صفحہ ۸۰ استاد پرهیزگار .MP3
865.4K
🔻طرح تلاوت روزانه قرآن کریم
✨سوره مبارکه نساء✨
#قرائت_صفحه_هشتاد
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🌿 #مهربان بودی و در سفره ی من 🌹برکت عشــ💖ــق 🌿دل من داشت به #لبخند_تو 🌹عادت می کرد 🌿کاش ایـن دل
از دنیـ🌏ــا که بگذریم...
از همان ... دلبستگی هایمان💞
همان خودِ #خودمان..!
از همهی اینها که گذشتیم
تازه می شویم #لایق
لایق #شهادت🕊🌷
#شهید_هادی_شجاع
#سالروز_شهادت🌷
@ShahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
از دنیـ🌏ــا که بگذریم... از همان ... دلبستگی هایمان💞 همان خودِ #خودمان..! از همهی اینها که گذشتیم
0⃣9⃣1⃣1⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
💠راوی: مجید طاهری
آقای طاهری قریب 10 سال با هادی شجاع در حوزه #مقاومت_بسیج همکاری و فعالیت داشته است.
🔰آخرین دیدارم با هادی 30 روز قبل از #عروسیاش بود، در آن روز بیشتر از مراسم عروسیاش🎊 صحبت کرد و از سفر به #سوریه حرفی نزد❌ شهید شجاع مسئول #عملیات حوزه بسیج بود.
🔰در آن ایام بسیاری از اوقات را در حوزه با هم بودیم و گاهی شب تا صبح را کنار هم👥 سپری میکردیم. هادی قبل از اینکه جذب #سپاه شود و در بسیج ویژه شروع به فعالیت کند، خیلی مشتاق💖 بود که به سوریه برود.
🔰شهید شجاع توسط #شهید محمود رضا بیضایی🌷 که از بچه های #اسلامشهر بود و 2 سال پیش در سوریه به شهادت رسید آموزش نظامی🏋 دید و ارادت ویژه ای به این #شهید داشت.
🔰وقتی #خبر_شهادت محمود رضا را شنید بغض عجیبی😢 گلویش را گرفته بود، سپس گفت باید #انتقام_شهید بیضایی را از این تکفیری ها بگیرم. *وظیفه ماست با برخورد مناسب این ها را اصلاح کنیم
🔰در ایست بازرسیهایی که برگزار میکردیم خیلی خوش رو🙂 خوش خنده و #مهربان بود از هر کدام از رفقایش بپرسید اولین نکته ای که از این شهید به یادشان می آید #لبخندی بود که همیشه بر صورتش حک شده بود و رنگ و بوی شهدا🌷 را داشت.
🔰در برنامه های ایست و بازرسی ای که در #اسلامشهر می گذاشتیم وقتی مجرم یا متهمی😓 را دستگیر می کردیم به هیچ وجه اهانت نمیکرد🚫 و میگفت وظیفه ماست با #برخورد مناسب این ها را اصلاح کنیم.
🔰در بسیاری از رزمایش ها با هم💕 بودیم آنقدر #جهاد را دوست داشت که به سردار نصیری گفته بود اگر بحث ازدواجم💍 مانع #اعزامم به سوریه است بفرمایید تا زمان عروسی را عقب تر بیاندازم. قبل از #شهادت 3 بار به سوریه سفر کرده بود🚌 و خانواده اش از این موضوع بی خبر بودند.
🔰تازه نامزد کرده بود و زنگ زد گفت ماشینم🚙 خراب شده اگر می توانی بیا ماشین را به #تعمیرگاه ببریم با یک وانت رفتم پیشش و ماشین را با یک طناب بستیم🎗 و مسیر 20 دقیقه ای را 2 ساعته⌚️ طی کردیم در راه به قدری شوخی کرد و آنقدر ماشین بیچاره اش را مسخره کرد کلی خندیدیم😄 و خوش گذشت دلم نمی خواست راه تمام شود.
#شهید_هادی_شجاع
#شهید_مدافع_حرم
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🔰احساس غرور ندارم که #مادر_شهید هستم 🔹خداوند رضا را به من داد و او برای من نبود. رضا #برای_خدا بود
🔹رضا قصد ازدواج💍 داشت. من تا قبل از #اعزامش هم خیلی تلاش کردم مورد مناسبش را پیدا کنم و خودش هم میخواست. با شوخی در پیام به سید ابراهیم(شهید مصطفی #صدرزاده)🌷 نوشت: «شما شاهد باش کسی به من زن نمیدهد و بیا برای من به #خواستگاری برو😅»
🔸سید ابراهیم هم گفت: « #من برای شما آستین بالا میزنم.» اما متاسفانه قسمت نبود. رضا خیلی تلاش کرد همسری💞 داشته باشد که همانند خودش باشد و در راه #مبارزات کمکش کند.
#شهید_محمدرضا_خاوری
#شهید_مدافع_حرم
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
❣﷽❣ #لذت_آغوش_خدا 79 #استاد_پناهیان #مبارزه_با_راحت_طلبی 7 💢 مثلاً بعضی هاکه فوق العاده اهل راحت
❣﷽❣
#لذت_آغوش_خدا 80
#استاد_پناهیان
#مبارزه_با_راحت_طلبی 8
✅ توکل در جایی درسته که انسان مسئولیت و وظیفۀ خودش رو به خوبی انجام بده؛
✔️«یعنی از فکر خودش کار بکشه
🔹 و با دیگران مشورت کنه
🔹 و بهترین راه ممکن رو انتخاب کنه
🔹 و با عزم محکم برای رسیدن به هدفش #تلاش کنه».
✅ بله در این صورت میتونه بگه که من وظیفمو انجام دادم و حالا دیگه توکلم به خداست...😌
🚫ببینید توکل به هیچ وجه جانشین تنبلی و راحت طلبی ما نیست.
✔️ بلکه کمک دهنده و امید دهندۀ به مومنی هست که اهل همت و تفکر و پشتکاره.
#ادامه_دارد...
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
1_67080487.mp3
6.41M
🎧پادكست هاي صوتي8⃣
🌼امام مهدي عج در قرآن🌼
🎤 #استاد_اباذری
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🔸وقتی حمید آقا #نماز_شب میخوند یک برگه همراهش داشت📜 که اسامی 40 نفر رو یادداشت کرده بود تا تو #قنوت براشون دعا کنه....
🔹یکبار بدون اینکه متوجه بشن کاغذ رو #خوندم و داخلش📝 اسم پدر و مادرشون و امام #خامنه_ایی و ایت الله بهجت و گلپایگانی و مطهری و مشکینی و.... #شهدا صدر اسلام و ....بودند.
🔸وقتی ازشون سوال کردم گفتن من براشون #دعا میکنم تا اونا هم برای من دعا کنن☺️
#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی
#مدافع_حرم
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
❣﷽❣ #رمان #مثل_هیچکس ♥️ #قسمت_چهل_وپنجم 🍂پشت سر فاطمه حرکت کردم وارد اتاق مطالعه شدیم و با فاصله ز
❣﷽❣
#رمان
#مثل_هیچکس ♥️
#قسمت_چهل_وششم 6⃣4⃣
🌿به حرفهای فاطمه گوش کردم. چند ماهی گذشت بهار رو به پایان بود هر روز منتظر پیامی💌 از طرف او بودم اما خبری نشد😢 در طول این مدت رابطه ام با محمد مثل سابق بود و هیچ کدام درباره ی #فاطمه حرفی نمی زدیم تعطیلات تابستانی آغاز شد یک روز مشغول مرتب کردن کتابخانه📚 اتاقم بودم که مادرم وارد اتاق شد و گفت:
+بیا دو دقیقه بشین باهات کار دارم
کتاب ها را روی میز گذاشتم و نشستم
🍂+رضا من با پدرت درباره زن گرفتنت صحبت کردم بهش گفتم اون خونه هشتاد متری که تو کوچه مامان بزرگ اینا دادیم اجاره رو خالی کنه. تو شرکت مهندس قرایی هم یک کار نیمه وقت دست و پا کنه تا یه درآمدی برات بشه. ولی به شرطی که به حرف من گوش بدی
_یعنی چه کار کنم؟
از لای مجله ای که دستش بود یک عکس بیرون آورد و نشان داد و گفت:
🌿+اینو ببین اسمش مهساست. تک دخترم هست خانواده با اصل و نسبی هستند. تو جشن تولد🎂 شهلا باهاشون آشنا شدم همکلاسی شهلاست تازه دیپلم شو گرفته باباشم مهندسه. به زن داییت گفتم غیرمستقیم بپرسه ببینه دخترشون اصلاً قصد ازدواج داره یا نه😉 حالا قرار بهم خبر بده بیا ببین از قیافش خوشت میاد😍
عکس را گرفتم و نگاه کردم دختری بور با چشم های عسلی چهره #فاطمه جلوی چشمانم آمد. با خودم گفتم با این که همیشه خودش را می پوشاند اما چقدر از این دختر زیبا تر است نگاه فاطمه آنقدر دلنشین بود♥️ که دیگر هیچ دختری برایم جذابیت نداشت⛔️ چیزی نگفتم و عکس را به مادرم دادم پرسید:
+چی شد نظرت چیه ؟!
_از قیافش خوشم نیومد
+وااا چرا !!!!؟؟؟؟؟
_خوشت نیومد دیگه، نمیدونم
+خب از چه جور قیافه ای خوشت میاد؟ بگو تو همون مایهها بگردم برات پیدا کنم
🍂هنوز جواب مشخصی از فاطمه نگرفته بودم بلاتکلیف بودم😞 می دانستم اگر هم بگویم هیچکس بجز فاطمه را نمی خواهم دوباره جنجال به پا می شود. به ناچار بهانه تراشیدم و گفتم
_ قدش بلند تر باشه چشم و ابرو مشکی باشه
مادرم که دید حرفی از #فاطمه در میان نیست خیالش راحت شد😌 با خوشحالی بغلم کرد و گفت:
+باشه عزیز دلم میگردم خوشگل ترین دختر قد بلند و چشم و ابرو مشکی شهر رو برات پیدا می کنم😍
🌿از اتاقم رفت و من دوباره مشغول مرتب کردن کتابخانه شدم. چشمم به گوی موزیکالی افتاد که سال قبل از ترکیه خریده بودم با دستمال گَرد و خاکش را پاک کردم و کوکش را چرخاندم میچرخید و برگهای پاییزی🍂🍁 بالا و پایین میرفتند دلم گرفته بود از انتظار کشیدن خسته شده بودم😔 چشمم را بستم قطره #اشکی از گوشه چشمم ریخت ...
✍ نویسنده: فائزه ریاضی
#ادامه_دارد...
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
@dehkadeh_roman
narimani yade shohada_2.mp3
2.95M
🎵 #مداحی_شهدایی
💔هرچی می گیره دلم روزو شبا
💫آرومم میکنه باز یاد شما
💖 می بوسم قبرتونو آی شهدا
🎤🎤 #سیدرضا #نریمانی
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
Panahian-Clip-ZendegiJadid.mp3
1.01M
#زندگی_جدید
🔻از #کربلا که برگشتی خودتو تحویل بگیر😎
#اربعین
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
4_749880493649953020.mp3
5.8M
🌼خوش اومدین آی #زائرا
🍁ازسفر #کربلا
♥️تقدیم به اعضای کانال #شهید_نظرزاده که توفیق زیارت اربعین رو داشتن (زیارتتون قبول)🙏
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#عاشقانه_شهدا ❤️ 🍂 #هرشب در منـزل 🏡محفل شبی با قرآن داشتیم از ۱۰ صفحه تا یک جز میخواندیم 😊 🍂 ودر آ
#سیره_شهید
💟حسن آقا هر موقع که روز های آخر هفته به محل می رفتند به بهانه ی جلسه #حلقه_صالحین💫 برای بچه های محل هدیه🎁 تهیه می کردند، اعم از خوراکی، هدیه #مادی و... .
💟ایشون #پنجشنه غروب ها در محل جلسه ی حلقه صالحین برگذار می کردند وتا قبل از اذان مغرب🔊 همراه با بچه ها #قرآن تلاوت می کردند و همینطور آن ها را به #حفظ_قرآن تشویق می کردند👏 و موقع اذان مغرب هم #نماز_جماعت👥 بر پا می کردند.
💟حسن اقا به این معتقد بودند که تنها راه رسیدن به #سعادت ازراه قرآن📖 واهلبیت به دست می آید به همین خاطر بچه هارا به قرائت و حفظ #قرآن و احادیث ائمه تشویق می کرد. وهدف🎯 این بزرگوار از انجام این جلسات همین بود.
#شهید_حسن_رجایی_فر🌷
#شهید_جاویدالاثر_مدافع_حرم
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
صفحہ ۸۱ استاد پرهیزگار .MP3
837.9K
🔻طرح تلاوت روزانه قرآن کریم
✨سوره مبارکه نساء✨
#قرائت_صفحه_هشتاد_ویکم
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
💠قَوِّ عَلی خِدمَتّکَ جَوارِحی 💢حسین آقا قبل از شهادتش می رفت #ورزش_بوکس. 💢حسین یه روحیه داشت اگر
#برات_شهادت
🔰تو آخرین جلسه کاری که "سید مجتبی" حاضر بودن، برای پذیرایی سیب🍎 آوردن. یه "ابوحامد" نامی داشتیم از اون آدمای #باصفا و باتجربه،
با دوتا فاصله💕 از سید مجتبی نشسته بود.
🔰سیب رو که گذاشتن با بشقاب و چاقو🍽 برد سمت #سیدمجتبی و اشاره کرد که براش پوست بکنه. سیدمجتبی هم بی هیچ حرف و اشاره ای شروع کرد به پوست کندن، مرتب سیب🍎 رو قاچ کرد و چید تو بشقاب و به #ابوحامد تحویل داد.🙂
🔰دو ماه بعد #شهادت حسین آقا، ابوحامد شهید شد🕊 تو همونجایی که ایشون شهید شده بودن🌷 تا قبل شهادت ایشون به این فکر می کردم که چرا ابوحامد اون کارو کرد و سیدمجتبی هم پذیرفت
🔰بعد شهادتش فهمیدم میخواسته #تبرکی دست حاج حسین آقارو بخوره و برات شهادتشو از ایشون بگیره😭 انگار #شهدا تو زمان حیاتشون هم همدیگرو میشناسن.😔
به نقل از "یاسر" همرزم شهید در آخرین ماموریت
#شهید_حسین_معزغلامی(سیدمجتبی)
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh