عشقدیرینه💞
🍀🌸🍀🌸🍀 🌸🍀🌸🍀 🍀🌸🍀 🌸🍀 🍀 #امواج_عشق #93 همیشه سعی میکردم کار اشتباهی نکنم چون غرورم اجازه نمیداد مع
🍀🌸🍀🌸🍀
🌸🍀🌸🍀
🍀🌸🍀
🌸🍀
🍀
#امواج_عشق
#94
و با لحنی که مهربونی توش موج میزد گفت:
_پریا؟
اولین بار بود که اسمم رو صدا میکرد نمیدونم چرا تپش قلب گرفته بودم
اما سرم رو بلند نکردم که دستاش رو جلو آورد و زیر چونه ام گذاشت
و سرم رو با دستش به طرف خودش چرخوند
و تو چشام نگاه کرد
بهش نگاه کردم نمیدونم چرا وقتی به چشام نگاه کرد مردمک چشم هاش لرزید
سریع ماشین رو نگه داشت همچنان خیره بهم گفت:
_چرا یهو ناراحت شدی؟؟
سریع لبخندی زدم و سرم رو ازش برگردوندم و دروغکی گفتم:
_هیچی یهو یاد خانواده ام افتادم
آرشام که تازه به خودش اومده بود
هول هولکی سری تکون داد و باشه ای زیر لب گفت
و دوباره ماشین رو روشن کرد و به راهش ادامه داد
انگار یادمون رفته بود که تحت تعقیب آدم صمدی هستیم
هر دو توفکر فرو رفته بودیم ،دیگه حرفی بینمون رد و بدل نشد
به ویلای صمدی رسیدیم از ماشین پیاده شدیم
آرشام چمدون ها رو از ماشین بیرون آورد
در ماشین رو بست
#کپیممنوع رمان آنلاین میباشد❌
✨✨✨✨✨✨✨
✨@Sekans_Eshgh ✨
✨✨✨✨✨✨✨
🍀
🌸🍀
🍀🌸🍀
🌸🍀🌸🍀
🍀🌸🍀🌸🍀