
وارد حیاط سرسبز بزگ شدیم که یه خونه بزرگ با نمای سفید خودنمایی میکرد
عجب خونه ای بود از ماشین پیاده شدیم
زود تر از آرشام داشتم به طرف خونه میرفتم که سریع دستام رو گرفت
و لبخندی زد و زیر گوشم گفت:
#کپیممنوع رمان آنلاین میباشد❌
✨✨✨✨✨✨✨
✨@Sekans_Eshgh ✨
✨✨✨✨✨✨✨
🍀
🌸🍀
🍀🌸🍀
🌸🍀🌸🍀
🍀🌸🍀🌸🍀