💥فرماندهای که به گوش بنیصدر سیلی زد
#سیدمجتبی_هاشمی نخستین فرمانده کمیته انقلاب مرکزی تهران، فرمانده گروه فداییان اسلام در طول جنگ ایران🇮🇷 و عراق و یار همراه #مصطفی_چمران تنها فرمانده جنگهای نامنظم در ایران بود.
سید مجتبی که بارها از طرف منافقین #تهدید به مرگ شده بود، در نزدیکی خط مقدم جبهه به گوش #رئیس_جمهور وقت (بنیصدر) سیلی زند.
#ترور ناجوانمردانه سید مجتبی هاشمی بهدست منافقان، این فرزند رشید را از ملت ایران گرفت😔
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🔴 اولین انتشار 🎥وقتی بعد از چند سال مادری با چفیه یادگاری فرزندش که از #سوریه رسیده روبرو میشود....
#سیره_شهدا🌷
🔸علیآقا شب و روز در راه دین کار میکرد #هرگز خسته نمیشد، علی آقا بهمعنای واقعی کلمه مجاهد فی سبیلالله✊ خستگیناپذیر و مسئولیت پذیر بود.
🔹او #دغدغه_دین داشت، امر به معروف را در تمام برنامههایش مد نظر داشت و از هر نظر ممتاز و بهمعنای واقعی کلمه مرد اقدام👌 و #عمل بود.
🔸حتی در #وصیتنامهاش هم اشاره کرده که در این راه چه دغدغههایی داشت و چه خون دلهایی خورده❣ علیآقا اگر کاری را شروع میکرد برای اتمام آن شبانهروز پای کار میایستاد. مظلومترین و #مخلصترین بسیجی بود که هیچکس او را نشناخت😔
راوی: مادر شهید
#شهید_علی_جمشیدی
#شهید_جاویدالاثر_مدافع_حرم
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#عشــق_بـه_فـرمـانـده ••• ♥️ 🌺اسلحه را سمت #کاوه گرفته بود و تندتند با او حرف میزد. نزدیکتر که شد
با #خنده کاشتی
به دلِ خلق♥️
کاش ها ...
هر انسان
لبخندی از #خـداست
و #تـــو زیباترین لبخنـد خدایی 😍
به وقت #یکم_خرداد
تــولـــدت مبـــارکـــ 🎈🎀
#شهید_سردار_محمود_کاوه
#فرمانده_لشکر_ویژه_شهدا
#سالروز_ولادت
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
❣اینجا نماند
پَر زد🕊 و از پیش ما گذشت
🌷تنگ #غــروب بود
که او بی هوا #گذشت
❣من از خــودم
برای خدا کم گذاشتم 😔
🌷 #او از خودش
برای #رضای_خدا گذشت
#شهید_براتعلی_نظرزاده🌷
#شهید_روزه_دار
#سالروز_شهادت
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
❣اینجا نماند پَر زد🕊 و از پیش ما گذشت 🌷تنگ #غــروب بود که او بی هوا #گذشت ❣من از خــودم
7⃣5⃣2⃣1⃣ #خاطرات_شهدا🌷
💠خبر شهادت
🔰شهید نظرزاده به عنوان بسیجی رفتند برای اعزام به جبهه. از طریق #مسجدجوادالائمه ثبت نام کردن. یک شب، دو شب موندن بعد اعزام شدند.
🔰ماه رمضون بود که خبر شهادتش رو بهمون دادن. نمیدونم چندم #ماه_رمضان بود. ما چشم انتظار آمدنش بودیم، قند شکسته بودیم🍚 آماده کرده بودیم. مرغ گرفته بودم ببرم بزارم خونه بابام توی یخچال، شنیدم در می زنند به #جواد پسر بزرگم گفتم ببین کیه، رفت دم در یک مرتبه دیدم برگشت.
🔰گفتم کی بود مامان گفت: یک آقایی. بهم گفت داخل خانه کیه؟ گفتم #مامانم. گفت غیر از مامانت کس دیگه ای نیست؟ گفتم چرا پدر بزرگ و مادر بزرگم و خاله ام. دیگه اون بنده خدا رفته بود، گفتم خب نپرسیدی چیکار داره؟! گفت زود رفتند. دل من یهو یه جوری شد😢 گفتم نکنه یه #خبرایی_هست.
🔰مرغ ها🍗 رو برداشتم رفتم خونه بابام بزارم تو یخچال دیدم نیستند. رفتم دم پنجره. دیدم اقا رضا با یه نفر دیگه با موتور اومدن. مثل اینکه گفته بود ایشون خالَمه، بنده خدا رفت. می خندید😄 گفت چه خبر خاله؟ گفتم خبرا که دست شماست کجا بودی⁉️ این بنده خدا کی بود، واسه چی اومده بود. گفت اومده بود #تحقیق کنه برای پسر خاله. گفتم خاله شب که کسی تحقیقات نمیاد. گفت چرا چون #ماه_روزه است و هوا گرمه شب میان واسه تحقیق
🔰این که رفت، من یه مقدار #خبردار شدم که خبرهایی هست و اینا به من چیزی نمیگن. برگشتم خونه خواهرم. رفتم دیدم عموم خدا بیامرز نشسته؛ سلام و احوالپرسی کردیم. دیدم پسرخواهرم چندتا دفتر و ... زیر بغلش گرفته. گفتم کجا میری آقارضا؟ گفت امشب #نگهبانی هست دارم میرم. گفتم نه دروغ میگی آقا رضا، گفت به جان خودم خاله، گفتم اگر خبری هست به من بگو. گفت هیچ خبری نیست خاله، عمو مگه خبریه؟؟ گفت نه❌ هیچ خبری نیست.
🔰گفت بیا بشین یه چایی☕️ بخور گفتم نه من میرم خانه. به آقاجواد گفتم: مادر هر خبری هست اینا چیزی به من نمیگن. #جواد رفت به خاله اش گفت چه خبره خاله؟ خواهرم گفته بود خبری نیست دیگه اومدیم خوابیدیم. دیدم #سحر دو تا بچه های کوچکم خیلی بی تابی می کنند. این دو تا طفلکی ها پشت سر هم بودن از لحاظ سنی، خیلی بی قراری می کردند. جواد گفت: من میرم مسجد🕌
🔰همین که رفت چیزی نگذشت که دیدم یه دفعه برگشت. گفتم #نماز نخوندی گفتش نه مامان (رنگش هم خیلی پریده بود) گفت مثل اینکه یه خبرایی هست مامان😥 من پامو گذاشتم تو مسجد همه گفتن شش تا بچه داره مثل اینکه #بابا رو میگفتن. گفتم خب می خواستی بری بپرسی گفت دیگه اصلا پام پیش نرفت که برم تو مسجد.
🔰بچه ها رو خوابوندم. دیگه خودمم خوابیدم هوا روشن شد ساعت های شش و نیم، هفت🕗 بود دیدم پسر خواهرم اومد زنگ زد در رو باز کردم. گفت خاله خوبی چه خبر؟ گفتم سلامتی خاله جان! خبر ها که دست شماست. گفت نه خبری نیست فقط بابای جواد(شهید نظرزاده) #زخمی شده. گفتم الکی میگی آقا رضا زخمی شده یا #شهید_شده⁉️ اونم گفت: حالا که شما میگی خاله، آره شهید شده😔
🔰سردخانه که رفتیم فقط بدنش سرد بود ما گفتیم که حتما #خواب هست. دیدم تمیز، مرتب خوابیده. پسر خواهرم میخواست عکس بگیره📸 که دیدیم پشت سرش، سمت چپ ترکش خورده و به شهادت رسیده. روحشون شاد🌷
راوی: همسر بزرگوار شهید
#شهید_براتعلی_نظرزاده
#سالروز_شهادت
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#عاشقانه_شهدا♥️ 🔰مزار شهید #علیرضا_نوری شد پاتوق هر شبمان. پرچم ایران🇮🇷 انداخته بودند روی قبر. می
🔰 روزه داری
🌺بعضی وقتها چای☕️ یا شکلات تعارفش میکردم، میگفت: #میل_ندارم.
🍃یادم می افتاد که امروز دوشنبہ است یا #پنجشنبه، اغلب این دو روز را #روزه می گرفت.
🔸چشـم هایـش😍 نافـذ و پـرنور بود. همه گردان میدانستند #محسن اهـل نمـاز و گـریـههای شبـانـه اسـت.
#شهید_محسن_حججی
#شهید_بی_سر
#پنجشنبه_های_دلتنگی💔
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
💢خیلی شلوغ بود و همیشه در منزل #شعر و آواز🎵 میخواند. یادم هست یکبار که میخواستم #نماز بخوانم، گفتم
💠عشق به فرزند یا شهادت؟
🔹خیلی #مشتاق بود بچه به دنیا بیاید و او را ببیند و همیشه میگفت: «پس این بچه کی به دنیا میآید؟ »
🔸خیلی دوست داشت دخترش را ببیند ولی #عشقش به حضرت زینب(س)بیشتر بود. اگر بیشتر نبود اول #صبر میکرد بچه اش به دنیا می آمد و بعد میرفت. اما دیگرهیچ چیز نمیتوانست جلوی او را بگیرد و برای #دفاع از حرم حضرت زینب(س) رفت سوریه...
🔹حلما 17 روز بعد از شهادت پدرش به دنیا آمد. میثم قبل از شهادتش یک روز از سوریه #زنگ زد و با هم صحبت کردیم. من اواخر دوره #بارداری_ام بود و روزهای سختی را میگذراندم.
🔸به او گفتم: «خسته شدم. زودتر بیا خانه » گفت: «زهره جان! سپردمتان به حضرت زینب(س)و از خانم خواسته ام به شما سر بزند...
🔹«میثم نجفی» مدافع حرم حضرت زینب(س)که در شهر حلب سوریه مجروح شده بود، پس از چند روز #کما در 13 آذر 93 به آرزویش که #شهادت بود رسید.
#شهید_میثم_نجفی🌷
شادی روحش #صلوات
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
5b451a560038b77c98756cef_-5172719360105926638.mp3
6.32M
#صوت_شهدایے
باید گذشت از این دنیا بھ آسانے ... !
🎤🎤 حاج مهدی سلحشور
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#شـبهای_جمعه
زندگی مان وقف #حســین❣ است
ما بی حســین
شوق #شهـادت نداشتیم❌
#شهید_مهدی_زین_الدین:
💢هرگاه شهدا🌷رادر شب جمعه یاد کردید، آنها شمارا نزد #اباعبدالله الحسین (ع) یاد می کنند😍
#یاد_شهدا_با_صلوات🌺
#شبتون_شهدایی🌙
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
@shahed_sticker۹۲۰(1).attheme
97.3K
• #تم_مهدوی ۴۳ 📲
• #تم
🔻ایتاتو امام زمانی کن😍👌
💢تجربه ایتایی متفاوت با کلی تم متنوع و جذاب👇👇
http://eitaa.com/joinchat/1214906384Cdb15194a25
❣ #سلام_امام_زمانم❣
عالم به عشق روی #تو بیدار میشود
#هـر_روز عاشقان تو💞
بسیار میشود
وقتی #سلام می دهمت در نگاہ من
تصویر مهربانی #تو😍
تکرار می شود
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج🌸🍃
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
گاهے بعضی نگاه ها ...
چشـــــــم دل♥️ را
رو بسوی #خـدا بازمےڪند !
مخصوصاً اگر آن نگاه
از قابِ چشمانی #آسمانے باشد...😍
#شهدای_مدافع_حرم
#سلام_صبحتون_شهدایی🌺
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
💢گرامیداشت #سوم_خرداد پیروزی حق بر باطل
💢محمد هایی که برای #حفظ این نظام اسلامی، از جان خویش گذشتند و جان عزیزشان را در این راه دادند اینان پرچم داران🇮🇷 شرف و عزت هستند. #یادشان همیشه ی تاریخ برای این ملت سرافراز، عزیز است.
🔸امید داریم، هر کسی در هر جایگاهی که در این نظام قرار دارد، قدر دان #خون_شهیدان باشد.
#سالروز_آزادسازی_خرمشهر گرامی باد
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
دیوارنوشت معروف #سربازعراقی:
👈آمدهایم که بمانیم
مردی در موزه #خرمشهر میگفت:
بعد از آزادسازی خرمشهر، شهید بهروز مرادی🌷 مینویسد:
👈آمدیم #نبودید😏
#سالروز_آزادسازی_خرمشهر گرامی باد🌺
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#وصیت_شهید📜 ✍اگر #شهادت نصیبم شد و جنازه ام دست دشمنان اسلام افتاد، به هیچ وجه حتی اندکی از پول #بی
💠شهادت
🍂در #مزار_شهدا دیدمش از آن دوست هایی بود که هروقت رشت میآمد حتما یک شام🍜 در منزل ما مهمان بود. و یا اگر من قم می رفتم حتما منزلشان میرفتم
🍃آن روز هم دعوتش کردم. اما گفت: آمدهام به مادرم سر بزنم و بروم، گفت که #ماموریتی در پیش دارم اگر همدیگر را ندیدیم #حلالم_کن برادر♥️
🍂گفتم این چه حرفی است اما آن حلالیت طلبی خیلی جدی بود بعد رفت کنار قبور مطهر #شهدا. می دیدم گردنش را کج کرده😔 و با نگاه #معصومانه ای به قبور شهدا🌷 خیره شده است و گریه میکند.
فکر کنم حاجت را گرفت و #شهید_شد
#شهادت
#شهید_سجاد_طاهرنیا
#شهید_مدافع_حرم
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh