2کانال شاهد استیکر.attheme
43.2K
• #شهید_حسین_معزغلامی
• #تم_رفیق_شهید 📲
• #تم #تم_پاسدار
#تم_های_جذّاب_ایتا😍👇
#عاااالی تر👌 از تلگرام
همش اینجاس👇👇
http://eitaa.com/joinchat/1214906384Cdb15194a25
🌷شهید نظرزاده 🌷
• #شهید_حسین_معزغلامی • #تم_رفیق_شهید 📲 • #تم #تم_پاسدار #تم_های_جذّاب_ایتا😍👇 #عاااالی تر👌 از تلگر
برای استفاده از تم حتما ایتاتون رو بروز کنید.
✍ #خاطرات
حدودا سال 82 بود که داشتیم با محمدرضا زارع میرفتیم بانک، #اولین_حقوق سپاه حاج رضا رو بگیریم.
🌷رفتیم بانک دیدم حقوق چند ماه حاج رضا شد ۱۵۲هزار تومن وقتی که از بانک حقوقشو گرفت ۵۰هزار تومن از حقوقشو واریز کرد به حساب #زلزلهزدههای_بم
🌷بهش گفتم رضا زیاده اگه میخوای کمک کنی کمتر کمک کن.
اقا رضا گفت اون موقع که تو نانوایی کار میکردم روزی ۱۴۰۰ تومن #مزد میگرفتم که هر روز ۴۰۰تومنش رو مینداختم تو صندوق صدقات
حالا که چند برابرشو حقوق گرفتم چرا کمک نکنم.
#شهید_محمدرضا_زارع_الوانی
#شهید_مدافع_حرم🌷
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
✍ راویت؛ مادر شهید
✨مدام می گفت مادر من را #دعا کن. من مادر هستم نمی توانستم دعای #شهادت کنم، تنها از خدا می خواستم هرچه لیاقتش هست به او بدهد.
✨وقت رفتن، گفت مادر اگر بروم بدرقه ام می کنی؟ گفتم تو بدرقه شده هستی خدا #لیاقت داده که به سوریه بروی.
خواستم بدرقه کنم دیدم قدش آنقدر #بلند است که فقط چند سانت تا چهارچوب فاصله دارد.
✨نگاهش نکردم، گفتم نکند #شیطان وسوسه ام کند که داری چه کار میکنی؟ چرا اجازه میدهی پسرت برود. ولی اجازه ندادم این افکار در سرم باشد، گفتم پسرم برو خدا به همراهت.
#شهید_اصغر_الیاسی🌷
#شهید_مدافع_حرم
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
❣﷽❣ ⚠️ #هیچ_کس_به_من_نگفت😔 1⃣2⃣ #قسمت_بیست_و_یک 😔هیچ کس به من نگفت:که اگر بیایی، ظلمی باقی نمیم
❣﷽❣
⚠️ #هیچ_کس_به_من_نگفت😔
2⃣2⃣ #قسمت_بیست_و_دوم
😔هیچ کس به من نگفت: که در دوران غیبت شما، وظایفی دارم از جنس عشق، که با عمل کردن به آن وظایف، راهی به سوی شما برایم گشوده خواهد شد.🌷
👌مگر نه این است که مؤمن باید در فراق شما قلبش میزبان غم باشد و اندوه در دلش خانه سازد هر چند ظاهرش شاد و پر تبسم جلوه می کند.
⛅️مخفی بودن امام و نرسیدن دست کوتاه ما بر آن مهربان، گرفتن حق امام از ظالمانی که از خلافت و حکومت جهان، حضرت را محروم کرده اند 🍁و همچنین سختی پیمودن راه راست و سخت شدن راه رسیدن به خدا به خاطر غیبت آن یگانه دهر، همه و همه عواملی است که غم را در دل میهمان می کند.💔
😢اگر در نوجوانی، جرعه ای از شربت شیرین عشق محبت به امام را چشیده بودم اکنون در فراق آن محبوب، اینگونه بی خیال ننشسته و در فکر دنیای خویش، گذران عمر نمی کردم.😔
📘کتاب "هیچکس به من نگفت"
✍نویسنده: حسن محمودی
#هیچ_کس_به_من_نگفت
==================
🌤اَلَّلهُمـّ؏جِّللِوَلیِڪَالفَرَج🌤
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
4_310226054725763798.mp3
929.6K
#فایل_صوتي_امام_زمان 15
🎧 آنچه خواهید شنید ؛ 👆
❣ باید،دور هم جمع شویم!
دستان خالی ما،اگر کنار هم باشند؛
خورشید را،از پس پرده بیرون میکشند.
🌞خورشیدی که
تنها درمان دردهای من وتوست👆
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج🌺
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🔰از زبان خواهر شهيد مدافع حرم #عباس_کردانی 🌷 #شهید_عباس_کردانی ازقدیمی ترين و سرشناس ترين #مربيان آ
#خواب_شهید_عباس_کردانی_برای_شهادت
🌷بعد از شهادت سردار حاج احمد مجدی یه شب عباس کردانی تو منطقه عملیاتی #خوابشو دید
🌷بعد از بیداری اومد و به یکی از رفقای صمیمیش خوابشو گفت دوستش گفت عباس تو که گفتی #آرزوی_شهادت نکن حالا خودت میخوای بری؟
🌷گفت سه بار اومدم دیگه نمیتونم بمونم.
حاج احمدمجدی بهش گفت کاروان #شهدامون چهار نفر کم داره بعد بچه هایی که شهید میشن رو معرفی کرد به عباس
🌷از جمله این شهدا #صالح_صالحی بود از بچه های رامشیر که بعدا #شهید شد.
#شهید_عباس_کردانی 🌷
#شهید_مدافع_حرم
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#خواب_شهید_عباس_کردانی_برای_شهادت 🌷بعد از شهادت سردار حاج احمد مجدی یه شب عباس کردانی تو منطقه عمل
6⃣3⃣0⃣1⃣ #خاطرات_شهدا🌷
🗣راوی: پدر شهید 👇
🌸یک روز آمد کنارم، دستهایش را روی زانویم گذاشت و گفت خواسته ای دارم. جواب دادم بگو.گفت میخواهم به# سوریه بروم.
🌸جواب دادم اگر #مخالفت کنم چه میکنی؟ گفت پدر دین ما چیست؟ گفتم اسلام. ادامه داد ما پیرو مذهب شیعه ی اثنی عشر هستیم. سپس پرسید خداوند چرا ما را خلق کرد؟
🌸جوابی نداشتم، فقط گفتم خداوند توصیه های دینی اش را در #قرآن به ما کرده. باز پرسید آیا ما باید به قرآن عمل کنیم؟پاسخ دادم بله. بلافاصله گفت پدر من باید برای #جهاد به سوریه بروم. این وظیفه ی اعتقادی من است.
🌸نتوانستم حرفش را رد کنم. گفتم پسرم، اگر مانع رفتنت بشوم نمیتوانم در قیامت در برابر خداوند و ائمه پاسخگو باشم. پس تو را به خدا میسپارم، برو.
🗣راوی:دوست شهید👇
#علاقه_به_شهدا
🌸عباس علاقه ی شدیدی به #گلزار_شهدا، خصوصا گلزار شهدای هویزه داشت. بارها من و او با هم به گلزار شهدای هویزه برای زیارت رفته بودیم.
🌸آن قدر به این مکان علاقه مند بود که حتی در برنامه ریزی های زیارتی که داشتیم، از بین چندین مکان مختلف، همیشه قرعه به نام گلزار شهدای #هویزه میافتاد.
🌸 عباس به خلوت و تنهایی بسیار علاقه مند بود و سعی میکرد زمان زیادی را در مکانهای #زیارتی خلوت کند.
#شهید_عباس_کردانی 🌷
#شهید_مدافع_حرم
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🍃🌺🍃🌺🍃 🌸یک شب با #روحالله قرار گذاشتیم خانوادگی بریم بیرون. من و خانومم به همراه روحالله و خانومش
💢روحالله عاشق #امام_حسین(ع) بود.
امام حسین رو برای خودش معیار قرار داده بود. هرکاری که میخواست انجام بده اول #میسنجید که این کار، اون رو به امام حسین(ع) نزدیک میکنه یا دور...
💢گاهی که در ماشین #موسیقی میگذاشتیم مخالفت نمیکرد اما کمی که میگذشت میگفت:
احساس میکنم از امام حسین(ع) #دورم میکنه.
💢آهنگ را قطع میکرد و میگفت:
حالا کمی ذکر حسین حسین رو بگیم که از یاد امام حسین دور نشیم...بعد اگر خواستی دوباره ضبط رو روشن کن...
💢روحالله در #تمام لحظاتش امام حسینی(ع) بود.
به نقل از: همسر و دوستان شهید
#شهید_مدافع_حرم
#شهید_روح_الله_قربانی🌷
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
❣🌸 #درحوالـےعطــرِیــاس 🌸❣ 0⃣5⃣ #قسمت_پنجاهم چشمامو کمی باز کردم، نور مستقیم می خورد تو چشمم، پرد
📚 #رمان
❣🌸 #درحوالـےعطــرِیــاس🌸❣
1⃣5⃣ #قسمت_پنجاه_ویک
مامان لطفا زنگ بزنین آژانس باید برم فرودگاه، الان میره … الان میره …😧😯
تند تند کفشامو پام کردم،
در حالیکه چادرمو رو سرم مرتب میکردم سمت در رفتم و بازش کردم،😧
برگشتم مامانو نگاه کردم و گفتم:
_خداحافظ
جوابمو داد:
_خدا پشت و پناهت عزیزدلم، مراقب باش، میرسی بهش ان شاالله…😊
سوار آژانس شدم، 💙عقیق ِعباس💙 رو تو دستام گرفته بودم و لمسش میکردم،
بوی عباس رو میداد،😍بوی یاس ..🌸
ناخوداگاه چند تا جمله اش تو ذهنم تکرار شد
🌷“یادگاری حسین بود …
🌴به ضریح امام حسین متبرکش کرده بود…
🍀میگفت این عقیق محافظت میکنه ازت… “
گریه ام گرفت،،،، 😢
نه عباس نباید بری، بدون این عقیق نباید بری …
خدایا خودت کمکم کن،😧🙏
خدایا نره،
خدایا من ببینمش قبل رفتن،😢
خدایا خواهش میکنم …
خدایا کمکم کن …🙏🙏
.
.
کرایه آژانس رو حساب کردم و دویدم سمت فرودگاه، این همه آدم اینجا بود،
تو کجایی عباس؟؟!!😨
یه لحظه سرم گیج رفت دستمو به دیواری گرفتم
تا تعادلمو حفظ کنم،
سریع گوشی مو دراوردم تا بهش زنگ بزنم،
قطره های اشکم😢 رو صفحه گوشی می افتاد، دیگه اختیار این باران غم دست خودم نبود ..
تا خواستم تماس بگیرم صدام کرد
- معصومه😍
#ادامه_دارد....
💌نویسنده: بانوگل نرگــــس
#کپی_بدون_نام_نویسنده_حرام
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
❣🌸 #درحوالـےعطــرِیــاس 🌸❣
2⃣5⃣ #قسمت_پنجاه_ودو
برگشتم نگاهش کردم👀 در چند قدمی ام ایستاده بود،
اشکامو پاک کردم تا بتونم نگاهش کنم با نگرانی پرسید:
_چیشده، چرا گریه میکنی؟؟😧
هیچی نگفتم فقط اشکام بودن که میریختن،
دستمو گرفت و کمک کرد رو صندلی بشینم کنارم نشست و دستمالی رو سمتم گرفت
- نمی خوای بگی چیشده؟!😟
اشکامو پاک کردم وگفتم:
_خیلی نامردی عباس، می خواستی بدون خداحافظی بری😒
سری تکون داد و با نگرانی گفت:
_نه، معلومه که نه، بخدا وقتی دیدم محمد تنهایی اومده دنبالم و تو باهاش نیستی ناراحت شدم،😊😍
کمی مکث کرد و ادامه داد:
_اما خب اگه گفتم نیایی چون میترسیدم..😔 ازهمین میترسیدم .. از اینکه بیایی و مجبور شم مثل الان اشکاتو ببینم😒
تمام تلاشمو کردم تا اشکامو پاک کنم:
_ببخشید، دیگه گریه نمی کنم😊
لبخندی به روم زد و گفت: ☺️
_ممنون… ممنون که انقدر خوبی
نگاهش میکردم، یعنی امکان داشت دیگه نبینمش،😒
نه نمی خواستم باور کنم،
انگار دلش می خواست منو از اون حال و هوا دربیاره که گفت:
_باور کن دیدم با محمد نیستی، دوساعته دارم بجای ذکر گفتن یه بیت شعر رو با خودم زمزمه میکنم😅🙈
گوشه چشمم که از اشک خیس شده بود پاک کردم و با کنجکاوی پرسیدم:
_چی؟!!☺️
خندید و گفت:😄😍
”یاد باد آنڪھ ز ما وقت سفر یاد نڪرد
به وداعے دل غمدیده ے ما شاد نڪرد “
#ادامه_دارد....
💌نویسنده: بانوگل نرگــــس
#کپی_بدون_نام_نویسنده_حرام
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
4_5904611233406910486.mp3
9.09M
🔉 #صوت_شهدایی
💔هرکی دلش گرفته و هنوز نرفته کربلا
💔با من بیاد بریم جنوب، مرکز عشق بخدا
🎤 #مجتبی_رمضانی
#پیشنهاد_دانلود👌
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
1_56659011.mp3
3M
♨️خیر و صلاح
👌 #تشرف خدمت امام عصر(عج)
🎤 #استاد_عالی
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
📌حاج حسین یکتا (راوی شهدا) :
⚀بچه ها مراقب "چشماتون" باشید:
خیلی وقتا بچه ها حواسمون به چشمامون نیست.
خودمون خودمون رو چشم میزنیم.
❌یا چشمامون چیزایی رو میبینه که نباید ببینه
هنوز چشاتون بچه ها خوشگل ندیده که دختره خودش درست میکنه دلتون میره...
☜چرا امام_زمان(عج) به علی بن مهزیار، در ملاقاتی که با حضرت داشت ،فرمودن امشب رو پیش ما بمون؟!
☜طرف پرسید امام زمان شما چقدر منو دوست دارین؟؟
💞حضرت فرمودن هرچقدر تو من دوست داری.
👁چقدر چشمتو از "نامحرم" نگه میداری؟!
🖐بگو نگاهش نمیکنم تا جیگر "امام زمان" خنک بشه امام زمانمو ببینم...
آخه بچه ها ما خوشگل ندیدیم...
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
زمان بازرگان بہ ما بر چسب #چریڪ زدند، زمان بنےصدر هم برچسب #منافق! الان هم بر چسب خشڪ مقدسے و #تحجر
#لبخندهای_خاڪی
🍃در سالهای دفاع مقدس ...
#چای مرهمِ #خستگی جسمیِ رزمندگان اسلام بود. در میان لشکرها رزمندگان لشکر ۳۱ عاشورا اُنس و الفت بیشتری با چـای داشتند.
🍃روزی در محضر آقا مهدی باکری و شهید حاج ابراهیم همت (فرمانده لشکر ۲۷ محمد رسول الله ﷺ) بودیم که در آن صحبت از #کنترل مناطق عملیاتی بود.
🍃حاج همت به آقا مهدی گفت :
نگهبانان لشکر شما برای نیروهـای سایر لشکرها #سخت میگیرند و اجازه نمیدهند راحت عبور و مرور کنند مگر #ترکی بلد باشند
🍃آقای مهدی در پاسخ گفت:
شما #یقین دارید که آنها نگهبانان لشکر ما هستند؟! حاج همت گفت: من نه تنها نگهبانان لشکر شما را میشناسم حتی حدّ خط #لشڪر_عاشورا را هم میشناسم!
🍃آقا مهدی با تعجب پرسید چطور چگونه میشناسید؟
حاج همت در جواب گفت :
شناختن حد و حدود لشکر شما
کاری ندارد، اصلاً #مشڪلی نیست!
🍃هر خطی ڪہ از آن دود به هوا بلند شده باشد آن خطِ لشکر عاشوراست چون همیشه #کتریهای_چای_لشکر شما روی آتش میجوشد ...
همگی خندیدیم 😂😂
#سرداران_دفاع_مقدس
#شهید_ابراهیم_همت🌷
#شهید_مهدی_باکری🌷
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
💠سرشار از انرژی!! 📌به روایت همرزم #فرمانده_حسین ⭕️از کار که برمیگشت، با وجود #خستگی بسیار، در خدم
🌷از عشق زمینی تا آسمانی🌷
🔹شش سالی که #مرتضی برای خواستگاری از من وقت گذاشته بود، اتفاقات عجیبی برایش رخ داده بود، خودش برایم تعریف می کرد: اون روزها #نماز_شب می خوندم و می گفت: خدایا! #فاطمه رو راضی کن، روزه می گرفتم و می گفتم: خدایا! فاطمه رو راضی کن، نماز مستحبی خدا! فاطمه راضی بشه و ...😅
🔸چندین بار پیش اومد که تنهایی👤 به بیابان های بیرون شهر می رفتم، راه می رفتم و #تنهایی شروع می کردم به دعا خوندن! سقفم آسمون🌠 بود و زیر پام کویر، به خدا می گفتم: خدایا! چیکار کنم این دختر #راضی بشه؟
🔹کم کم سکوت و تنهایی و صدای حیوانات و... من رو می گرفت و من رو به فکر #قبر و قیامت و... می انداخت، به جایی رسیدم که به #خدا می گفتم: من کی هستم؟ #تو کی هستی؟ من قراره تو این دنیا چیکار کنم⁉️
🔸فاطمه! این نه گفتن های تو باعث شد من از یک عشقـ❤️ زمینی به عشق #آسمونی برسم، بعضی اوقات به مرتضی می گفتم: ای کاش زودتر به تو جواب مثبت داده بودم☺️ امّا مرتضی می گفت: نه❌ تو من رو ساختی.
📚برشی از کتاب ساقیان حرم
خاطرات فرمانده نابغه
#شهید_مدافع_حرم
#شهید_مرتضی_حسین_پور (حسین قمی)
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
برشی از کتاب #یادت_باشد: 🌷کناره سفره #عقد نشستیم عاقد پرسید: عروس خانم مهریه رو #میبخشند که صیغه م
کنارم نشست👥 گفت:
« تورو به #صبر دعوت نمیکنم، بلکه به رشد دعوتت میکنم. نمیشه که کسی #مومن رو اذیت نکنه⭕️ اگر هم توی این ناراحتی حق با خودته سعی کن از ته دل و بی منت #ببخشی تا نگاهت نسبت به اشخاص عوض نشه و احساس بدی بهشون نداشته باشی. اگه تونستی این مدلی ببخشی، باعث میشه #رشد کنی»
💠رهبر انقلاب:
در نسل #جوان ما یک چنین عناصری حضور دارند، یک چنین حقیقتهای درخشانی✨ در آنها حضور دارد و وجود دارد. اینها را باید یادداشت📝 کرد، اینها را باید دید، اینها را باید فهمید. فقط هم این [یک نمونه] نیست که بگویید آقا به یک گل بهار نمیشود❌ نه، بحث یک گلـ🌷 نیست. زیاد هستند از این قبیل.
#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
کنارم نشست👥 گفت: « تورو به #صبر دعوت نمیکنم، بلکه به رشد دعوتت میکنم. نمیشه که کسی #مومن رو اذیت
7⃣3⃣0⃣1⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
🔰از خواب ک بیدار شدم تاگوشی📱 را نگاه کردم متوجه چندین #پیامک از طرف حمید شدم. چون بعد از مراسم همدیگر را ندیده بودیم❌ چندین پیام برایم فرستاده بود ابراز علاقه💞 و نگرانی و #انتظار برای جواب من! 💥اما من اصلا متوجه نشده بودم.
🔰اول یک بیت شعر فرستاده بود:
اگر گناه است نظر بازی دلـ❤️ باخوبان
بنویسید به پایم #گناه دگران!
وقتی جواب نداده بودم📵 این بار اینطور نوشته بود: به سلامتی کسایی که تو خاطرمون #ابدی هستن و ما تو خاطرشون عددی نیستیم🙁
🔰فکرش راهم نمیکرد🗯 خواب باشم. دوباره پیام داده بود: چقدر سخت است #حرف_دل زدن بامامگو! به #دیوار بگو اگر بهتر است! غیر مستقیم گفته بود اگر به دیوار انقدر پیام داده بودم📲 جواب داده بود!
🔰به #شعر خیلی علاقه داشت خودش هم شعر میگفت. من نمیتوانستم #احساسم را به زبان بیاورم میترسیدم عاشق بشوم💖 و همه چیز خیلی زود #تمام بشود 😔
🔰خیلی رسمی جوابش رادادم: به یادتون هستمـ💭 تازه بیدار شدم. کتاب میخونم📖 حدس زدم #سردی برخورد مرا متوجه شده باشد, نوشت: #عشق گاهی از درد دوری بهتر است/عاشقم کرده ولی گفته #صبوری بهتراست/توی قران📚 خوانده ام, یعقوب یادم داده است/دلبرت❤️ وقتی کنارت نیست💕 #کوری بهتر است!
#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی
#شهید_مدافع_حرم
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh