eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.4هزار دنبال‌کننده
28.6هزار عکس
6.8هزار ویدیو
206 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷 🖇کارهایش را روی و انضباظ انجام می داد و برای بیت اهمیت و حساسیت خاصی قائل بود. نحوه برخورد و سلوک او با اقوام و دوستان و باعث شده بود که مورد علاقه و احترام همه باشد. نسبت به والدین خود احترام و محبت وافری داشت و هیچگاه جلوتر از آنها قدم بر نمی داشت. 🖇بنا به اظهارات ، وصیتنامه اش 📝را همزمان با بمباران☄ مسجد 🕌جامع نوشت. او همواره به مادرش می گفت: "شما باید مانند مادر وهب باشید، اگر من به راه اسلام نرفتم، را حلالم نکنید." 🌷 🌱 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
Page341.mp3
628.5K
🔻طرح تلاوت روزانه قرآن کریم ✨سوره مبارکه حج✨ 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
•|👀|• |📲 🍀یڪ‌جاسوس اجیرشد ! بعدازیڪ‌هفتہ‌تعقیب‌ومراقبٺ عاشق❤️رفتاروڪردارشون‌شد (: 🍀انصافاًیڪ‌هفتہ‌ چطورمیشہ؟!🤔 عاشــــق‌دین‌ومذهب ... ؟! ¿ 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#تلتگرانه💥 🌀مانتو هر #چقدر هم بلند و گشاد باشد... 🌀آخرش #چادر نمیشه... میراث خاکی #حضرت زهرا(س)چاد
1⃣5⃣3⃣1⃣🌷 🌸 🔰داعش جلو و جلو تر آمد. را گرفت و به آتش کشید.🔥 خشاب های محسن تمام شده بود. نفس هایش هم به افتاده بود.😔 تشنه و بی جان و بی توان پشت خاکریز افتاد.به حالت نیمه بیهوش. 🔰داعشی ها او را دیدند. به طرفش رفتند. بالای سرش. دست هایش را از پشت، با هایش بستند.او را بلند کردند و به طرف ماشین🚍 بردند. خون هنوز داشت از خارج میشد.😭تشنگی فشارش را لحظه به لحظه بیشتر میکرد. محسن را سوار ماشین کردند و با خود بردند. 🔰چادر ها و خیمه 🏕های پایگاه چهارم، داشت در می سوخت و آسمانش🌫 مانند غروب عاشورا🏴 شده بود…محسن را بردند طرف شهر "القائم" عراق. تا برسند آنجا، مدام توی ماشین به سر و میزدند و فحشش میدادند. 🔰به القائم که رسیدند، محسن را بردند توی اتاقی و با او مصاحبه کردند. محسن نگاه به 📸 کرد و محکم و قرص گفت: "محسن حججی هستم. اعزامی از اصفهان. نجف آباد. فرمانده ی تانک هستم و یک فرزند دارم."💪🏻اول او را از آویزان کردند و بعد ها شروع شد. 🔰شکنجه هایی که ،مو را بر تن انسان سیخ میکرد… خوب که زجر کشش کردند، او را پایین آوردند. سرش را و دست هایش را جدا کردند. بعد هم پایش را به عقب یک بستند و توی شهر چرخاندند تا مردم کنند.😭 🌷 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
🌾این ۵ نفر آخرین هستند که از پُل خرمشهر گذشتند تا در برابر عراقی بایستند. نامشان در جایی ثبت نیست اما تکاوران ؛ 🌾 باقری،منصور پوراحمد،جهانریز دهقان،علی‌اکبر رجبی،علیرضا صناعی سده، طباطبایی،محمدباقر ارجمند و محمد علی سیدمومنی؛ روی همین خاک افتادند 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
🌺🍂🌺🍂🌺🍂🌺 📖قرآن، از تو ؛ حتی آنان که تو را می‌خوانند و تو را می‌شنوند، آن‌چنان به پایت می‌نشینند که خلایق به پای هر‌ روزه نشسته‌اند. اگر چند از تو‌را بخوانند، مستمعین فریاد می‌زنند ..! گویی مسابقه نفس است. 📖قرآن، من شرمنده‌ام اگر به یک مبدل شده‌ای حفظ کردن تو با شماره صفحه، خواندن تو از آخر به اول یک است یا ؟ ای کاش آنان که تو را حفظ کردند، حفظ کنی تا این‌چنین تو را اسباب هوش ندانند.❌ 🔆خوشابه‌حال هر که دلش💓 است برای تو؛ آنان که وقتی تو را می‌خوانند، چنان می‌کنند که گویی قرآن همین حالا بر ایشان شده است..آنچه ما با کرده‌ایم، تنها بخشی از است که به صلیب کشیده‌ایم." ✍دل نوشته ای از 🌷 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌳وقتی نفس و هوس جنگ☄ 🍂می شودقلبم 💜به چشم هم زدنی 🌳سنگ می شود 🌳آقا ببخش بس که گرم زندگی 🍂است کمتر برای شما تنگ💔 🌳می شود 💔 🌸🍃 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
@mataleb_mazhabi313 .mp3
5.38M
🎙 احساسی (عج) 🌳غروب است دوباره 🍂دل تنگم بونِه داره 🎤 👌فوق زیبا 💔 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
🌸بسم رب الشهدا و الصدیقین 🍃رئیس دفتر شهید حاج قاسم سلیمانی به شهادت رسید. علی (حمید) خدادی، پس از یک دوره تحمل ناشی از عوارض شیمیایی، صبح 🌥امروز دعوت حق را لبیک گفت و به شهدا پیوست. 🌸وی شیمیایی دوران دفاع مقدس و معاون ایمنی و تأمینی سپاه بود و بیش از یک دهه به عنوان رئیس دفتر سردار در سپاه قدس خدمت می کرد. 🍃سردار خدادی، بیش از ۸۰ ماه در جبهه‌های علیه باطل در دوران جنگ تحمیلی حضور داشت و چندین بار در عملیات‌های مجروح و بارها به دلیل عوارض شیمیایی در بیمارستان بستری شده بود.وی پس از تحمیلی نیز در بخش‌های مختلف ستاد کل نیروهای مسلح و ستاد فرماندهی کل سپاه 🌸خدمت کرد و در کنار مدافعان حرم با سردار شهید حاج قاسم سلیمانی و یارانش همراه بود. تشییع و تدفین ساعت ۱۰ صبح جمعه ۴ مهر ماه در بهشت 🌸زهرا(س)، قطعه ۲۶، ردیف ۵۷۸، شماره‌ ۳۵ با حضور خانواده، و برخی مسئولان لشکری و کشوری با رعایت بهداشتی، برگزار شد. 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
•° #دل‌بده🖐🏻 حاج‌حسین‌یڪتا‌مےفرماد:🦋 🌿بچہ‌ها͜͡꙰ اصراربرامر#حق‌داشتہ‌باشید❲👊🏻❳ یہ‌چیزےفهمیدےخوبہ❲💡❳
♦️ میگفت 🔗در عالم رویا به گفتم : چرا برای ما دعا 🤲نمی‌کنید که بشیم⁉️ 🔗‌گفت: ما میکنیم براتون شهادت مینویسن ولی 🔞 میکنید پاک میشه...✔️ 💔 🌾 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷شهید نظرزاده 🌷
📚#رمان_واقعی_مفهومی_بصیرتی ⛅️#افتاب_در_حجاب 6⃣3⃣#قسمت_سی_ششم 💢درست همان جا که #گمان مى برى #انتهاى
📚 ⛅️ 7⃣3⃣ 💢آتش🔥 همچنان مى کند... و را یکى پس از دیگرى فرو مى ریزد.... بچه هاى را فقط 💧 مى تواند هستى ببخشد.... اما در این قحطى آب ، چشمه امید کجاست جز 😢⁉️ 🖤اگر بود،... اگر تنها آتش بود، کار به انجام مى رسید،... اما این و کرنا و ودهل و دشمن ،... این که با ، بره هاى شیرى را دوره کرده اند، این که معلوم نیست درنده تر است یا نگاههایشان،... 💢این ... این 🐎که شیهه مى کشند و بر روى دو پا بلند مى شوند و فرود مى آیند، این ضرباتى که با و ....🗡 که نیزه بر دست و پا و و پهلو وسر و صورت شما نواخته مى شود، اینها قدرت و را سلب مى کند.همین دشمن🐲 اگر آنچه را که به زور و هجوم و توحش چنگ مى زند،... به آرامش طلب کند، همه چیز را آسانتر به دستمى آورد و به یغما مى برد. 🖤آهاى ! سوار بى مقدار! چه نیازى است که این دخترك را به بر زمین بیندازى... و را از پایش بکشى ، آنچنانکه تمام انگشتان و کف پایش را بپوشاند؟!... هم مى توان خلخال از او گرفت.... تو بگو، بخواه ، اگر نشد به متوسل شو! به این تن بده! 💢این فرار بچه ها از هجوم سبعانه شماست... نه براى دربردن دارایى کودکانه شان.چه ارزشى دارد این تکه طلاى که تو دختر آل الله را بشکافى ؟!... نکن ! تو را به هرچه بریت مقدس است ، دنبال فاطمه نکن ! این ، زهره اش آب💧 مى شود و دل کوچکش مى ترکد. بگو که از او چه مى خواهى و به از او بگیر.... 🖤 خودت را نکن.... آتش🔥 به قیامت خودت نزن ! ... ببین چگونه دامنش به پاهایش مى پیچد و او را زند!همین را مى خواستى ⁉️که با به زمین بیفتد و از هوش برود؟ و تن را به بگیرى ؟ خدا نه ، پیامبر نه ، دین نه ،... جوانمردى هم نه ، آن دل سنگى که در سینه توست چگونه به اینهمه رضایت مى دهد؟ 💢💙 کبوترانه🕊 این را از روى پیراهن نازکشان نمى بینى؟... هراس و تکانت نمى دهد؟ آهاى ! نامرد بى همه که بر اسب🐎 نشسته اى و به یک خیز بر و دست این ، چنگ انداخته اى... بایست ! پیاده شو! و را دربیار و ببر!نکشان این دختر نحیف را اینچنین به دنبال خود!... مگر نمى بینى چگونه در ، دست و پا مى زند؟! 🖤اگر از اندیشه نمى کنى،... از بترس ! بترس از آن روز که دستهاى تو را به ببندد و به خاك و خونت بکشاند.آى ! خبیث بیابانى ! عربهاى جاهلیت مطلق ! شما چه میفهمید یعنى چه؟ و دختر کوچک چه لطافت غریبى دارد.اگر فهمیدید؛ را، این دختر داغدار سه ساله را اینگونه دوره نمى کردید و هر کدام به یاد ازلام(18) جاهلیت ، زخمى بر او نمى زدید. 💢تو به از اینها مى خواهى برسى... زینب ! به کدامیک مى توانى برسى!به که با شمشیر🗡 آخته بالاى سرش ایستاده است و قصد جانش را کرده است ؟به بچه هایى که در گم شده اند؟ به زنانى که بیش از کودکان در معرض خطرند؟به پسرانى که عزاى تشنگى گرفته اند؟به که از حال رفته اند؟به مجروحینى که در غارت و احتراق خیام آسیب دیده اند؟ آنجا را نگاه کن !... ... 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
4_5848177510621119097.mp3
8.08M
این گل🌷 را به رسم هدیه تقدیم کردیم😔 حاشا اینکه از راه تو حتی لحظه ای برگردیم🚫 🎤 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
جاذبه عجیبی دارند🖤 اثر مغناطیسی در آدم های سالم فوق تصور است🖤 و میتواند به یک محک برای دلهای پاک قرار گیرد🖤 🌙 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❣ 🌦خوب است ما هم باران حس بگیریم هـر صب☀️ــــــح از گل🌼 نرگس بگیـریم ... 🌦خبرت هست که روی تـــ✨ـــو آرامم نیست!❌ 🌸🍃 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌲اے ...! ⛅️و طلوع هر چه 🌲 ڪه خوبے براے 🌸ــو ما را هميڹ بس اسٺ ڪه 💓بسته ٺـوئیم ... 🌸🥀 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🌸#حاج_اسماعیل_دولابی ( معلم اخلاق #شهید_ابراهیم_هادی ) ‌🍃هر وقت #کسی شما را اذیت کرد و ناراحت شدید
🔻 خاطره ای از برخورد شهید ابراهیم هادی با یک معلول 🔅بخوانید: حوالی میدان از داخل پیاده رو با سرعت در حال حرکت بودیم. یکباره ابراهیم سرعتش را کم کرد! برگشتم عقب و گفتم: چی شد، مگه عجله نداشتی؟! 🔅همینطور که آرام حرکت می کرد، به جلوی من اشاره کرد و گفت: یه خورده تر بریم تا از این آقا جلو نزنیم.! من برگشتم به سمتی که ابراهیم اشاره کرد. یک نفر کمی جلوتر از ما در حال حرکت بود که به خاطر معلولیت، پایش را روی زمین می کشید و آرام را میرفت. 🔅ابراهیم گفت: اگر ما تند از کنار او رد شویم، دلش می سوزد که نمی تواند مثل ما راه برود. کمی برویم تا او ناراحت نشود.گفتم: ابرام جون، ما کار داریم، این حرفا چیه⁉️ 🔅بیا بریم. اصلا بیا از این کوچه بریم که از جلوی این معلول رد نشیم.آنچنان رئوف و مهربانی داشت که به ریزترین مسائل توجه می کرد. او در حالی که عجله داشت، اما راضی نشد حتی دل یک معلول را برنجاند! 📚 سلام بر ابراهیم۲/ ص۳۱ 🌷 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا