یٰآددٰآشْـٺ℘ـٰاۍشـ℘َـدآْ••🌿
••بیخیال حاجعلی گذشتهها گذشته...🌱
ـــــــــــــــــــــــــ
- فرمانده بسیجادارات بودم.. سال ۹۳_۹۴ .
حاج محمود پدر علیآقا بسیجی گردان و اداره آب و فاضلاب بود.
متاسفانه پرونده حاجمحمود گم شده بود و علی برای گواهی بسیجی پدرش چند سری آمد که گواهی را بگیرد چون در مرحله اولیه #گزینش سپاه بود و برای پروندهاش کمکش میکرد.. هرچه گشتیم پرونده پیدا نمیشد.. جابجایی پروندهها زیاد بود و این امر باعث ناراحتی بین من و علی شد که با ناراحتی به او گفتم شما اخلاق نداری و لیاقت گزینش در سپاه را هم نداری.. و به او گواهی ندادم..
اما علی سرش را پایین انداخت و بدون اینکه چیزی بگوید رفت..
با رفتنش دلم خیلی شکست با خودم گفتم نباید این حرف را میزدم..
( الان فهمیدم من بودم که لیاقت پوشیدن لباس #شهدا را نداشتم نه او .... افتادم یاد گزینش سردار دلها #حاجقاسمسلیمانی که در مرحله گزینش به خاطر آستین کوتاه لباسش در گزینش مرحله اول رد شد.....اما ما مدعیان صف اول بودیم و از آخر مجلس شهدا را چیدن.😭
بااینکه به او گواهی ندادم اما در سپاه گزینش شد و همکارم شد..
منو علی بهم رسیدیم اما او نه تنها به خدمتکردن در لباس سبز سپاه رسید بلکه از من و امثال من با شدت فاصله گرفت و ره صدساله را خیلی زود طی کرد و با عشق #پرواز کرد و به درجات بالاتری رسید که آرزوی تک تک ما بود..
وقتی که در لباس نظامی دیدمش در دل به او افتخار کردم و از اینکه گزینش شده بود خداراشکر کردم.. این لباسمقدس برازندهاش بود.. جلو رفتم و از او بابت کارم #حلالیت طلبیدم.. اما بامهربانی خاص خودش و لبخند زیبایی که بر لب داشت گفت:
" بیخیال حاجعلی گذشتهها گذشته..."
#شهیدمدافعامنیتمهندسعلینظری
#روحششادویادشگرامی🌹
#راویآقایاحمدوندهمکارشهید
#ادامهدارد...
🚫 برایاینپست #کپیبدونلینککانالجایزنیست
@Shahadat1398🕊
یٰآددٰآشْـٺ℘ـٰاۍشـ℘َـدآْ••🌿
|🌱•••
🌷 #بهکاربگوییدنمازدارم..
- برای تائید استعلام امنیتیام رفتم سپاه.. تا آن لحظه #علیآقا را از نزدیک ندیده بودم و نمیشناختم..
وارد محل کار علیآقا که شدم نزدیک اذانظهر بود.. تاآمدم مدارکم را تحویل ایشان بدهم، با یک لبخندی که جدی بودن حرفش را پشت شوخطبعیاش پنهان کرده بود گفت:
"به نماز نگویید کار دارم بلکه به کار بگویید نماز دارم.."
باهم رفتیم نمازخانه.. نماز را که به جماعت خواندیم در راه برگشت به محل کار و تحویل مدارم، لبخندی زد و گفت:
" از اولین مرحله گزینش من رد شدی، اونم با یه نمره قبولی خوب.."
احساس نمیکردم که ایشان مسئول گزینش باشد.. قبلاً فکر میکردم کسی که بسیجیها را گزینش میکند یک خشک و بداخلاق و بیروح باشد ، اما علیآقا تمام هژمونی فکریم را بهم ریخت..
- در همان لحظهی اول دلبسته #منشِپهلوانی و #لبخندهایزیبا و #اخلاقخوبش شدم.. دیگر به چشم یک گزینشگر نگاهش نمیکردم بلکه به چشم یک دوستی بود که سالها از او دور و بیخبر بودم و حالا کنج سپاهناحیه پیدایش کردهام.. گزینشم تمام شد و مسئولیتی در بسیج به عهده من قرار گرفت.. حالا به علیآقا نزدیکتر شده بودم. دیگر او را لحظهای رها نکردم.. همیشه و همه جا کنارش بودم و از اخلاقخوبش برای خودم مَشق میگرفتم..
- #علی در شکلگیری تفکراتم بعنوان یک راهنما برای یک بسیجی ساده نقش بسزایی داشت.. او به تمام معنا یک مَرد و پاسدار واقعی بود.. با اخلاقیخوشی که داشت روز به روز بیشتر در قلب و جانم جای میگرفت..
- وقتی استخدام شدم دیگر از او خبر نداشتم..
از سال ۹۷ تا زمان شهادتش تنگاتنگ با او در ارتباط بودم هم از لحاظ کاری و هم شخصیتی همیشه خنده از لبهایش محو نمیشد.. کارم مدیریتروستایی بود و خبرهای امنیتی که در روستاهای تحت مدیریتم رخ میداد را به #علیآقا میگفتم و همین امر باعث یک صمیمیت و دوستی ناب بین ما شده بود..🌱
- ۲ ماه قبل از شهادتش به نمایندگی از محل کارم برای حضور در یک جلسه بسیجسازندگی به ناحیه رفتم..
باید خودم را به #علیآقا میرساندم ، دلم سخت هوایش را کرده بود.. جلسه که تموم شد به دفتر محل کارش رفتم تا هم او را به آغوش بکشم هم یکسری اطلاعات و اخباری که در اختیار داشتم به او بدهم..
تا مرا دید خوشحال شد و لبخندش نمایان گشت.. بعد از مدتها همدیگر را میدیدیم.. دوباره آن خنده و شوخیهایش به من نیرو و جانی تازه بخشید.. قد رعنایش را نگاه کردم جا افتادهتر شده بود و چهرهاش را یک نور خاص احاطه کرده بود..
شبی که ایشان شهید شدن شاهچراغ بودم.. تلفنهمراهم زنگ خورد.. یکی از دوستان بود که خبری را به آرامی و با بغض در گوشم نجوا کرد.. چشمهایم گرم و گونههایم خیس شد.. خبر سنگین و پر از درد بود.. خبر شهادت بهترین دوستم #علیآقا بود.. تمام خاطرات و چهرهزیبایش یک آن جلوی دیدگانم ظاهر شد..
از #علیآقا کوچکتر بودم.. درست ۱۴سالم بود که ایشان را در اطلاعات عملیات سپاه ناحیه #ملایر دیدم. بچههای بسیجی میگفتند تازه استخدام شده و به ناحیه آمده..
مهربانیاش زبانزد خاص و عام بود.. نه دیده بودم و نه شنیده بودم که حتی یکبار هم عصبانی شده باشد.. لبخند همیشه بر لبانش جایداشت..
- اهل هئیت بود و اصلا او بود که ما را به هیئت میبرد..
همیشه ورد زبانش داستانهای پهلوان #شهیدابراهیمهادی بود و به ما میگفت باید منش پهلوانی را از این شهید یاد بگیریم و از زندگینامه شهیدهادی برایمان تعریف میکرد..
- همیشه برای اینکه مخاطبانش را جذب کند ، خنده و شوخی را چاشنی مطالب فرهنگی از جمله حدیث و کتابهای فرهنگی و.... میکرد..
- حالا او هم به شهیدهادی پیوسته بود و باورم نمیشد.. حالم بد بود و چون ابر بهار گریه میکردم تا صبح نخوابیدم و زود برگشتم ملایر.. و شهری را دیدم که پراز غم است و سیاهی.. شهری که حالا مقتل علیما شده بود.. و جایی که حالا خالی از علی و لبخندهایش شده بود..💔
- او آرزو داشت شهادت نصیبش شود و حالا به آرزویش رسیده بود..💔
#روحششادویادشگرامی🌹
#شهیدمدافعامنیتمهندسعلینظری
#راویدوستبزرگوارشهید(آقای ع . ع)
🚫 برایاینپست #کپیبدونلینککانالجایزنیست
@Shahadat1398🕊
یٰآددٰآشْـٺ℘ـٰاۍشـ℘َـدآْ••🌿
- هرنفس درد بیاید نرود حرفی نیست قابعکست بشود داروندارم سختست #پاسدارشهید #مدافعامنیت
|🌱••
✍ از ویژگیها و خصوصیات #علیآقا هر چه بگویم کم است..
اما ایشان دو ویژگی بارز داشت..
اولین آن: #کنترلزبانش بود.
- علیآقا تنها زمانی حرف میزد که حرفش مفید باشد، یعنی هیگاه بیهوده حرف نمیزد برای همین در دوره آموزشی بچهها به شوخی به او میگفتند #علیسایلنت ولی زمان که گذشت فهمیدم که چقد کنترل زبان به #پرواز انسان میتواند کمک کند...✨
- دومین ویژگی ایشان: #نظم بود.
#علیآقا از منظمترین نفرات پادگان بود.
همیشه بصورت مرتب و منظم و اولین نفر در صبحگاه و بقیه برنامهها حاضر میشد. و با تمام وجود دل میداد..
طوری که همه تعجب میکردند او
چقدر منظم است...
#شهیدمدافعامنیتمهندسعلینظری
تولد: ۲۸ آبان ۱۳۶۹ ملایر
#شهادت: ۴ آبان ۱۴۰۱ ملایر💔
#راویآقایزهرهوندهمکارشهید
#ادامهدارد...
🚫 برایاینپست #کپیبدونلینککانالجایزنیست
@Shahadat1398🕊
یٰآددٰآشْـٺ℘ـٰاۍشـ℘َـدآْ••🌿
هَمهِ ﮐَﺲ ﻧَﺼﯿﺐ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑَﺮَﺩ ﺍﺯ ﺯﮐﺎﺕ ﺣُﺴﻨَﺖ ﺑﻪ ﻣَﻦِ ﻓﻘﯿﺮ ﻭ ﻣﺴﮑﯿﻦ ﻏﻢِ ﺑﯽﺣﺴﺎﺏ ﺩﺍﺩﯼ ... #مدافعامنیت
♡••
◇ #بایدبهآنهاکمککردودلگرمیشانداد..!
••~
- زمستان دوسه سال پیش برف سنگینی آماده بود و هوا بشدت سرد بود.
علیآقا مسئول #اطلاعاتعملیات حوزه بود و منم بعنوان فرمانده گردان حوزه بودم. به طریقی هم دوست بودیم هم همکار..
علیآقا #خیلیاهلادب بود.. هربار که تماس میگرفت با #طمانینه، حجبوحیا و #باحوصله صحبت میکرد.. همیشه حالمان را میپرسید و کلا رفاقتی صحبت میکرد..
جمعه یا یک روز تعطیل بود که تماس گرفت و برخلاف همیشه تنها یک سلام کرد و پرسید: جابر کجایی؟ گفتم خانهام.. گفت میای بریم یجایی؟ گفتم خیره؟ گفت: یه ماموریت هست، یک ماشین تصادف کرده باید سریع بریم.. گفتم باشه، کجا؟ گفت بعدا بهت میگم سریع بیا حوزه تا بریم..
ایشون قبل از من رسیده بود حوزه و آماده باش توی ماشین نشسته بود.. تا رسید بی معطلی گفت: سوارشو..
توی مسیر پرسیدم چیشده؟ گفت: یه اتوبوس از بچههای بسیج خرمآباد از مشهد درحال برگشت بودند که چپ کردن و ماندهاند توی جادهی روستاهای اول ملایر سمت اراک بعداز زنگنه..
- علیآقا بااینکه همیشه #اهلاحتیاطبود اما آن روز با سرعت بالا رانندگی میکرد.. صدایم درآمد و گفتم کمی آرامتر علی!! گفت: زودتر برسیم که بتونیم کمکی کنیم..
به محض اینکه رسیدیم ماشین را کنار جاده نگهداشت و سریع پیاده شدیم و دویدیم سمت اتوبوس.. علیآقا جلوتر بود تا دید همه خانم هستند کمی مکث کرد.. گفتم چیشد؟ گفت: خانماند خجالت میکشم بروم جلو شاید معذب باشند. گفتم دیگر الان همه را آوردهاند بیرون.. رفتیم جلو و کمک کردیم.. چندنفری هم آمبولانس برده بود فقط این چندنفر زخمی مانده بودند.. هوا هم بشدت سرد بود و علیآقا هم چون باعجله آمده بود خیلی لباس گرم مناسبی نپوشیده بود و از سرما میلرزید.. کمی آنطرفتر دختر بچه ۸_۹ سالهای حسابی ترسیده و سردش بود.. دیدم علیآقا کاپشنش را درآورد و با محبت پیچید به او.. و بعد با ادارات و نهادهایی که نیاز بود تماس گرفت و هلالاحمری که در پری مستقر بود را هماهنگ کرد و همه را بردیم آنجا.. وقتی رسیدیم نزدیک ظهر بود با هزینه شخصی خودش ناهار چندنفری که آنجا بودند برای مداوای سرپاییشان را هماهنگ کرد و بعد با #سپاه #ملایر هماهنگ کرد برای اسکان موقتشان.. بعدازظهر بود که رسیدیم ملایر و اسکانشان دادیم..
مابقی هم که بیمارستان بودند چندروزی که طول کشید علیآقا هرروز یا بعدازظهرها یا شبها میرفت و به آنها سرکشی میکرد.. #خیلیدلسوزبود حتی راننده هم که مصدوم شده بود را کمک میکرد.. بعنوان همراهشان هر کاری داشتند برایشان انجام میداد..
بااینکه خودش بسیار کار داشت و ماموریتش هم داوطلبانه بود و همان روز تمام شده بود و میتوانست بیخیالشان شود، اما عقیده داشت "باید به آنها کمک کرد و دلگرمیشان داد.."
#شهیدمدافعامنیتمهندسعلینظری
#روحششادویادشگرامی🌹
#راویجابرشیرینآبادیدوستشهید
#ادامهدارد...
🚫 برایاینپست #کپیبدونلینککانالجایزنیست
@Shahadat1398🕊
یٰآددٰآشْـٺ℘ـٰاۍشـ℘َـدآْ••🌿
|••🌱
#دقتدرکار..
.
#دقت و #نظم فوقالعاده که #علیآقا داشت باعث شده بود خیلی داخل کارش موفق باشد.
- یکی از بچهها تعریف میکرد، یکی از قسمتهای ناحیه برای کارهای خودشان نیاز به یکسری پرونده داشتند و مجوز این را هم داشتند که پرونده در اختیارشان قرار بگیرد.. بااین حساب وقتی پیش علیآقا رفتند و درخواست پرونده کرده بودند.. علیآقا هم به خاطر اینکه هیچ خلاء و مشکلی پیش نیاید و هم اینکه کار قانونی پیش برود از صفحات پرونده کپی گرفته بود برای خودشان و بعد پرونده را داده بود به آنها..
- رفقا این موضوع را بارها به خاطر این #دقتدرکار برای بقیه دوستان مثال میزدند. این خصوصیتی که #علیآقا داشت برای همه کارهایش صدق میکرد. همیشه کارش را محکم و قانونی انجام میداد، تا جای هیچ حرف و حدیثی پیش نیاید و این برای همه صدق میکرد و در مسائل کاری جدیت خاص خودش را داشت..
#شهیدمدافعامنیتمهندسعلینظری
#روحششادویادشگرامی🌹
#راویدوستشهید
#ادامهدارد...
🚫 برایاینپست #کپیبدونلینککانالجایزنیست
@Shahadat1398🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جام شراب و سیر گلستان چه فایده
خاطر به هیچ بیتو تسلّی نمیشود..💔
#شهیدمدافعامنیتمهندسعلینظری
تقدیم به روح بلندش حمدوسوره قرائت کنیم.
@Shahadat1398🕊
یٰآددٰآشْـٺ℘ـٰاۍشـ℘َـدآْ••🌿
|••🌱 #دقتدرکار.. . #دقت و #نظم فوقالعاده که #علیآقا داشت باعث شده بود خیلی داخل کارش موفق باشد. -
ای مونس دیرینه دل سوخته دریاب
تا چند سخن با در و دیوار کند دل؟
#شهریار
#شهیدمدافعامنیتمهندسعلینظری
@Shahadat1398🕊
یٰآددٰآشْـٺ℘ـٰاۍشـ℘َـدآْ••🌿
هَمهِ ﮐَﺲ ﻧَﺼﯿﺐ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑَﺮَﺩ ﺍﺯ ﺯﮐﺎﺕ ﺣُﺴﻨَﺖ ﺑﻪ ﻣَﻦِ ﻓﻘﯿﺮ ﻭ ﻣﺴﮑﯿﻦ ﻏﻢِ ﺑﯽﺣﺴﺎﺏ ﺩﺍﺩﯼ ... #مدافعامنیت
اولین باری که #علیآقا را دیدم در یکی از رزمایشها بود.. کلاس آشنایی با تاکتیکهای رزمی داشتیم.. ایشان مربی بود و از طرف حوزه آمده بود..
- فردی #آرام و ساکت که بیشتر گوش میکرد تا اینکه بخواهد حرفی بزند..
به از آن کلاسهای مختلفی برگزار میکرد..سلاح شناسی..رزمی.. مکان برگزاری کلاسها و رزمایشها بستگی به زمانش داشت ولی بیشتر در حوزه انجام میشد..
اوایل کلاس فردی جدی جلوه میکرد.. ولی در طول کلاس با بچهها شوخی میکرد و جو را به صمیمت و گرمی دلها تبدیل میکرد..
- رفتارها و برخوردهایش همانند خودش بینظیر بود..
#شهیدمدافعامنیتمهندسعلینظری
#روحششادویادشگرامی🌹
#راویدوستشهید(آقای ا . ش)
#ادامهدارد...
🚫 برایاینپست #کپیبدونلینککانالجایزنیست
@Shahadat1398🕊
یٰآددٰآشْـٺ℘ـٰاۍشـ℘َـدآْ••🌿
اولین باری که #علیآقا را دیدم در یکی از رزمایشها بود.. کلاس آشنایی با تاکتیکهای رزمی داشتیم.. ایش
یک روز از روزای سرد زمستون بود که برای ثبت سوابق پروندهام رفتم حوزه پیش علیآقا..
تقریبا موقع نماز بود.. هوا هم انروز سوز عحیبی داشت که گویی استخوانم نیز یخ کردهاست..
- گفتم: علیآقا کار من عجلهایه اگه میشه این پرونده رو برامن ثبت کن برم خدا خیرت بده..
نگاهی به من انداخت، خندهای شیرین کرد و گفت:
+ فعلا که خدا دعوتمون کرده بریم دیدارش..بزار بعد نماز..
برای گرفتن وضو باید میرفتیم داخل حیاط.. بیرون هم که بشدت سرد بود..
گفتم: علیآقا هوا خیلی سرده.. یخ میزنیم.
با اطمینان و آرامش عجیبی گفت:
+ نترس بیا خدا گرممون میکنه.....
وقتی وضو گرفتیم احساس هیچ سرمایی نکردم.. به چهره علیآقا نگاه کردم که همانطور آرام بود و لبخندی ریزی که روی لبهایش نشسته بود..
- دانستم هرکس دل بخدا بدهد خدا هوایش را همه جوره خواهد داشت.. دانستم مردان حق در سرما و گرما فقط یک چیز برای آنها مهم است و آن تنها عبد بودن و عشق به خداوندیست..
و #علیآقا به جد یک بنده و #عبدواقعی خدا بود..
- حقیقتا علیآقا الگوی نمونهای در #نمازاولوقت بود..
#شهیدمدافعامنیتمهندسعلینظری
#روحششادویادشگرامی🌹
#راویدوستشهید(آقای ا . ش)
#ادامهدارد...
🚫 برایاینپست #کپیبدونلینککانالجایزنیست
@Shahadat1398🕊
یٰآددٰآشْـٺ℘ـٰاۍشـ℘َـدآْ••🌿
یک روز از روزای سرد زمستون بود که برای ثبت سوابق پروندهام رفتم حوزه پیش علیآقا.. تقریبا موقع نماز
#قصههایعلی••✨
✍ فصل زمستان است و چندباری از خاطرات دوستانشهید را که دیدم برایم جالب بود ، هر کدامشان ناخودآگاه به مسئله وضو و سردی و زمستان اشاره کردند. حتم دارم خودشان هم متوجه این موضوع نشدند.. این خبر از مهمی میدهد که خوب است شمارا هم آگاه کنم.
( علیآقا گام به گام این خاطرات بودند و یاری دادند.. یادم هست یک شب خیلی دلمشکست که بعضی از دوستان علیآقا کمک نمیدهند، پایان تمام متنها نوشتم #ادامهدارد... آنشب گفتم یعنی علیآقا اینبار بنویسم #پایان؟؟ یعنی آن ادامهدارد آخر را پاک کنم؟؟
چشمهایم پراز اشک بود ، شاید دلمشکسته بود شاید هم گلایه بود ، شاید دلتنگی، نمیدانم اما صدایی گفت: #علینمیگذاردتمامشود ، علی ادامهمیدهد ، #علیادامهدارد.. علی زندهاست تا اینجا را خودش آورده ازاین به بعد هم خودش میرساند..
- میدانم همهتان میدانید اما خواستم یادآوری کنم: #شهدازندهاند.. #شهدامیدانند و #شهدامیبینند..✨
و هرچیزی که درمورد آنها باشد را قطعا خودشان به دست گرفتهاند و من و حتی راویان #قصههایعلی همه وسیلهای بیش نیستیم.. همه چیز دست خود شهیداست. حتی پایان و ادامهدارد خاطرات🌹✨
#ادامهدارد...♥️
#شهیدمدافعامنیتمهندسعلینظری
#روحششادویادشگرامی🌹
🚫 برایاینپست #کپیبدونلینککانالجایزنیست
@Shahadat1398🕊
یٰآددٰآشْـٺ℘ـٰاۍشـ℘َـدآْ••🌿
قلبم به هر درے زد و درمان نشد غمت برگرد تا دوباره به هم مبتلا شویم... #شهیـدمدافعوطنعلـینظـری
|••🌱
#خاطرهاول
#مملکتراامامزمان(عج)حفظمیکند..
- یکی از مراسمات مهم بود و از سراسر کشور آمده بودند.. مسئولیت گیت ورود و خروج را سپرده بودند به #علیاقا و گفته بودند هیچکس حتی مسئولین هم حق ندارند با ماشین بیایند، همراه علیآقا و یکی از دوستان گیت را داشتیم.. خیلیها آمدند و کنترل و رعایت شد تا اینکه یکی از مسئولین مهم آمد.. ابتدا یکی از همراهانش آمد گفت ایشان فلان مسئول است و باید با ماشین برند بالا..
علیآقا هم گفت: شرمنده نمیشود؛ هیچ تفاوتی بین ایشان و بقیه نیست.. آن شخص اصرار کرد، ولی علیآقا دوباره گفت: نه هیچ تفاوتی بین ایشان و بقیه مردم نیست.. بعد از آن ماجرا خبر به گوش فرماندهی رسید و از #علیآقا تجلیل کردند.. اما علیآقا با همان آرامش همیشگیاش گفت: " مملت را ما و امثال ما حفظ نمیکنیم #مملکتراامامزمان(عج)حفظمیکند..
ـــــــــــــــــــ♥️
#خاطرهدوم:
#یادخدا..
- چند سال پیش روز ۲۸ صفر بود که با تعدادی از دوستان و #علیآقا رفتیم برای مراسم در یکی از روستاها موقع اذان شد #علیآقا برای گرفتن وضو به یکی از خانههای آنجا که وقف مسجد بود رفت.. هوا هم بشدت سرد و استخوان سوز بود و آب هم سردتر..
علیآقا وقتی خواست وارد بشود یاالله گفت که متوجه شد آنجا خواهران هم هستند.. سریع برگشت، خجالت کشید برود داخل.. با اینکه هوا بشدت سرد بود شروع کرد از لب چشمه دم مسجد وضو گرفتن.. گفتم: علیآقا این آب خیلی سرده بزار یا بعدا میخونیم یا میزاریم خلوت شه میریم اونجا وضو میگیرم..
گفت: " آدم باید تحت هر شرایطی #یادخدا باشه، بعد خندید و دوباره گفت: تازه با این آب سرد هم ثوابش بیشتره..
#شهیدمدافعامنیتمهندسعلینظری
#روحششادویادشگرامی🌹
#راویشاگـردشهید(آقای م . ا )
#ادامهدارد...
🚫 برایاینپست #کپیبدونلینککانالجایزنیست
@Shahadat1398🕊
یٰآددٰآشْـٺ℘ـٰاۍشـ℘َـدآْ••🌿
قلبم به هر درے زد و درمان نشد غمت برگرد تا دوباره به هم مبتلا شویم... #شهیـدمدافعوطنعلـینظـری
...🌱
#نادعلـی..
- خیلی به دعای نادعلی علاقه و مداومت داشت.. و همیشه بعد از هر نمازشان این دعا رو میخواندند.
آنقدر علاقه داشت که حفظش کرده بود. این دعا فضیلتهای خیلی زیادی دارد در آخر هم بااخلاصش تاثیر کرد و او را به مقام شهادت رساند و پیش همه عزیز و بزرگ شد...
علاقهاش دلی بود..
این دعا سراسر انگیزه و امید است و به همین خاطر او از این دعا انگیزه میگرفت و همیشه گشایش کارها و گرههایش را با این دعا باز میکرد..
#شهیدمدافعامنیتمهندسعلینظری
#روحششادویادشگرامی🌹
#راویدوستشهید(آقای م . ب )
#ادامهدارد...
🚫 برایاینپست #کپیبدونلینککانالجایزنیست
@Shahadat1398🕊
یٰآددٰآشْـٺ℘ـٰاۍشـ℘َـدآْ••🌿
#ازدیدهرفتهایزِدلامانمیروی..♥️ خیلیهامون نوشتیم و شعار دادیم باولایت تا شهادت!! اما اون شما ب
:
...🌱
#نادعلـی..
- خیلی به دعای نادعلی علاقه و مداومت داشت.. و همیشه بعد از هر نمازشان این دعا رو میخواندند.
آنقدر علاقه داشت ڪه حفظش کرده بود. این دعا فضیلتهای خیلی زیادی دارد در آخر هم بااخلاصش تاثیر ڪرد و او را به مقام شهادت رساند و پیش همه عزیز و بزرگ شد...
علاقهاش دلی بود..
این دعا سراسر انگیزه و امید است و به همین خاطر او از این دعا انگیزه میگرفت و همیشه گشایش ڪارها و گرههایش را با این دعا باز میڪرد..
#شهیدمدافعامنیتمهندسعلینظری
#روحششادویادشگرامی🌹
#راویدوستشهید(آقای م . ب )
🚫 برایاینپست #کپیبدونلینککانالجایزنیست
@Shahadat1398🕊