🌷شهید نظرزاده 🌷
📜فرازی از وصیت شهید ابراهیم رشید: 🔸در هر کاری مشغول هستید #با_دقت به آن بپردازید👌 هیچ وقت #امام_ز
3⃣5⃣1⃣1⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
💠امام زمان(عج) نامه شهادت ابراهیم را امضا کرد
🔰شهید ابراهیم رشید، ۱۰ تیرماه📆 در منطقه #تدمر سوریه به شهادت رسید🕊 معراج شهدا🌷 در دوازدهمین روز تابستان، میزبان پیکر شهید مدافع حرم #ابراهیم_رشید بود. برادرش ابوالقاسم، اسفندماه سال ۶۲ #شهید شد و در سال ۷۳ به وطن بازگشت.
🔰مادرشان از روی #جوراب پسرش، قاسم را شناخت، همان جورابی که یازده سال پیش برایش خریده بود و امروز مردی دیگر👤 از خانواده رشید #شهید میشود. #پدر ابراهیم که از پنج سال پیش چشمانش👁 را از دست داده است، زمانی که #خبر_شهادت پسرش را شنید، گفت: "انالله و انا الیه راجعون" و مادرش در ادامه میگفت: که شهید🌷 گریه ندارد❌ و باید خوشحال باشیم.
🔰ابراهیم از اهالی #روستای صرم از بخش کهک (نزدیک #جمکران) است. او زاده کوچهای🏘 بود که هر خانوادهاش #حداقل یک شهید🌷 دارد که میتوان به شهدایی همچون 🔅احمد گلی، 🔅علی فصیحخواه، 🔅نقی، 🔅باقر و 🔅رضا نصراللهی، 🔅احمد رضوانلو و 🔅محمد حاج احمدی اشاره کرد.
🔰خانواده رشید ۹ پسر و یک #دختر دارد که دو پسر👥 این خانواده قاسم (شهید دفاع مقدس) و #ابراهیم (شهید مدافع حرم) شهید شده🕊 و دو پسر دیگر این خانواده #جانباز هستند.
🔰در خلال مداحیها🎤 و پس از وداع خصوصی، پیکر شهید ابراهیم رشید⚰ را به میان جمع میآورند. به هنگام شهادت روی لباسی👕 که او پوشیده بود، نام #جانم_فدای_فاطمه حک شده است. پیکر را که آوردند، پس از اتمام مداحی، رویش را بازکردند تا حاضران هم #وداعی با شهید رشید داشته باشد و در این لحظه متوجه کبودی گوشه چشمش و پهلوهای💔 زخمیاش شدیم. در تمام لحظات مراسم شهید ابراهیم رشید، روضه #حضرت_فاطمه زهرا(س) خوانده شد.
#شهید_ابراهیم_رشید
#شهید_مدافع_حرم
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🌷تابال وپر باشدکبوتر🕊میفرستیم 🌿حرف از گذشتن شد ❣اگر #سر میفرستیم 🌷رد میشوند اززیرِ #قرآنِ_پدرها🌷 🌿
🔻مادر شهید
🔰همه میدانستند #من_ومجید رابطهمان به چه شکل است. رابطه ما مادر فرزندی نبود. مجید مرا مریم خانم☺️ و #پدرش را آقا افضل صدا میکرد. ما هم همیشه به او #داداش_مجید میگفتیم.
🔰آنقدر به هم نزدیک بودیم💞 که وقتی رفت همه برای آنکه آرام و قرار داشته باشیم در خانهمان #جمع میشدند. وقتی خبر #شهادتش🌷 پخش شد اطرافیان نمیگذاشتند من بفهمم❌ لحظهای مرا تنها👤 نمیگذاشتند.
🔰با اجبار مرا به خانه برادرم🏡 بردند که کسی برای گفتن #خبرشهادت به خانه آمد، من متوجه نشوم. حتی یک روز عموها و برادرهایم تا ۴ صبح تمام پلاکاردهای دورتا دور #یافتآباد را جمع کرده بودند که من متوجه شهادت🌷 پسرم نشوم😔
🔰این کار تا ۷ روز🗓 ادامه پیدا کرد و من چیزی نفهمیدم ولی چون تماس نمیگرفت📵 بیقرار بودم. یکی از دخترهایم درگوشی همسرش #خبر_شهادت را دیده بود و حسابی حالش خرابشده بود😭
🔰او هم از ترس اینکه من بفهمم خانه ما نمیآمد🚷 آخر از تناقضات حرف هایشان و #شهید شدن دوستان نزدیک مجید، فهمیدم #مجیدمن هم شهید شده🕊 است.
#شهید_مجید_قربانخانی
#شهید_مدافع_حرم
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
💠روحیه خوب و پرنشاطی داشت یکبار دیدم در حرم #حضرت_رقیه(س) برای زائرین چایی☕️ میریزد 💠رفتم کنارش👥 هم
🔰پزشکی که از فرودگاه✈️ سوریه همراه حامد بود و در حین پرواز از او #مراقبت میکرد، خیلی منقلب شده بود. سوال کردم: #دکتر حال برادرم چطوره⁉️ گفت: عینه خودشه ..!
🔰گفتم: چی عینه خودشه؟!😟 چندین مرتبه دیگر با حالی #مبهوت، همین کلمات راتکرار کردوگفت: #حامد مثلهِ حضرت عباسه👥 وقتی اولین بار دیدمش انگار #حضرت_اباالفضل رودیدم. دستان قطـ⚡️ـع شده و پیکر #بیچشم وبدن پر از ترکش حامد🌷 حال همه را منقلب میکرد.
🔰حامد ۴۲ روز در #کما بود و نهایتاً در چهارم تیر سال ۹۴ در شبهای ماه مبارک رمضان، به #شهادت رسید🕊 آن زمان بحث مدافعان حرم هنوز درمیان مردم جا نیفتاده بود⭕️ موضوع #امنیتی بود و تشییع پیکرها هم خیلی با شکوه برگزار نمیشد. تشییع پیکر⚰ حامد به عنوان #مدافع_حرم برای اولین بار در تبریز علنی شد.
🔰وقتی #خبر_شهادت به دوستانش رسید، پایگاه بسیج و هیئت های مذهبی تا اذان صبح به صورت کاملاً خودجوش✌️ و بدون اجازه از ارگانها، بنرهایش را در سرتاسر شهر نصب کردند✅ در واقع مسئولین در عمل انجام شده قرار گرفته بودند. تشییع #باشکوهی هم برگزار شد.
راوی: برادرشهید
#شهید_حامد_جوانی 🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#مثل_هیچکس ♥️ #قسمت_هجدهم 8⃣1⃣ 🍂_نه پدر من اونجا نیست! ما چند گروه👥 شدیم و هر کدوم یک قطعه از #شهدا
❣﷽❣
#رمان
#مثل_هیچکس ♥️
#قسمت_نوزدهم 9⃣1⃣
🍂ساعت قرار فرا رسید. از دور میدیدمش با آنکه یک ربع زودتر رسیدم اما محمد قبل از من آمده بود. نزدیک تر رفتم و بعد از سلام گفتم:
_کی اومدی؟ هنوز یک ربع مونده
+ما اینیم دیگه میخوای برم یه ربع دیگه بیام؟😅
🌿خندیدم و گفتم:
_نه ساعتمو یه ربع میکشم جلو. فکر می کنم سر موقع رسیدی😅 سرماخوردگی بهتر شده؟؟
+الحمدلله خوبم.
همانطور که قدم زنان می رفتیم، پرسیدم:
_میشه بگی چرا اون روز زنگ زدی گفتی بیام بهشت زهرا؟؟
پس از چند ثانیه سکوت گفت:
+جواب این سوال تو بعدا میدم. بقیه رو بپرس.
_باشه هرجور صلاح میدونی. قبل از همه حرف ها بگم که من نمیخوام چیزی رو زیر سوال ببرم❌ هر چی می پرسم فقط فقط برای اینکه دنبال جوابم امیدوارم حرفام ناراحتت نکنه. راستش اون روز که رفتم قطعه ۲۴ قبر یک #شهید هم سن خودم رو دیدم خیلی فکر کردم ولی نفهمیدم چرا باید یه جوان ۲۰ ساله زندگیش رو بزاره بره جنگ و شهید شه. جلوتر که رفتم دیدم همه سن و سالی اونجا هستن. پیر و جوون نداره. یاد پدر تو افتادم. پدرت حتماً خانواده شو دوست داشت. حتما با شما زندگی خوبی داشت. پس چی باعث شد شما رو ول کنه و بره؟؟!!
🍂همانطور که با دقت به حرف هایم گوش میداد به نیمکت خالی اشاره کرد و نشستیم. محمد که به زمین خیره شده بود بعد از کمی سکوت گفت:
+چقدر از روزهای جنگ یادته؟
کمی فکر کردم بیشترین چیزی که یادم میآمد استرس شنیدن آژیر قرمز🚨 و پناه بردن به انباری زیر زمین بود. یادم آمد روزی که جنگ تمام شد برای تعطیلات تابستانی شمال بودیم و از رادیوی ویلای خاله مهناز خبر را شنیدیم. و گاهی هم در محله #خبر_شهادت همسایه ها می آمد و مادرم برای تسلیت میرفت. گفتم:
_خانواده ام سعی می کردند و از فضای جنگ دور نگه دارند. چیزی زیادی توی خاطراتم نیست بیشتر همون استرس آژیر قرمز ...
✍ نویسنده: فائزه ریاضی
#ادامه_دارد...
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
از دنیـ🌏ــا که بگذریم... از همان ... دلبستگی هایمان💞 همان خودِ #خودمان..! از همهی اینها که گذشتیم
0⃣9⃣1⃣1⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
💠راوی: مجید طاهری
آقای طاهری قریب 10 سال با هادی شجاع در حوزه #مقاومت_بسیج همکاری و فعالیت داشته است.
🔰آخرین دیدارم با هادی 30 روز قبل از #عروسیاش بود، در آن روز بیشتر از مراسم عروسیاش🎊 صحبت کرد و از سفر به #سوریه حرفی نزد❌ شهید شجاع مسئول #عملیات حوزه بسیج بود.
🔰در آن ایام بسیاری از اوقات را در حوزه با هم بودیم و گاهی شب تا صبح را کنار هم👥 سپری میکردیم. هادی قبل از اینکه جذب #سپاه شود و در بسیج ویژه شروع به فعالیت کند، خیلی مشتاق💖 بود که به سوریه برود.
🔰شهید شجاع توسط #شهید محمود رضا بیضایی🌷 که از بچه های #اسلامشهر بود و 2 سال پیش در سوریه به شهادت رسید آموزش نظامی🏋 دید و ارادت ویژه ای به این #شهید داشت.
🔰وقتی #خبر_شهادت محمود رضا را شنید بغض عجیبی😢 گلویش را گرفته بود، سپس گفت باید #انتقام_شهید بیضایی را از این تکفیری ها بگیرم. *وظیفه ماست با برخورد مناسب این ها را اصلاح کنیم
🔰در ایست بازرسیهایی که برگزار میکردیم خیلی خوش رو🙂 خوش خنده و #مهربان بود از هر کدام از رفقایش بپرسید اولین نکته ای که از این شهید به یادشان می آید #لبخندی بود که همیشه بر صورتش حک شده بود و رنگ و بوی شهدا🌷 را داشت.
🔰در برنامه های ایست و بازرسی ای که در #اسلامشهر می گذاشتیم وقتی مجرم یا متهمی😓 را دستگیر می کردیم به هیچ وجه اهانت نمیکرد🚫 و میگفت وظیفه ماست با #برخورد مناسب این ها را اصلاح کنیم.
🔰در بسیاری از رزمایش ها با هم💕 بودیم آنقدر #جهاد را دوست داشت که به سردار نصیری گفته بود اگر بحث ازدواجم💍 مانع #اعزامم به سوریه است بفرمایید تا زمان عروسی را عقب تر بیاندازم. قبل از #شهادت 3 بار به سوریه سفر کرده بود🚌 و خانواده اش از این موضوع بی خبر بودند.
🔰تازه نامزد کرده بود و زنگ زد گفت ماشینم🚙 خراب شده اگر می توانی بیا ماشین را به #تعمیرگاه ببریم با یک وانت رفتم پیشش و ماشین را با یک طناب بستیم🎗 و مسیر 20 دقیقه ای را 2 ساعته⌚️ طی کردیم در راه به قدری شوخی کرد و آنقدر ماشین بیچاره اش را مسخره کرد کلی خندیدیم😄 و خوش گذشت دلم نمی خواست راه تمام شود.
#شهید_هادی_شجاع
#شهید_مدافع_حرم
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃 🔰فرازی از سخنان همسر بزرگوارشهید #مسلم_خیزاب درباره ی وسایل شهید که با همت #پسرشان تبد
«محمد مهدی خیزاب» فرزند #شهید مدافع حرم، #مسلم_خیزاب سرمزار پدر میرود و خطاب به او چنین مینویسد:
✍بسم رب الشهدا
سلام و عرض ادب به #پدربهشتی و قهرمان زندگیام💪 پدر آمدهام کنار مزارت تا #دردودل کنم با شما. از بغضی که در گلویم هست بگویم.
🍃پدرجان، #حاج_قاسم رفت، رفت و آسمانی شد. حاج قاسمی که برای همه فرزندان شهدا🌷 #پدری میکرد. شما دعا کن برای "فرزندان حاج قاسم" برای #حضرت_آقا و برای آقای شیرازی و دوستان حاج قاسم.
🍂پدرجان من وقتی #خبر_شهادت حاج قاسم را شنیدم راهی بیمارستان شدم و نتوانستم در تشییع حاج قاسم شرکت کنم😭 ولی به حاج آقای شیرازی و عباس آقا و حاج حسین یکتا گفتم #سلام مرا به حاج قاسم برسانید، به حاجی بفرمایید که سلام من و مادرم را به آقا #امام_حسین (ع) و پدرم♥️ برسانید.
🍃من دوری حاج قاسم را تحمل میکنم و منتظر #ظهور میمانم چون میدانم که شما کنار حاج قاسم خوشحالتر هستید😊
🍂من و همه #فرزندان_شهدا حاج قاسمهای دیگری هستیم و #انتقام او را خواهیم گرفت👊
"ومنالله توفیق"
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
4⃣6⃣1⃣ به یاد #شهید_هاشم_دهقانی_نیا 🕊❤️🕊 شادی روحش #صلوات 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
3⃣3⃣2⃣1⃣ #خاطرات_شهدا🌷
🔰هاشم دهقانی از #پاسداران جوان تیپ ۳۷ سپاه حضرت عباس (ع) و از رزمی کاران زبده استان بود👌 که قبل از عید به جمع #مدافعان_حرم پیوسته بود پیش از اعزام به سوریه این شهید را از دور دیده بودم اما از نزدیک ملاقات نکرده بودم👥 تا اینکه در ماموریت سوریه با این شهید #همرزم شدم و در اولین روزهای ماموریت به رشادتها و جدیت این شهید🌷 در انجام ماموریت محوله پی بردم.
🔰قبل از #عملیات ۷ اسفند ماه شهید دهقانی را به خوبی نمیشناختم تا اینکه در عملیات ۷ اسفند سال ۹۴📅 با این شهید همرزم همراه شدم و جهت انجام ماموریت به یکی از روستاهای #سوریه آماده شدیم و در شب عملیات، بعد از اقامه نماز مغرب و عشاء 📿به طرف یکی از روستاهای سوریه حرکت کردیم
🔰شهید دهقانی در این ماموریت #فرماندهی یکی از دسته های گردان را بر عهده داشت و در حین حرکت دسته این شهید پیش رو بود👤 و وقتی عملیات شروع شد در هر محوری که با آتش سنگین💥 دشمن مواجه میشدیم از #شهید_دهقانی خواسته میشود تا در محل حاضر شود و تا زمانی که آتش دشمن را خاموش نمیکرد باز نمیگشت🚷 تا اینکه آن روستا را به تصرف خود درآوردیم لذا در آن شب با شجاعتها و #رشادتهای این شهید جوان آشنا شدم.
🔰بنده بعد از مجروحیت💔 وارد حیاتی شدم و به دنبال من #رزمنده دیگری به نام حاجی رضا وارد حیات شد در آن لحظه به شدت زخمی و ضعیف شده بودم😓حاجی رضا، شهید دهقانی را فراخواند و وضعیت مرا به وی اطلاع داد آنان خواستند مرا به محلی امن منتقل کنند🚑 اما آن حیات تنها یک راه ورودی داشت که از آن ورودی هم امکان تردد وجود نداشت🚫 لذا مجبور بودیم از دیوار بپریم.
🔰از انجایی که به شدت #مجروح شده بودم امکان پریدن از دیوار وجود نداشت و آنان نیز از وضعیت جسمی من ناامید شده بودند😔 تا اینکه شهید دهقانی ازم خواست به طرف دیوار حرکت کنم و با کمک وی توانستم از دیوار عبور کنم💪شهامت شهید هاشم دهقانی در آن زمان مثال زدنی بود که موجب شد #نجات یابم.
🔰در بیمارستان #حلب بودم که از رزمندگان خبر نحوه زخمی💔 شدن دهقانی را شنیدم به طوری که #تکفیریها برای بازپس گیری به این روستا حمله ور شده بودند و چند تن از پاسداران جوان با #شجاعت تمام در مقابل تکفیریها ایستاده بودند که از جمله آنان شهید دهقانی🌷 بود که با نهایت تلاش در مقابل دشمن ایستادگی و دفاع کرده بود که در نهایت وی بر اثر مجروحیت #قطع_نخاع شده و حرکت برای این شهید غیر ممکن شده بود.
🔰از آنجایی که به علت مجروحیت از #منطقه خارج شده بودم دیگر خبری از وی نداشتم😢 تا اینکه #خبر_شهادت این جوان دلاور را شنیدم.
راوی: حجت الاسلام رضایی
#شهید_هاشم_دهقانی_نیا
#سالروز_شهادت🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
💠 من خسته شده ام! 🔹هم رزمان محمد تعریف می کنند که روز چهلمی که در سوریه بودیم با محمد در صف تلفن ای
💬خواب شهادت
🔰این خواب خیلی مرا خوشحال کرد #خواب دیدم که امام سجـاد(ع) نوید و #خبر_شهادت من را به مادرم میگوید😍 و من چهرهی آن حضرت را دیده و فرمود: تو به مقام شهادت میرسی🌷
🔰و من در تمام طول عمرم به این خواب دل بستهام💞 و به امید #شهادت در این دنیا ماندهام و هماکنون که این خواب را مینویسم یقین دارم که شهادت نصیبم میشود👌و منتظر آن هم خواهم ماند ...
🔰تا کی #خداوند صلاح بداند که من هم همچون شهیدان به مقام شهادت برسم🕊 و به جمع آنها بپیوندم. هم اکنون و همیشه دعای قنوت نمازم🤲
" اَلّلهُمَ اَلْرزُقنی تَوفیقَ الْشَهادَتِ فی سَبیلِالله " است که خداوند شهادت را نصیبم کند و از خدا هیچ مرگی جز شهادت نمیخواهم❌
✍ #وصیت کرده بود تا زنده است
کسی دفتر خاطراتش را نخواند.
💢راستی چه رمزی است؟ بین #بشارت شهادت توسط امام سجاد(ع) و اعزام به سوریه از طریق "تیپ امام سجاد (ع)"
📒منبع: دفترخاطراتشهيد
#شهید_محمد_مسرور
#شهید_مدافع_حرم 🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
رقابتے شدہ بینِ ⇜جوانانِ #پیرِ_جماران ⇜و جوانانِ #سید_علی ❣وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونْ ❣ #شه
💢بہ نقل از یکی از دوستان شهید:
🔸شبی که #خبر_شهادت میثم اومد، مسئول خیریه زنگ زد و گفت: "آقای فلانی، خبر دارین آقای نظری شـهید شدن؟ گفتم: بله، ولی شما #میثم رو از کجا میشناسید⁉️
🔹گفت: آقا میثم شبها🌙 کالاهای مورد نیاز نیازمندان رو میبردن و توزیع میکردن. "ظاهرا حتی #خانواده اش هم از این موضوع بی اطلاع بودند
🔸در حین مراسم همش داشتم #پدر_شهید را میدیدم، لبخند از روی لبهای او کنار نرفت. مرحله ی بالاتر از ایمان #یقین است، قطعا اینها به یقین رسیدند👌
ولادت:۱۳۶۷/۱۲/۱۹
شهادت: ۱۳۹۴/۱۰/۲۱
خاک سپاری: ۱۳۹۷/۱۲/۱۶
امامزاده جعفر سلام الله علیها کن، تهران
#شهید_میثم_نظری
#شهید_مدافع_حرم
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #کلیپ
💯شهیدی که لباس های شهید حسین معز غلامی🌷 را در خواب برای #مادرش اورد
#شهید_حسین_معزغلامی
#خبر_شهادت🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
به سید میگفتن: اینا کی هستند مياري #هيئت؛😒 بهشون #مسئوليت میدی؟!😟 میگُفت: ✨کسی که تو #راه نیست،
8⃣3⃣3⃣1⃣ #خاطرات_شهدا🌷
💠 #خبر_شهادت
🔸یکی از رفقایم که از ساری برگشته بود. بهم گفت: «جلوی #بیمارستان🏥خیلی شلوغ بود. جانبازی به نام #علمدار حالش بد شده بود و آورده بودنش بیمارستان.»🚐 تا گفت علمدار #نفس تو سینه ام حبس شد.😨
🔹به خودم گفتم: «نه، #سید که حالش خوبه.🤫 اما مصطفی، پسرعموی سید مجتبی جانباز قطع نخاع بود. حتما اون رو بردن بیمارستان.» همان موقع زنگ زدم محل کار سید، بهم گفتند سید مجتبی #بیمارستان هست.🙁 با خودم گفتم حتما رفته دنبال کارهای سید مصطفی. روز بعد هم زنگ زدم📱 اما کسی گوشی را برنداشت.
🔸شب آماده خواب شدم.😴 خواب دیدم: «که در یک #بیابان هستم. از دور گنبد #امامزاده ابراهیم شهرستان بابلسر نمایان بود. وقتی به جلوی امامزاده🕌 رسیدم. با تعجب دیدم تعداد زیادی #رزمنده را با لباس خاکی دیدم.😵
🔹هر رزمنده #چفیه ای به گردن و پرچمی در دست داشت. آن رزمندگان از #شهدای شهر بابلسر بودند. در میان آنها پدرم را دیدم که در سال 62 شهید شده بود. یک گل زیبا در دست پدرم بود. 🌹
🔸بعد از احوالپرسی🤝 به پدرم گفتم: «پدر #منتظر کسی هستید🤔.» گفت: «منتظر #رفیقت سید مجتبی علمدار هستیم.» با ترس و ناراحتی گفتم: «یعنی چی؟ یعنی مجتبی هم #پرید!»🕊 گفت: «بله، چند ساعتی هست که اومده این طرف. 😍ما آمدیم اینجا برای #استقبال سید.
🔹البته قبل از ما #حضرات معصومین و حضرت زهرا(س) به استقبال او رفتند.😘 الان هم #اولیا خدا و بزرگان دین در کنار او هستند🤗.» این جمله پدرم که تمام شد از خواب #بیدار شدم😱. به منزل یکی از دوستان تماس گرفتم. گفتم چه خبر از #سید. گفت سید موقع #غروب پرید.😭
📚کتاب علمدار، صفحه 193 الی 195
#شهید_سیدمجتبی_علمدار🌺
🍃🌹🍃🌹
@ShahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
📸عکس| #شهید_مسعود_عسگری 🌷 #سالروز_شهادت 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🔰می گویند خدا #مادر را آفرید که گوشه ای از وجود خودش بر روی زمین باشد تا وقتی بنده ای را به زمین و اهلش هدیه🎁 کرد، او را به رسم امانت به آغوش مادر بسپارد. اصلا عشق واقعی♥️ همان محبت عزلت نشین دل #مادرهاست.
🔰مسعود عسگری درآغوش پر مهر مادری بزرگ شد که آرزوهای بسیاری برای #پسرش داشت. دوست داشت او را در لباس دامادی ببیند و هروقت برق چشمانش😍 خبر از آرزویش داشت، مسعود می گفت: "هروقت #زمانش رسید خودم می گویم."
🔰مادر در #انتظار ندایی از دل پسر برای دیدن دامادی اش و پسرش در انتظار ندایی از اهل آسمان💫 برای رسیدن به #شهادت
🔰مقدمات را فراهم کرد و راهی #سوریه شد. بی قراری مادرش شروع و هر بار با برگشتنش قرار به دل بی قرار💗 برمی گشت. در هر وداع او را امیدوار می کرد به دیدن دوباره اش اما آخرین بار گفت منتظرش نباش❌. دل مادر کاسه آبی شد که از چشمانش ریخت😭 و بدرقه راه پسرش شد.
🔰قلب #منتظر مادر در تلاطم دریای نگرانی بی تاب و مسعود قدم به قدم به شهادت🌷 نزدیک تر شد. بدن مسعود با برخورد توپ تکه تکه شد. آنطرف حس مادری کار دست مادرش داد و #دل اوهم تکه تکه ترک خورد💔 و شکست. چشم پسر فدا شد و چشم مادر به در خشک شد. دستش قطع شد و مادر دست شست از برگشتنش. پاهای مسعود قطع شد و زانوان #مادر لرزید.
🔰خدا #امانتی اش را پس گرفت و صبر را به دل داغدار مادر عطا کرد. #خبر_شهادت را که شنید محکم ایستاد. در مراسم وداع با دیدن بدن اربا اربا فرزندش به یاد جوان #امام_حسین اشک ریخت و با دیدن دست جدا شده مسعود به یاد #علمدار کربلا ناله زد😭
🔰آرزوی دامادی اش بر دل ماند. اما داغ سنگین نشسته بر قلب مادر به بهای #عاقبت_بخیری فرزندش آرام شد♥️
✍نویسنده: #طاهره_بنائی_منتظر
#شهید_مسعود_عسگری
📅تاریخ تولد: ۸ شهریور ۱۳۶۹
📅تاریخ شهادت: ۲۱ آبان ۱۳۹۴
🕊محل شهادت: حلب_سوریه
🥀مزار شهید: بهشت زهرا
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh