عشقدیرینه💞
🍀🌸🍀🌸🍀 🌸🍀🌸🍀 🍀🌸🍀 🌸🍀 🍀 #امواج_عشق #85 حتی به مهران که اینقدر بهشون نزدیک هست نگفتن آرشام _آره فردا
🍀🌸🍀🌸🍀
🌸🍀🌸🍀
🍀🌸🍀
🌸🍀
🍀
#امواج_عشق
#86
چند تا لباس و کلاه گیس که تو کمد بود و مهران خریده بود رو هم تو چمدون چیدم
وقتی کارم تموم شد به طرف آرشام چرخیدم و گفتم:
_کار من تموم شد میتونیم بریم ......
آرشام سری تکون داد و با همدیگه از اتاق بیرون اومدیم
نمیدونم چرا آرشام از صبح سرسنگین شده و تو فکره
چمدون هام خیلی سنگین بود و حمل دو تا چمدون برام خیلی سخت بود
اما آرشام عین خیالش نبود حتی احساس میکردم داره بهم نگاه میکنه و میخنده
به زور چمدون ها رو داخل آسانسور گذاشتم
و با اخم ایستاده بودم که دیدم آرشام زیر زیرکی میخنده
با عصبانیت به طرفش چرخیدم و گفتم:
_چیه هی داری میخندی هان ؟؟
سریع خودشو جمع کرد و طوری که مثلا اون نخندیده
شونه هاش رو بالا انداخت گفت :
_چی میگی توهم زدی ها......
دستم رو به نشانه تهدید بالا آوردم و زیر لب خریدم:
#کپیممنوع رمان آنلاین میباشد❌
✨✨✨✨✨✨✨
✨@Sekans_Eshgh ✨
✨✨✨✨✨✨✨
🍀
🌸🍀
🍀🌸🍀
🌸🍀🌸🍀
🍀🌸🍀🌸🍀