پرده از چشمهایت ڪنار بزن
تا خورشید بار دیگر
در جغرافیای من طلوع ڪند
صبح من
با چشمهای تو
به خیر میشود ای شهید
سلام! صبحتان متبرک به نگاه شهدا 🌹
@ShahidMohammadHasanGhasemi
#در_محضر_قرآن:
6⃣ #هر_کس_میخواهد_عزیز_بشود...
کسى که عزت میخواهد، پس عزت، همه از آنِ خداست.
• خیلی از کارهای روزانه ما، تلاشهای ما توی زندگی، از سرِ آن است که دوست داریم عزیز بشویم. به آبرو و اعتباری برسیم. توی چشمِ خلایق کم و پست و حقیر جلوه نکنیم. درس میخوانیم، کار میکنیم، پول درمیآوریم، لباسِ خوب میپوشیم، خانهی خوب، ماشینِ خوب، شغل خوب، همسر و بچههای خوب... دوست داریم بقیه هم ببینند و به ما به دیدهی تحسین نگاه کنند. به هر دری میزنیم و هر تلاشی میکنیم تا سرِمان را بالا بگیریم میان خلق خدا. بعد این وسط، اگر لطمهای بخورد به این داشتههایمان، دیگر انگار همهی آن عزت و آبرویمان را باختهایم.
• بعضیها اما عزت و اعتبارشان را از پول و خانه و ماشین و مدرک نمیآورند. هیچکدام از اینها را هم ندارند اما توی چشم خلایق عزیزند، معتبرند. قرآن یادِمان میآورد که اگر دوست داریم عزیز باشیم، باید به منبعِ واقعیاش مراجعه کنیم. به کسی که همهی عزّت، مالِ اوست. به کسی که عزیز شدن و ذلیلشدن در دست اوست.
• بعضیها اعتبار و آبرویشان خداست، عزیزشدنشان مالِ آن است که به خدا وصلاند. تویِ دل مردم محترم و دوستداشتنیاند بیآنکه داشتهی دنیاییِ ویژهای داشته باشند. خدایی که وعده داده اگر حسابِ خودتان با من را صاف کنید، رابطهتان را با من اصلاح کنید، من خودم تضمین میکنم که رابطهی شما را با مردم اصلاح کنم، درست کنم.* حتی بالاتر از این؛ توی قرآنش وعده داده که محبتّ اهل ایمان و عمل را توی دلها میاندازد. (مریم/69) آنها را پیشِ مردم عزیز و دوستداشتنی میکند. خدایی که بلد است توی قلبها نفوذ کند، خدایی که بلد است ذهنیتها را، محبتها را، علاقهها را تدبیر کند، مدیریت کند.
بسمِ الله الرّحمنِ الرّحیم
مَنْ کانَ یُریدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمیعاً
*مضمون فرمایشی از پیامبر اسلام (ص)- بحارالانوار/ ج 71/ ص 366
به کانال شهید مدافع حرم محمد حسن قاسمی بپیوندید.
@ShahidMohammadHasanGhasemi
🌸🐣🌸گاهی خوبه که:
والدین با سؤالات کوتاه و جوابهای تک جمله ای بصورت سؤالی، کودکان را به فکر فرو ببرند😊👇
مادر: چرا شما هر روز قرآن میخونی؟ 😍
پدر: چرا شما هر روز غذا میخوری؟! 😎
و سکوت ..
❤️❤️❤️❤️
✅برای تربیت فرزندان، نباید منتظر معجزه بود..
❇️ معجزه جایی همین حوالی است لابلای دست ها و قلب های من و تو...
تربیت نسل مهدوی 💕
🆔 @manedigaremaa
در دل که بذر عشق خدا را بڪارے
بزرگ مے شود، قد مے کشد، ثمر مے دهد
و حاصل این عشق، شهادت مے شود
اگر فقط بذر عشق خدا را...
سلام! صبحتان شهدایی!
@ShahidMohammadHasanGhasemi
مهمترین، مهمترین و مهمترین موضوع در خانواده ها حاکم بودن #رابطه_عاطفی_بین_همسران هست.
آنقدر سراغ مساله آموزش دادن به کودکان نباشید، آموزش اصلا مهم نیست و بعد از 7 سالگی شروع می شود، اصلا به آموزش کودک زیر 6_7سال فکر نکنید، مهمترین نیاز بچه ها پدر و مادر شاد است.
#کانال_تربیتی_نوردیده 👇
💟 @nooredideh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ
موضوع : اتاق فکر آمریکا مشغول بحث حجاب و عفاف در ایران!
دیدنش برای همه توصیه میشه👌
❣کانال منتظران ظهور❣👇
https://t.me/joinchat/AAAAAD01fHJaC0I-V2HVkg
↙ اگر فردی تا بعد از باز شدن تمام ماه یا آفتاب، اصلا با خبر نشود که ماه یا خورشید گرفته است، آیا باید قضای #نماز_آیات را به جا آورد؟
✅#جواب:
اگر تمام آن گرفته بوده، قضا دارد ولی اگر مقداری از آن گرفته بوده، قضا واجب نیست.
🌷 کانال سراج در پیام رسان سروش
@ShahidMohammadHasanGhasemi
هر ڪہ خــدا را
بیش از خود دوست بدارد
بی شڪ شهید خواهد شد ...
سلام! صبحتون معطر به عطر شهدا!
@ShahidMohammadHasanGhasemi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 یه خیانت رایج به بچه ها...
⭕️ چرا استعداد بچه خودت رو با لوس بار آوردن نابود میکنی؟!
"محبت بیجا" ضرر داره واسه بچه...
•┈┈••✾•🌿🍂🌸🍂🌿•✾••┈┈•
@farzandeman
•┈┈••✾•🌿🍂🌸🍂🌿•✾••┈┈•
عاقبت تفکر لیبرال و سرمایه سالاری!!
بردهداری انسان در قرن بیست و یک! آنهم نه مانند قرون وسطی، بلکه یک برده جنسی که مانند حیوان نگه داری میشود!! فقط بخاطر پول ...
@Afsaran_IR
﷽
با تبسم هاے گرمت
روز من آغاز شد!
صبح آمد
خنده ات جاریست
لبخندت بخیر...
روزتون منور به نگاه شهدا!
@ShahidMohammadHasanGhasemi
#در_محضر_قرآن:
#صبری_که_زیبا_باشد...
و کسانی که برای طلبِ خشنودی پروردگارشان صبر کردند...
نمیشود آدم توی این دنیایِ غریبِ وانفسا زندگی کند و توی سالهای زندگیاش هیچ اتفاق ناخوشایندی نیافتد، هیچ روزهای سختی را نبیند. اصلاً نفس گذرانِ زندگی دنیا، گاهی تحمّلنکردنی میشود. برای آن روزهای سخت، نسخهی قرآن «صبر» است. آن تعبیر لطیف استعینوا بالصّبر را همهمان خواندهایم. انگار قرآن برای صبر یک موجودیّت و اصالتی قائل شده است وقتی میگوید «از صبر کمک بخواهید». امّا برای قرآن، هر صبری صبر نیست! این که از سرِ ناچاری توی روزهای سختِ زندگی صبر کنی، یا برای مظلومنمایی، یا حتّی برای جلب توجه دیگران یا نمیدانم به هزار قصد و غرض دیگر، توی آیهها خریدار ندارد. صبر باید زیبا باشد. یعقوب که برای همهی ما اسوهی صبر است، صبرش زیبا بوده. (یوسف/18/83). خدا وقتی حتّی به محمّدش هم توصیه به صبر میکند میگوید؛ فاصبِر صبراً جمیلاً.(معارج/5). آن صبر زیبایی که خریدار دارد، صبر برای «ابتغاء وجهِ رب» است؛ الّذین صبروا ابتغاء وجه ربّهم. (رعد/22). یعنی صبر برای رضایِ خدا. برای دیدنِ لبخندِ خدا. صبر برای خاطرِ خودِ خدا؛ وَ لربّک فاصبر. (مدثر/7)
.
از اولش میخواستم این را بگویم که گاهی توی این روزهای بیطاقتِ ناشکیب، که حتّی گذرِ لحظهها هم برای آدم سخت میشود باید یک نفس عمیق کشید و به همهی ناخوشیها و ناملایمیها لبخند پاشید و گفت: باشد! فقط به خاطرِ خدا.
وَالَّذینَ صَبَرُوا ابْتِغاءَ وَجْهِ رَبِّهِم(رعد/22)
به کانال شهید مدافع حرم محمد حسن قاسمی بپیوندید.
@ShahidMohammadHasanGhasemi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚠️نماهنگ | باطلالسّحرِ تحریم دشمن
⛔️رهبرانقلاب: ادارات دولتی و حکومتی، محصول داخلی را بر محصول خارجی مشابه ترجیح بدهند
☑️ @Khamenei_ir
مایه گذاشتن از شهدا آسان و عمل کردن به راه آنها دشوار است!
مراقب باشید مدیون شهدا نشوید!
🌹بخشی از دستنوشته های شهید محمد حسن قاسمی🌹
سلام! صبحتون معطر به عطر شهدا!
@ShahidMohammdHasanGhasemi
سومین سالگرو عروج ملکوتی شهید بزرگوار حاج محمد نظری
زمان: پنجشنبه 96/11/19
مکان: گلزار گلگون شهدای شهرکرد
@ShahidMohammadHasanGhasemi
#زندگی_نامه_شهید_حاج_محمد_نظری_پیل_آبادی به روایت از همسرش
#قسمت_اول
🌺در یکی از روزهای زمستانی در تاریخ
ده دی ماه 1344، در روستای مصطفی آباد از توابع استان چهارمحال و بختیاری، در خانوادهای متوسط نوزادی چشم به جهان گشود که نام او را محمد گذاشتند.
کودک خیلی سریع رشد کرد و نوجوانی را گذراند؛ دوران نوجوانی او مصادف بود با روزهای تظاهرات و انقلاب، که وی نیز همچون هزاران جوان دیگر سر از پا نشناخته و در تظاهرات شرکت میکرد.
انقلاب به پیروزی رسید و همچنان او به فعالیتهای خود همزمان با درس و مدرسه ادامه میداد، با شروع جنگ، شور و اشتیاق او هم مثل تمام جوانان متعهد آن دوران روز به روز زیادتر میشد، او هر بار به بهانه های مختلف راهی جبهه میشد. پدر و مادرش به دنبال او سعی در برگرداندن او داشتند و چند بار هم موفق شدند!
اما محمد باز راهی میشد و به قول معروف از در میآوردندش و او باز از پنجره در می رفت!
وی دفعات زیادی به جبهه رفت و در عملیات های مختلفی شرکت کرد، از جمله عملیات فتح المبین و فتح خرمشهر
🌺محمد مثل هزاران جوان پرشور و نیرومند بود که به فرمان امام سر از پا نمیشناختند و دلاورانه درجبهه می جنگیدند!
او مدت دو سال و اندی درجنگ حضور مستمر و فعال داشت، تا اینکه در27 مهرماه سال 1362 درعملیات والفجر 4 منطقه مریوان به عنوان RPGزن در اثر اصابت تیر به سرش مجروح و بشدت آسیب دید.
با کمک دوستان و هم رزمهایش او به بیمارستان انتقال داده شد.
که در اثر شدت جراحات و خونریزی شدید تشخیص دادند که او شهید شده و پیکرش را به سردخانه انتقال دادند.
از طرفی خانواده هم نگران و بیخبر به همه جا سر زدند بلکه نشانی پیدا کنند.
در نهایت بعد از گذشت 8 روز که پیکر او در سردخانه بود، تمام تدارکات لازم انجام شد و قبر او نیز آماده شد که پیکرش به شهر و دیارش برای تشیع انتقال داده بشه.
وقتی پیکر را از سردخانه بیرون آوردند.
دوستش برانکارد حامل پیکر را جلوی پزشکی که تازه به آن بیمارستان انتقال داده شده میبره و با گریه و التماس بسیار از آن پزشک میخواهد که او را معاینه و عمل کند...
هر چند او شهید است، ولی با یک معاینه خیال او راحت شود...
وقتی پزشک به بالین محمد می آید متوجه عرق داخل پلاستیک پیکر میشود و با معاینه دقیق متوجه نبض ضعیف او میشود.
پزشک با توکل بر خدا اقدام به عمل او می کند.
چندبار او را زیر تیغ جراحی میبرند ، طرف راست سرش بشدت آسیب دیده بود و همین باعث فلج شدن سمت چپ دست و پایش در آینده شد.
و نصف جمجمه آسیب دیده اش مصنوعی شد.
🌺در آن زمان من دانش آموز دبیرستان فجر اسلام شهرکرد و جزء اعضای فعال انجمن اسلامی بودم.
مرتب در تدارکات و کمک به جبهه و وسایل مورد نیاز رزمندگان تلاش میکردم.
به بدرقه ی رزمندگان اعزامی به جبهه میرفتیم و بعد از مدتی هم به تشیع جنازه ی همون رزمندگان میرفتیم.
درآن زمان ، مخصوصا وقتی عملیاتهای مختلف بود اعلام میکردند که رزمندگان و مجروحان به خون نیاز دارند....و ما هم به هر طریقی میشد خون میدادیم...
کسانی که به بانک خون مراجعه میکردند باید فشار 12 و وزنشون هم از50 کیلو بالاتر می بود.
من همیشه قبل از رفتن در جیب مانتویم سنگ میریختم تا وزنم بالا بیاد و یک مسیر طولانی از دروازه سامان تا بانک خون را هم پیاده میرفتم و شوری و نمک میخوردم که فشارم بالا باشه که بتونم خون بدم!
دفعه اولی که رفتم بانک خون مشخصات خودمو گفتم ولی دفعات بعد چون با فاصله زمانی کم برای اهداء خون میرفتم فقط اسم مدرسه و مشخصات اشتباه میگفتم.
یادمه دریکی از عملیات ها در یک ماه 7 بار خون اهدا کردم!
🌺بلاخره محمد بعد از عملهای زیاد و بی هوشی و بستری دربخشICU و گذشت مدت زمان زیادی به هوش آمده و بعد از بستری بودن و سپری کردن دوران نقاهت و فیزیوتراپی و سعی و تلاش بسیار و اراده ای محکم دوران سختِ درد و رنج ، کم کم به پایان رسید.
او میتوانست حرکت کند، بعد از این دوران سخت و طولانی و بهبودی نسبی تصمیم میگیرد که درسش را ادامه و دیپلم گرفته و در آزمون تربیت معلم شرکت و مدت دو سال این دوران را سپری و به استخدام آموزش و پرورش در آید و به عنوان دبیر علوم اجتماعی مشغول بکار شود...
ادامه دارد...
@ShahidMohammadHasanGhasemi
#جهاد_اقتصادی
رهبر انقلاب: امروز عرصه اقتصاد به خاطر سیاستهای خصمانه آمریکا، یک عرصهی کارزار است. هر کسی بتواند به نفع کشور تلاش کند جهاد کرده است.
@Afsaran_IR
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺حجت الاسلام احمد حسنی، استاد فقه الاقتصاد حوزه علمیه قم و نویسنده کتاب "نظام مالی نوین اسلامی" در راستای برچیده شدن"نظام بانکداری ربوی در کشور" ، #اعتصاب_غذا کردند.
💠 @talabeonline1
💠 @nab_me
#زندگی_نامه_شهید_حاج_محمد_نظری_پیل_آبادی به روایت از همسرش
#قسمت_دوم
بعد از اتمام مدارس، در یکی از روزهای تابستان، خانمی همراه پسرشان برای خواستگاری آمدند. فردی که برای خواستگاری آمده بود؛ برادر شهید بود. به مادرم گفتند که پسرشان در پایش یک ترکش دارد که با یک عمل جراحی به راحتی درمان شده و خوب شود.
خانواده من به طور کامل با ازدواج ما مخالف بودند. این اصرار کردنها از طرف خانواده آنها و مخالفت از طرف خانواده من تا 5 ماه طول کشید و آنها به هیچ وجه از تصمیم خود برای خواستگاری من دست نمی کشیدند و خانواده من هم کاملا مخالف بودند. این اتفاقات و شرایط موجب دودلی من نیز شده بود.
در نهایت پس از چندین ماه، یکی از همسایه هایمان به منظور تعیین تکلیف و تمام کردن این ماجرا به خانه ما آمد. من هم با وجود خجالت زیاد گفتم که من ایشان را نه دیده ام و نه میشناسم، پس چطور بگویم که از ایشان خوشم نمی آید؟ فردای قیامت چه جوابی باید بدهم بخاطر اینکه بدون شناخت جواب رد دادم؟ اگر شما مخالف هستید، خودتان بگویید ما نمی خواهیم نه دخترمان. اینطور بود که همسایه مان موجبات انجام این وصلت را فراهم نمود. شاید باورش سخت باشد اما کل مراسم عقد و خرید و آزمایش و ازدواجمان در یک هفته اتفاق افتاد و مستقیم رفتیم سر خانه خودمان. خداوند عنایت کرد و ما صاحب دو فرزند پسر شدیم.
در یکی از روزهای آبان 93 که محمد برای رساندن پسرمان به مدرسه رفته بود، تقریبا ساعت نه و نیم زنگ زد که من حالم بد شده و مرا در آمبولانس به بیمارستان دارند منتقل می کنند. تشخیصی که در بیمارستان دادند مشکل گوارشی بود. بعد از چند روز بستری در بیمارستان مرخص گردید و یک روز بعد از آن پادرد شدیدی او را اذیت میکرد. پس از مراجعه به بیمارستان و انجام انواع آزمایشها به تشخیص خاصی نرسیدند و با دستور پزشک معالج ایشان را به تهران اعزام کردند.
پس از مراجعه به تهران و انجام بررسی های تخصصی مشخص شد که بیماری ایشان آنوریسم شکمی است که مزمن شده و طی سالیان دراز پیشرفت کرده و به خاطر ضایعه مغزی ریسک عمل بالایی دارد. بعد از این مدت او را به بیمارستان شهید رجایی منتقل کردند و بررسی های انجام شده باز همان تشخیص را دادند و اینکه ریسک عمل خیلی بالا است و در ایران فقط یک نفر است که چنین عملی را انجام می دهد. پس از انجام آزمایشات و کارهای مورد نیاز، تمام مدارک را پیش دکتر مورد نظر بردم. پس از بررسی دکتر گفت که بعد از عمل احتمال زنده ماندن تقریبا صفر است و اگر زنده بماند احتمال فلج شدن کامل بیمار وجود دارد؛ دکتر برای معاینه به اتاق آمد و تمام شرایط را به محمد توضیح داد و قرار شد که فردا او را عمل کنند.
روز بعد او را به اتاق عمل بردند و ما همگی با چشمانی گریان منتظر تمام شدن عمل بودیم. عمل تا اواخر شب طول کشید. نزدیک ساعت 10 و نیم شب بود که دستیار دکتر بیرون آمد و گفت: دکتر با شما کار دارد و میخواهد با شما حرف بزند. دکتر با همان لباس فرم عمل آمد و تمام مراحل عمل را از ابتدا توضیح داد و پس از آن سکوت کرد. من نمیدانستم چه شده، پرسیدم که این یعنی چه؟ دکتر گفت محمد به کما رفته و تمام تلاش ما به منظور احیای ایشان بی نتیجه بود. در حدود 15 الی 20 دقیقه بعد علائم حیاتی کاملا از بین میرود.
بعد از اینکه حرفهای دکتر را شنیدیم، انگار دنیا توی سرمان خراب شده بود و نمیدانستیم چکار کنیم. پس از کلی التماس و گریه از دکتر خواستیم که اجازه دهد تا محمد زنده است او را ببینیم. اما متاسفانه تا دکتر برگشت، محمد تمام کرده بود.
محمد در روزهای آخر عمر به من گفت که میخواهم رازی را به تو بگویم و شروع کرد به تعریف از روزهای اول آشنایی و خواستگاری. به من گفت که دلیل آن پنج ماه اصرار من برای ازدواج با تو این بود که وقتی در بیمارستان به هوش آمدم و هوش و حواس کاملی نداشتم، به دور و برم نگاه کردم. دیدم بالای سرم یک سری دستگاه وجود دارد و به دستم کیسه خونی وصل است. ناخودآگاه چشمم به کیسه خون افتاد و رویش را خواندم. دیدم که اسم تو و اسم مدرسه شما روی آن نوشته شده است. این اسم در ذهنم ماند تا اینکه بهبودی کامل پیدا کردم. بعد از پیدا کردن کار قصد ازدواج داشتم. از اسم مدرسه سعی کردم که تو را پیدا کنم و بعد از پیدا کردنت تلاش کردم که هر طور شده تو را از دست ندهم. چون خواست خدا بود که خون تو در رگهای من باشد و زندگی دوباره ای به من بدهد.
روحش شاد و یادش گرامی.
شادی ارواح طیبه امام و شهیدان صلوات!
@ShahidMohammadHasanGhasemi
بی حجاب شدن هنر نیست؛
غیر محجبه در عالم زیاد است!
این حجاب است که حرف تازه جهان امروز است!
@ShahidMohammadHasanGhasemi
4_351466914817507925.m4a
3.75M
این فایل صوتی خیلی ها را دگرگون کرده و توصیه میکنم حتما این داستان بسیار جالب را گوش کنید
@negarkhatoonardakan
.
دلم یڪ دنیــــا میخواهد
شبیہ دنیاے شما...✨
ڪہ همہ چیزش
بوے خـــــدا بدهد...
🌷شبتون پر از نور خدا🌷
@ShahidMohammadHasanGhasemi
﷽
شهید سید مرتضی آوینی :
ترس ما از مرگ ،
همان فاصله ے ما از ڪربلاستــــ
و فاصله ے ما از ڪربلا ،
همان دورے ما از شهادت استــــ.
صبحتون به رنگ شهدا!
@ShahidMohammadHasanGhasemi
#در_محضر_قرآن:
#کلیدها_دست_اوست...
بلد نیستم وقتی به در بسته ای میخورم، يادم بیاید این قفل حتما كلید دارد و کلیدش حتما دست «یکی» هست. یاد گرفته ام تا پشت یک در گیر می کنم، هزار تا کلید بی ربط را امتحان کنم و در باز نشود و خسته بشوم و درمانده بنشینم پشت در و قفل را نگاه کنم. یکی هست که همه ی کلیدها دست اوست. کلیدهای عالم غیب، عالمی که فقط با دو دو تا چهارتای ما نمیشود درهاش را باز کرد. کلیدهایی که جایشان را به جز او کسی نمیداند؛ «و عنده مفاتیح الغیب لا يعلمها إلا هو...» گاهی در آن میانه، بعد از آنکه همه ی کلیدها را، امتحان کردی و در باز نشد، وقتی که خسته شدی، از پشت در نشستن درمانده شدی، از درهای بسته، از گره های کور، از قفلهای بازنشدنی وسط مغرب و عشا، دو دستت را به آسمان بلند کن و بگو تا درهایش را برایت باز کند. بگو تا راههایش را نشانت بدهد. بخوان «و» را به اسمش که «فاتح» است، و «مفاتیح» و «مقاليد» عالم در دست اوست؛ «اللهمَ إني أسئَلُكَ بِمَفاتِحِ الغيبِ الَتي لا يَعلَمُها إلا انت...»
بسم الله الرحمن الرحيم لَهُ مَقالیدُ السَماواتِ وَ الأرضِ یَبسُطُ الرزقَ لِمَن يَشاءُ و يُقَدِر اِنَهُ بِکُلِ شَئٍ عَليمٌ.شوری 12
به کانال شهید مدافع حرم محمد حسن قاسمی بپیوندید.
@ShahidMohammadHasanGhasemi
امام علی (ع)
هیچ بنده ای طعم ایمان را نمی چشد مگر اینکه دروغ را چه به شوخی و چه به جدی ترک کند.
🌸🍃🌸🍃🌸
اصول کافی ج4 ح11
@erfane1212