eitaa logo
عشق‌دیرینه💞
21.9هزار دنبال‌کننده
420 عکس
337 ویدیو
0 فایل
تو، شدی همون زیباترین تجربه♥️🖇️ تبلیغاتمون😍👇🍬 https://eitaa.com/joinchat/1974599839C99e2002074 #هر‌گونه‌کپی‌برداری‌حرام‌است‌‌وپیگرد‌‌قانونی‌و‌‌الهی‌دارد‌حتی‌با‌ذکر‌نام‌نویسنده❌
مشاهده در ایتا
دانلود
❌❌بچه ها یه سورپرایز فوق العاده دارم براتون😍👌 قیمت وی آی پی اموج عشق ۴۲ هزار و قیمت وی آی پی عشق دیرینه ۴۰ هزار هست ولی اگه جفتشون رو باهم بخرید تخفیف داریم تا مدت کوتاهی و قیمت جفتشون ۷۰ هزار می‌باشد ✅هر دو رمان در وی آی پی تموم شدن برای دریافت وی ای پی ها مبلغ ۷۰ هزار رو به شماره کارت پایینی واریز کنید👇
6063731160771326
مهدی محمد علی زاده بزنید رو شماره کارت کپی می‌شه فیش رو به ایدی زیر بفرستید👇 @admin_part پارت اول رمان امواج عشق😌👇 https://eitaa.com/Sekans_Eshgh/24023 پارت اول عشق دیرینه👇👇👇 https://eitaa.com/Sekans_Eshgh/15718
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚠️ فاش شدن راز زیبایی 😈این کلیپو از دست نده 😵شگفت زده شدی ‼️ خانگی پوست🤯 😱 فقط ۷ روز ازش استفاده کنی انگار وایتکس زدی 😳 و دیگه از سیاهی صورت و نواحی بدنت خجالت نکش😌 😀 https://eitaa.com/joinchat/3812819107C27dadee671 ⭕️ما سلامتی رو بهتون هدیـــه میدیم ☝️
عشق‌دیرینه💞
🍀🌸🍀🌸🍀 🌸🍀🌸🍀 🍀🌸🍀 🌸🍀 🍀 #امواج_عشق #249 _پریا حالا چیکار کنیم اگه این دختره بره صمدی توجهش به تو بیش
🍀🌸🍀🌸🍀 🌸🍀🌸🍀 🍀🌸🍀 🌸🍀 🍀 به در تکیه دادم و نفس عمیق کشیدم احساس میکردم الان قلبم از قفسه سینه ام میزنه بیرون آرشام تقه ای به در زد و با خنده گفت: _فدای خجالت کشیدنت بشم خانم خوشگله لازم نیست خجالت بکشی بیا بیرون کار و زندگی داریم چیزی نگفتم که دوباره گفت: _پریا؟ با صدای لرزانی گفتم: _وایسا لباسم رو عوض کنم بعد در رو باز میکنم +باشه ولی زود باش باید بریم برای فردا شب لباس بخریم با کلافگی موفق کشیدم و با عصبانیت گفتم: _کی این بازار رفتن و خرید کردن تموم میشه آرشام_وقتی میگم متفاوت دختری هستی که دیدم برای همینه...... خدایا شکرت صدام رو شنیدی و زنی نصیبم کرد یکه اهل خرید کردن نیست هم پاهام رو از دست نمیدم هم پولم تو جیبم میمونه به طرف کمد لباس رفتم.... رمان آنلاین میباشد❌ ✨✨✨✨✨✨✨ ✨@Sekans_Eshgh ✨ ✨✨✨✨✨✨✨ 🍀 🌸🍀 🍀🌸🍀 🌸🍀🌸🍀 🍀🌸🍀🌸🍀
عشق‌دیرینه💞
🍀🌺🍀🌺🍀🌺 🌺 🍀 🌺 🍀 #رمان_عشق_دیرینه #سیصد_وهشتاد_ونه بی حوصله مانتومو روی مبل انداختم و موهامو پشت گوش
🍀🌺🍀🌺🍀🌺 🌺 🍀 🌺 🍀 دلم ضعف رفت واسه محبت های پراز خشمش.. به آغ.وشش نیاز داشتم.. مثل این دختر لوس های حرف گوش کن رفتم توی ب.غ.لش... روی موهامو بوسه زد وآروم گفت: _اگه بلایی سرت میاورد من باید چیکار میکردم.. دیگه بدون نگاه کردن ومطمئن نشدن در رو روی کسی باز نکن.. سکوت کردم.. فقط عطرتنشو بو کشیدم.. _خوبی؟ _اون اینجا چیکار میکرد؟ _نمیدونم فردا میرم ازش شکایت میکنم دیگه ازاین تهدید ها نکنه.. _حامله اس؟ ازخودش جدام کرد وبااخم بهم زل زد.. _یعنی هنوز بهم شک داری؟ _نمیتونم بیخیال این مورد بشم.. دستشو توی جیب شلوارش کرد و برگه ای تاشده رو درآورد وگفت: _بیا نگاش کن.. مادر بچه ی من فقط تویی نه کس دیگه! با تعجب به برگه نگاه کردم و بادیدن منفی بودن آزمایش بارداری ته دلم شاد شد.. خداروشکر که دروغی بیش نبود.. راستش نمیدونستم اگه باردار هم بود چطور باید ازمهراد جدا میشدم حتی ممکن بود مهرادو ببخشم و ترکش نکنم! خداروشکر میکردم که این موضوع صحت نداشت.. _خدارشکر که واقعی نبود! _با ترلان هم حرف زدم وقرار گذاشتم همه چی رو بیاد با زبون خودش واست توضیح بده که خیالت راحت بشه! دلم میخواست بگم لازم نیست وقبولت دارم اما واقعا لازم بود.. نمیخواستم با شک وشبه زندگی رو باهاش شروع کنم! _ممنون! روی دستاش بلندم کرد و ازآشپزخونه رفت بیرون وگفت: _حالا توضیح بده ببینم خانوم من پشت تلفن از چی ناراحت بود؟ چی باعث شده دل عشقم بگیره؟ روی کاناپه نشوندم ومنتظر جواب شد.. عاشق سوالی نگاه کردنش بودم.. عاشق تیله های خوش زنگش بودم.. دلم ضعف میرفت واسه نگاهش... _تو شهروند سارا وسبحان رو دیدم! @Sekans_Eshgh 😌😘😍❤️‍🔥
عشق‌دیرینه💞
🍀🌸🍀🌸🍀 🌸🍀🌸🍀 🍀🌸🍀 🌸🍀 🍀 #امواج_عشق #250 به در تکیه دادم و نفس عمیق کشیدم احساس میکردم الان قلبم از ق
🍀🌸🍀🌸🍀 🌸🍀🌸🍀 🍀🌸🍀 🌸🍀 🍀 و همونطوری که لباسم رو با یه لباس بیرون دیگه عوض میکردم با خنده گفتم: _خدا معلومه خیلی دوستت داره آرشام_چطور؟ _چون علاوه بر اینکه زنت خوش رفتار هست خوشگل هم هست قهقهه آرشام بالا رفت و همونطوری میون خنده هاش گفت: _خانوممم سقف اتاق رو نگه داشتی؟ با تعجب به سقف نگاه کردم و گفتم: _چی؟ آرشام با خنده _میگم سقف رو نگه دار یه وقت رو سرت آوار نشه حالا فهمیده بودم منظورش چیه با حرص از لای دندونم غریدم : _بزار بیا بیرون خودم سقف رو ،روی سرت خراب میکنم آرشام همونطوری دوباره با خنده گفت: _اگه دعوامون مثل چند دقیقه پیش تموم بشه من میخوام همش باهات دعوا کنم همزمان با این حرفش..... منم لباسم رو پوشیدم و کلاه گیس رو هم گذاشت رمان آنلاین میباشد❌ ✨✨✨✨✨✨✨ ✨@Sekans_Eshgh ✨ ✨✨✨✨✨✨✨ 🍀 🌸🍀 🍀🌸🍀 🌸🍀🌸🍀 🍀🌸🍀🌸🍀
عشق‌دیرینه💞
🍀🌺🍀🌺🍀🌺 🌺 🍀 🌺 🍀 #رمان_عشق_دیرینه #سیصد_نود دلم ضعف رفت واسه محبت های پراز خشمش.. به آغ.وشش نیاز دا
🍀🌺🍀🌺🍀🌺 🌺 🍀 🌺 🍀 _سارا و سبحان؟ _اوهوم.. _خب؟ _‌داره ازدواج میکنه.. عاشق شده.. میخواست ببخشمش.. گریه کرد.. سارا هم.. دم از عذاب وجدان میزدن.. دم از پشیمونی.. اما من.. من هرگز نمی بخشمشون.. _میدونی بعد تو،، بعد ازاینکه ازهم جدا شدیم مامان و بابای من هم طردم کردن؟ مثل تو بیرونم نکردن اما هردفعه رفتم اونجا یه جوری رفتار کردن که متوجه بشم دیگه منو نمیخوان و جایی توی خونشون ندارم.. اما من هنوزم وقتی دلتنگشون میشم به دیدنشون میرم.. میدونم چشم دیدنمو ندارن اما چیکار کنم؟ اونا پدر ومادرمن هستن.. تنها بچه شون منم.. میدونم دلتنگم میشن و به روی خودشون نمیارن.. ماهرکاری کنیم نمیتونیم سرنوشت رو عوض کنیم.. انتخاب پدر ومادر دست ما نبوده و دست هیچ فرزندی نیست اما انتخاب اولاد دست اوناست.. اونا با تمام سختی هاش قبول کردن که بچه دار بشن و به پای بچه هاشون پیر بشن _اما اونا توی این همه مدت نگفتن سارا مرده اس یا زنده.. نگفتن دخترمون شبا ازتنهایی میترسه یانه.. نگفتن دلش تنگه؟ گریه میکنه؟ غذا میخوره؟ من اونقدر تنها بودم که اگر میمردم و جنازه ام تو خونه باد میکرد کسی متوجه نمیشد.. اونا نمیتونن خودشونو خانواده ی من بدونن.. من خیلی عذاب کشیدم مهراد.. نمیتونی تصور کنی.. من تنها ترین آدم دنیام.. تنها ترین... @Sekans_Eshgh 😌😘😍❤️‍🔥
عشق‌دیرینه💞
🍀🌸🍀🌸🍀 🌸🍀🌸🍀 🍀🌸🍀 🌸🍀 🍀 #امواج_عشق #251 و همونطوری که لباسم رو با یه لباس بیرون دیگه عوض میکردم با خند
🍀🌸🍀🌸🍀 🌸🍀🌸🍀 🍀🌸🍀 🌸🍀 🍀 در اتاق رو باز کردم با اخم یکی از ابروهام رو بالا دادم و گفتم: _چی شده ؟ آقا آرشامی که ما می‌شناختیم در طول یکسال به زور یه بار میخندید حالا چی شده امروز نیشش تا بنا گوش بازه؟ آرشام مثل بچه ها لپم رو کشید و گفت: _چون آقا آرشام شما قبلا پری مثل شما نداشت بعد همونطوری که وارد اتاق میشد گفت: _حالا هم برو اونور تا دوباره وسوسه ام نکردی چشم غره ای نثارش کردم و با خنده به طرف کاناپه رفتم به شدت خوشحال بودم با تموم وجودم خوشبختی رو احساس میکردم ولی فقط یه دلشوره عجیبی ته دلم بود شاید به خاطر اینه که خانوادم نفهمیدن رابطه من و آرشام جدی شده و فقط به خاطر عملیات نیست رمان آنلاین میباشد❌ ✨✨✨✨✨✨✨ ✨@Sekans_Eshgh ✨ ✨✨✨✨✨✨✨ 🍀 🌸🍀 🍀🌸🍀 🌸🍀🌸🍀 🍀🌸🍀🌸🍀
عشق‌دیرینه💞
🍀🌺🍀🌺🍀🌺 🌺 🍀 🌺 🍀 #رمان_عشق_دیرینه #سیصد_ونود_یک _سارا و سبحان؟ _اوهوم.. _خب؟ _‌داره ازدواج میکنه.. ع
🍀🌺🍀🌺🍀🌺 🌺 🍀 🌺 🍀 _الهی من بمیرم که اونجوری عذابت دادم.. _تنها تو عذابم ندادی.. اونا مقصر اصلی تنها شدن منن.. مهراد اگه اونا منو تنها نمیذاشتن شاید زندگی من اینجوری رقم نمیخورد.. چشم که باز کردم دیدم 26 سالم شده مهراد من جوونیمو ازدست دادم.. طعم جوونی رو نچشیدم.. هرگز اونا نمی بخشم.. ازوقتی یادم میاد یا از سبحان کتک میخوردم یا ازبابام.. نزدیک 2ساله بابای من مرده.. مهراد من اونقدر عقده ای شدم که سرقبرش هم نرفتم.. میتونی اینا رو بفهمی.. _گریه نکن قربونت بشم.. دلمو خون نکن.. انتخاب باخودته.. میتونی نبخشی.. میتونی بهشون فرصت ندی.. هرتصمیمی بگیری مثل کوهی محکم پشتتم.. دیگه هیچوقت تنهات نمیذارم _نمی بخشم.. نمیخوامم ببخشم.. اما دلم براشون خیلی تنگ شده بود.. یه وقتایی دلم پر میکشید واسه دیدنشون اما اونا منو نخواستن و خودشونو ازمن محروم کردن.. مادرم منو نخواست.. بخاطر اینکه پسرش عصبی نشه دخترشو ول کرد.. میدونی یه دختر چقدربه مادرش نیازداره؟ من مادر نداشتم وقتی ترکم کردی سرمو روی دامنش بذارم گریه کنم و اون نوازشم کنه و آرومم کنه.. من بجای مادرم توی تنهایی درحالی که ازتنهایی میترسیدم سرمو روی بالشم میذاشتم بجای دامن مادرم.. میفهمی اینارو؟ _میفهمم خدا منو لعنت کنه باعث وبانی همه ی اینا منن.. منو ببخش نفسم.. ببخش که بی غیرتی کردم.. منه خاک بر با فکرهای احمقانه فکرمیکردم اونجوری خوش بخت میشی و ازدستم راحت میشی.. منو ببخش صحرا توروخدا حلالم کن! @Sekans_Eshgh 😌😘😍❤️‍🔥
عشق‌دیرینه💞
🍀🌸🍀🌸🍀 🌸🍀🌸🍀 🍀🌸🍀 🌸🍀 🍀 #امواج_عشق #252 در اتاق رو باز کردم با اخم یکی از ابروهام رو بالا دادم و گفتم
🍀🌸🍀🌸🍀 🌸🍀🌸🍀 🍀🌸🍀 🌸🍀 🍀 باید بعد از اینکه برگشتیم به آرشام بگم تلفنش رو بده به مامانم زنگ بزنم و ماجرا رو براش تعریف کنم اینطوری دلم راضی نیست باید خانوادم رو هم از این قضیه با خبر کنم با خارج شدن آرشام از اتاق لباس ها از فکر بیرون اومدم آرشام مثل همیشه تیپ اسپرت زده بود کت و شلوار اسپرت کرمی پوشیده بود با کفش سیاه مثل مدل ها به طرفم اومد و خیلی شیک دستش رو وارد جیب شلوارش کرد بهم نگاه کرد و گفت: _چطور شدم خانوم؟ لبخندی زدم و باخنده گفتم: _چه خوشتیپ شدین با کسی قرار دارین آقای محترم ؟ آرشام سریع لپم رو بوسید و گفت: _بله با یه خانوم خوشگل و البته غر غرو قراره برم بازار به آرومی ضربه ای به سینه اش زدم و با اخم گفتم: _غر غرو خودتی ،نمیدونی چطوری از یه خانم محترم تعریف کنی؟ رمان آنلاین میباشد❌ ✨✨✨✨✨✨✨ ✨@Sekans_Eshgh ✨ ✨✨✨✨✨✨✨ 🍀 🌸🍀 🍀🌸🍀 🌸🍀🌸🍀 🍀🌸🍀🌸🍀
عشق‌دیرینه💞
🍀🌺🍀🌺🍀🌺 🌺 🍀 🌺 🍀 #رمان_عشق_دیرینه #سیصد_ونود_دو _الهی من بمیرم که اونجوری عذابت دادم.. _تنها تو عذا
🍀🌺🍀🌺🍀🌺 🌺 🍀 🌺 🍀 باصدای بلند گریه کردم.. هق هقی که تمام روز جلوشو گرفته بودم رو باصدای بلند شکستم.. _صحراگریه نکن.. مرگ مهراد گریه نکن.. جیگرم کبابه.. این همه عذاب وجدان روی دوشمه سنگین ترش نکن میشکنم.. مهراد بمیره گریه نکن.. ببین قلبم درد گرفته اونقدر التماسم کرد که بخاطر دل مهرادم شده خودمو آروم کردم.. اونقدر که مطمئن بودم خانواده ام دوستم نداشتن به همون اندازه مطمئنم مهراد ازته قلبش عاشقمه.. یک ساعتی میشد که بی صدا درحالی که سرمو روی پاش گذاشته بودم فقط موهامو نازمیکرد.. بهش زل زدم.. چند تادونه موی سفید کنار شقیقه هاش افتاده بود.. متوجه نگاهم شد.. سرشو آورد پایین و به چشمام زل زد.. _آروم شدی؟ _اوهم! _بجاش دل منو خون کردی! _ببخشید! اومدم بلند شم که مانعم شد.. _بمون.. بدون حرف نگاش کردم.. به لبم زل زده بود.. نوع نگاهش ازاون نگاه های خاص بود.. نگاه های مخصوص مهراد.. @Sekans_Eshgh 😌😘😍❤️‍🔥
عشق‌دیرینه💞
🍀🌸🍀🌸🍀 🌸🍀🌸🍀 🍀🌸🍀 🌸🍀 🍀 #امواج_عشق #253 باید بعد از اینکه برگشتیم به آرشام بگم تلفنش رو بده به مامان
🍀🌸🍀🌸🍀 🌸🍀🌸🍀 🍀🌸🍀 🌸🍀 🍀 آرشام دستم رو گرفت ،بوسه ای روی دستم زد و همونطوری که به طرف در میرفت گفت: _باشه خانم کوچولو قهر نکن از کجا بدونم قراره شما یادم بدید دیگه لبخندی زدم و چیزی نگفتم ..... از اتاق بیرون اومدیم و از پله ها پایین اومدیم بنیتا روی کاناپه نشسته بود و چمدونش هم کنارش بود بدون آرایش بود و همچنان گریه میکرد با دیدن ما با اخم بهمون خیره شد آرشام طوری که مثلا نمیدونیم چه اتفاقی افتاده گفت: _بنیتا خانم اتفاقی افتاده؟ خیر باشه چمدون برای چی هست جایی داریم میرین؟ با این حرف آرشام، بنیتا با خشم از جا بلند شد به طرف من هجوم آورد و تو یه چشم بهم زدن به من رسید و روبه روم ایستاد و همونطوری که بهم مشت میزد و هولم میداد گفت: _همش به خاطر تویه عوضی هست دختره ی لاشی تو زندگیم رو بهم ریختی رمان آنلاین میباشد❌ ✨✨✨✨✨✨✨ ✨@Sekans_Eshgh ✨ ✨✨✨✨✨✨✨ 🍀 🌸🍀 🍀🌸🍀 🌸🍀🌸🍀 🍀🌸🍀🌸🍀
عشق‌دیرینه💞
🍀🌺🍀🌺🍀🌺 🌺 🍀 🌺 🍀 #رمان_عشق_دیرینه #سیصد_ونود_وسه باصدای بلند گریه کردم.. هق هقی که تمام روز جلوشو گ
🍀🌺🍀🌺🍀🌺 🌺 🍀 🌺 🍀 الان یک ماهه که از اون روز میگذره ومن هنوز موفق به دیدن ترلان نشدم.. امروز داریم میریم خونه ی مادر وپدر مهراد.. تواین یک ماه مهراد چند دفعه به پدر ومادرش سر زده بود اما کسی چیزی از رابطه و برگشتن ما به هم خبر نداره.. ازش خواسته بودم فعلا چیزی نگه و تا اخلاق کامل مهراد دستم نیاد این قضیه پنهون بمونه! مهراد علاقه ای به این رابطه پنهونی نداره و سردی خانواده اش داره اذیتش میکنه.. اسرار داره عقد کنیم و واسه همیشه کنار هم باشیم.. من از خدامه اما هنوزم یه ترس هایی دارم که نمیتونم ندید بگیرمشون.. هنوزم مهراد عصبی که میشه رفتار هاش غیر قابل کنترل میشه.. دیگه اون مهراد سابق نیست اما هنوزم به جزئی ترین مسئله ها حساسیت نشون میده.. مثلا به جواب ندادن تلفن.. اگه سر کار باشم و تلفنمو جواب ندم عصبی میشه وبه خودش بدوبیراه میگه که چرا جواب نمیدی و... بدترهمه ی اینا بهزاد بردار آرشا بود برای عقد وازدواج پاپیش گذاشته بود.. اون شب مهراد دیونه شده بود.. مشتشو توی شیشه کوبید و تموم دستش پاره شد.. واسه اینکه بلایی سرش خودش نیاره از آرشا خواستم واقعیت رو به برادرش بگه و به فکر کسی دیگه باشه و من دیگه نیستم.. به مهراد حق میدادم اگه عصیی بشه.. مهرادم نامردی نکرد همه چی رو با بدترین شکل ممکن به بهزاد گفت و همون موضوع مسخره باعث شد دیگه نذاره برم شرکت.. واسه اینکه رابطه ام با مهراد لو نره به میثم و سمانه گفتم میخوام یه مدت طولانی قید کار کردنو بزنم واستراحت کنم.. @Sekans_Eshgh 😌😘😍❤️‍🔥