🌷شهید نظرزاده 🌷
#فرازی_از_وصیت 3⃣ 💢قسمتی از وصیت نامه #شهید_مجید_پازوکی🌷 ⚜"درود بر امام امت، نایب بر حق امام زمان
#کلام_شهید🌷
💠| خدایا از غفلت ها و گناهان🔥 و جسارت ها و بی ادبی ها و نشناختن مقام تو طلب بخشش🙏 دارم.
✍ پسران خوبم می دانم که عاشق اسلام و ولایت فقیه هستید،✌️
نکند به خاطر رضایت چند دنیاپرستِ دینارخواه رضای خدا را زیر پای بگذارید‼️ |💠
#تلنگر
#شهید_مجید_پازوکی
#سالروز_شهادت 🌷
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#کلام_شهید🌷 💠| خدایا از غفلت ها و گناهان🔥 و جسارت ها و بی ادبی ها و نشناختن مقام تو طلب بخشش🙏 دارم.
4⃣8⃣1⃣1⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
🌾 تازه در #تفحص برون مرزی #شلمچه در خاک عراق مشغول به کار شده بودیم.هر روز یک تیم از بچه ها به سرپرستی #مجید_پازوکی داخل خاک عراق می رفتند.....
🌾برای اینکه #عراقی ها حساسیت نداشته باشند قرار شد نگوییم🚫 از بچه های جنگ هستیم.دست #مجید از زمان جنگ توسط عراقی ها مجروح شده بود .برای همین وقتی آنها سوال❓ کردند به آنها گفت:
🌾دستم را سگ🐺 گاز گرفته!! همیشه هم بساط خنده ما به راه بود😄 .عراقی هم منظور او را #نمی_فهمیدند.من را هم این طور معرفی کرد. #حاج_قاسم دارای مدرک دکترا و فارغ التحصیل از #آمریکاست! همیشه خدا خدا میکردم کسی مریض🤒 نشود!!
🌾یک روز افسر عراقی از من پرسید: میتوانی #انگلیسی صحبت کنی⁉️من هم برای جلوگیری از آبرو ریزی😁 گفتم : #اجازه ندارم❌!هر روز وقتی برمیگشتیم، #بطری آب من خالی بود؛ اما بطری #مجید_پازوکی پر بود💧.
🌾توی این حرارت آفتاب☀️، لب به آب نمیزد. همیشه به دنبال یک #جای_خاص بود. نزدیک ظهر، روی یک تپه خاک با ارتفاع هفت – هشت متر نشسته بودیم و اطراف را نگاه میکردیم👀 که #مجید بلند شد.خیلی حالش عجیب بود. تا حالا او را این گونه ندیده بودیم. مرتب میگفت: «پیدا کردم. این همون #بلدوزره.»
🌾یک #خاکریز بود که جلوش سیم خاردار کشیده بودند. روی سیم خاردار دو #شهید🌷 افتاده بودند که به سیمها جوش خورده بودند و پشت سر آن ها #چهارده_شهید دیگر. مجید بعضی از آن را به اسم میشناخت.مخصوصا آنها که روی سیم خاردار خوابیده بودند😔.
🌾جمجمه شهدا🌷 با کمی فاصله روی زمین افتاده بود. مجید #بطری_آب را برداشت. روی دندانهای جمجمه میریخت و گریه میکرد😭 و میگفت: «بچهها! ببخشید اون شب بهتون #آب ندادم. به خدا نداشتم. تازه، آب براتون ضرر داشت!»😭
#مجید_روضه_خوان شده بود و...
راوی: محمد احمدیان
#شهید_مجید_پازوکی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
❣﷽❣ #رمان #مثل_هیچکس ♥️ #قسمت_سی_ویکم 1⃣3⃣ 🍂از وقتی با ماشینم به دانشگاه می رفتم؛ رفتار بعضی از همک
❣﷽❣
#رمان
#مثل_هیچکس ♥️
#قسمت_سی_ودوم 2⃣3⃣
🍂از لودگی جمع کلافه شده بودم سکوت کردن و نجابت به خرج دادن بی فایده بود از سر جایم بلند شدم با جدیت و صدای بلند گفتم:
_فکر می کنم هر آدمی خودش باید برای کارهاش تصمیم بگیره من نه از #مشروب میترسم و نه از شما دلم نمی خواد بخورم. این انتخاب منه و دلیلش هم به خودم مربوط میشه.
🌿نگرانی را در چشمهای مادرم می دیدم با نگاهش التماس می کرد ادامه ندهم. اما مهرداد که هرگز چنین لحنی را از من نشنیده بود با خشم و تعجب به من خیره شد خطاب به پدرم گفت:
_تربیت یاد بچه ندادی ؟؟؟
گفتم:
+اگر تربیت یاد من نداده بودن این همه سال در برابر طعنه هایی که هر دفعه به اسمم میزنین سکوت نمی کردم😡
_اگه دوبار توی گوشت زده بودن اینجوری تو روی بزرگترت نمی موندی و گستاخی نمیکردی.
🍂پدرم هول کرده بود و سعی کرد فضا را عوض کند گفت:
_بابا این #رضا قد کشیده ولی هنوز دهنش بوی شیر میده. این چیزا بهش نمی سازه بزارین راحت باشه. هر چی میل داره بخوره داداش مهرداد شما حرفاشو نشنیده بگیر. بزرگی کن و ببخش.
🌿عمو مهرداد تا حرفش را به کرسی نمی نشاند کوتاه نمیآمد. یک لیوان مشروب دستش گرفت و به سمت من حرکت کرد و سعی کرد به زور مجبور شد به نوشیدنم کند همه ساکت و نگران بودند. من به زمین خیره شده بودم و نگاهش نمی کردم گفت:
_این رو بگیر همین الان بخور
🍂بدون اینکه سرم را بالا بیاورم گفتم:
+نمیگیرم.
دستش را زیر چانه ام گرفت آورد و به زور سرم را بالا گرفت در چشمهایم خیره شد بوی سیگارش داشت خفه ام میکرد🤢 لیوان را جلوی صورتم گرفت و گفت:
_بگیر بخور
🌿چند ثانیه در چشم هایش خیره شدم همه نگران و مستاصل شده بودند صدای نفسهای جمع را می شنیدم. با جدیت و عصبانیت دستش را به شدت کنار زدم بدون مکث ناگهان چنان کشیده ای به صورتم زد که گوشم سوت کشید😣 در حالی که دستم روی صورتم بود در چشمانش خیره شدم و گفتم:
🍂_به شما هیچ ربطی نداره من چیکار می کنم جای خودت رو با خدا اشتباه گرفتی برات متاسفم که دنیات اینقدر کوچیکه.
در خانه را محکم کوبیدم و جمع را ترک کردم. آن شب دلم می خواست به هر جایی بروم به جز #خانه تحمل روبرو شدن با پدر و مادرم را نداشتم.
🌿حالم بد بود باران شدیدی⛈ می بارید به سمت خانه #محمد حرکت کردم ماشین را سر کوچه شان پاک کردن چراغ شهرداری سر کوچه اتصالی داشت و مدام خاموش و روشن می شد. کاپشن چرمی قهوه ای هم را روی سرم گرفتم ضربه ها باران تند و شلاقی بود☔️ تا به در خانه برسم خیسِ خیس شده بودم. چند بار زنگ خانه را زدم اما کسی باز نکرد😔 ناامید شدم برگشتم تا به سمت ماشین بروم چند قدم دور نشده بودم که در باز شد😍 کوچه تاریک بود چهره جلوی در را درست نمی دیدم👤 نزدیکتر رفتم ...
✍ نویسنده: فائزه ریاضی
#ادامه_دارد...
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
1_16652390.mp3
15.64M
شهدای گمنام ببرید از ما #نام 😔✋
🎤🎤 مهدی رسولی
👈در وصف شهدای #گمنام
#شور
#بسیار_زیبا👌👌
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
❣ #سلام_امام_زمانم❣
🌺ﻋﺎﺷﻖ که ﺷﺪے ﺧﻄﺎ🚷 ﻧﺒﺎﯾﺪ بکنے
🌱حتے به #ﺧﻮدت, ﺟﻔﺎ ﻧﺒﺎﯾﺪ بکنے..
🌺حالاکه ﺷﺪےﭼﺸﻢ به راه #ﻣﻬﺪی(ع)
🌱ﺟﺰ ﺑﺮ #ﻓﺮﺟﺶ, دﻋﺎ ﻧﺒﺎﯾﺪ بکنے...!
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🌸🍃
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
savab-piaderavi.mirbagheri.mp3
3.36M
🎧 فایل صوتی
🎙واعظ: آیت الله #میرباقری
🔖 پیاده روی برای زیارت امام حسین (علیه السلام) 🔖
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🔰شهادت با لباس #رفیقِ_شهید
🍂وقتی خبر شهادت #محمودرضا بیضائی به اکبر شهریاری رسید خودش را بالای سر محمود رساند😔 و گفت: «باید #برگردانمش».
🍂آن روز خیلی بی تاب💓 شده بود. صبح فردای #شهادت محمودرضا بیضائی، به فرمانده گفت: «اگر اجازه بدهید من لباس های #رزم بیضائی را بپوشم.
🍂فرمانده گفت: «اگر لباس شهید🌷 را بپوشی تو هم #شهید می شوی⁉️ گفت: هر چه #خدا بخواهد همان می شود. بعد از صبحانه زد به خط.
🍂وقتی کمی از مقر فاصله گرفت💕 یک #خمپاره 60 او را مورد اصابت قرار داد و #پهلویش را شکافت. همرزمان بالای سرش که رسیدند نفس های آخرش بود...😭
#شهید_محمودرضا_بیضایی
#شهید_اکبر_شهریاری
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
صفحہ ۷۰ استاد پرهیزگار .MP3
1.03M
🔻طرح تلاوت روزانه قرآن کریم
✨سوره مبارکه آل عمران✨
#قرائت_صفحه_هفتاد
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
@shahed_sticker۴۶۰.attheme
165.5K
• #شهید_مهدی_زینالدین ۲
• #تم_رفیق_شهید 📲
• #تم
تم_های_جذاب_ایتا😍
به ما بپیوندید👇👇
http://eitaa.com/joinchat/1214906384Cdb15194a25
🔰 توصیه هایی از شهید #شهید_سیدمجتبی_علمدار🕊🌷
💠قانون اول:
⇜بارالها، اعتراف میکنم از اینکه قرآن را نشناختم و به قرآن عمل نکردم. حداقل روزی 10 آیه قرآن را باید بخوانم. اگر روزی کوتاهی کردم و به هر دلیلی نتوانستم این ده آیه را بخوانم روز بعد باید حتما #یک_جزء کامل بخوانم🌺
💠قانون دوم:
⇜پروردگارا! اعتراف میکنم از اینکه نمازم را بی معنی خواندم و حواسم جای دیگری بود، در نتیجه دچار شک در نماز شدم. حداقل روزی دو رکعت نماز قضا باید بخوانم. اگر روزی به هر دلیلی نتوانستم این دو رکعت نماز را بخوانم، روز بعد باید #نماز_قضای یک 24 ساعت (17 رکعت) بخوانم🌺
💠قانون سوم:
⇜خدایا! اعتراف میکنم از اینکه مرگ را فراموش کردم و تعهد کردم مواظب اعمالم باشم ولی نشدم. حداقل هر شب قبل از خواب باید دو رکعت نماز تقرب بخوانم. اگر به هر دلیلی نتوانستم این دو رکعت را بجا بیاورم روز بعد باید 20 ریال صدقه و 8 رکعت #نماز_قضا بجا بیاورم🌺
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
✍ #ادمین_نوشتــ
دوستان ســلام✋
ضمن عـرض خوش آمد💐
به اعضای جدید و تشـکر از همراهی اعضای همیشگی کانال♥️
💠جهت ارتقاء کیفیت پست های کانال نیاز به #خــادم فعال و خلاق داریم هر بزرگواری که میتونه مارو توی این زمینه همراهی کنه بسم الله👇
@Khademe_shohada226
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎼🍃
🍃
#نماهنگ 🎞
به یاد کسانی که...
در سـ⛈ـرما و گـ☀️ـرما
#جان عزیز خود را
فدای این #سرزمین مقـدس
و اسلام ✌️ کردند ...
#کجایید_ای_شهیدان_خدایی🇮🇷
#پنجشنبه_های_دلتنگی💔
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
💔از #غمت
●ابــر شدم...
●آب شــدم..
●باریــدم😭
🌾خواب دیدم #شب_جمعه حرمت میمیرممـ😔
#السلام_علیک_یااباعبدالله
#حب_الحسین_یجمعنا
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh