❣ #سلام_امام_زمانم ❣
🌼 #یادت خوشی حال همه منتظران
🌺پروازِ🕊 پر و بالِ همه #منتظران
🌼آمـاده شـدن بخاطرِ #آمدنت😍
🌺شد #افضل_اعمالِ همه منتظران👌
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج🌸🍃
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
بس که خورشیــ☀️ـد
به روی #تو
تبسم کرده
دیدنت اول هر
#صبح تماشـــــا دارد😍
#شهید_عبدالصالح_زارع
#سلام_صبحتون_شهدایی🌺🍃
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
💠دقایقی #حرف_حساب_دل❣
#خیلی_زیباست👇👇
#درد دارد دویدن(!) و نرسیدن 🏃
که دویدن ما #درجا زدن است...
به قول #شهید_آوینی تنها کسانی مردانه میمیرند که #مردانه زیسته باشند...👌
شهادت را نخواستیم و به خیال خودمان #عاشق شهادتیم...😔
بسنده کردیم فقط به #عکس🌅 چسبانده شده ی دیوار اتاق!
عکس و #دلنوشته_شهدایی📝 که فقط پست #اینستاگرام شد!
کانال های #مجازی که پر شد از صوت 🎙و روایت شهدا!😞
و تصویر زمینه ی گوشی هایمان که سنگینی نگاه👀 #شهید را درک نکردیم...🙁
💢#شهادت تنها برای #شهیدان است...
که #آسمان و #خاک این عالم شهادت
می دهند به برای خدا شدن شهیدان...
#نخواستیم شهادت را؛❌
اگر #می_خواستیم هر مکان و زمان⏱ که باشیم #شهادت ما را در بر خواهد گرفت...🕊
به یاد صحبت های #حاج_حسین_یکتا در ظهر عاشورا ی فکه:
اگر شهادت را می خواستیم!👇
⚜در شیراز هیئت رهپویان وصال هم باشی، محمد مهدوی میری...
⚜در شمال تهران هم باشی،شهید صیاد شیرازی میری...
⚜در وسط #بازار هم باشی،شهید لاجوردی میری...
⚜وسط این رمل های #فکه بعد از جنگ هم باشی،سید شهیدان اهل قلم میری...
⚜مصطفی احمدی روشن هم بشی،در کوچه پس کوچه های #تهران به شهادت میری...
شهادت را #بخواهیم...
اگر #خادم_الشهدا باشیم...
شبیه شان می شویم...👥
نه به حرف ، در #عمل...💪
#شهیدانه زندگی کنیم که #شهید می شویم...🌷
و حالا باید گفت:👇
⚜زیر چرخ اتوبوس🚌 زائران شهدا در پارکینگ
#طلاییه، هم باشی!
#شهید حجت الله رحیمی میری...
⚜خادمه الشهدا در فضای مجازی💻،در حله عراق هم باشی؛
بعد زیارت اربعین... #شهیده_توران_اسکندری میری...
#التماس_دعای_شهادت🌸🍂
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#شهید_حسین_هریری #سالروز_شهادت🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🍃تولدت در آبان ۶۸، بهار را بیش از پیش سبز کرد. حسین نامیده شدی و خادم هیئت #ارباب بودی. حالا تمامِ شهر تو را به نامِ اربابَت میشناسند، #خادمالحسین، تخریبچیِ شهید، #حسین_هریری.
🍃تو چه زیبا از سیمخاردار #نفس گذشتی. باید مثل تو تخریب کرد هرچه را که زنجیر میشود بر بالِ پریدنمان، باید شبیه تو مهیای پریدن شد🕊
🍃عازم شدی به سرزمین #عشق به جایی که فاصلهاش تا آسمان تنها چند قدم است. رفتی تا "انتقام سیلی #مادر را بگیری"😔
🍃حالا که نَفست را زیر پا گذاشتی، نوبت به #سیمخاردار میدانِ نبرد میرسد، #تخریب_چی خُبرهای شده ای که راه را برای #مدافعان_حرم باز میکند، سرزمینِ #حلب پاک است وقتی مدافعانی چون تو دارد😌
🍃حلب همانجایی است که بال میگشایی، آماده رفتنی و هیچ چیز جز #وصال، قلبِ پر تلاطمت را آرام نمیکند، قلبت آیینهایست صیقل خورده و زمین، حقیر تر از آن که گنجایشِ روحِ بلندت را داشته باشد.
🍃تنها یک چاشنی کافیست که تو را به غایتِ آرزویت برساند. چاشنی منفجر میشود و تو پرواز را آغاز میکنی، #پرواز_از_حلب .
🍃سر بر #چادرِ_خاکی میگذاری. قلبت آرام گرفته اما اینجا، روی زمین، میان تمام چیزهایی که نبودت را به رخ میکشد، جای خالیات نیشتری است بر قلبِ زخم خوردهمان😓
🍃همسرت بانویی است از تبار #عاشورا. پر از صبر و #صلابت. شیرزنی که در اوج #جوانی، آروزهایش را فدای #عمه_سادات کرد. همسری که شرط ازدواجش دفاع از حرم بود و چه از این بهتر که همپایی داشته باشی تا #خدا؟!🌹
🍃حواسمان هست که حاجتت را از رفیقِ شفیقت گرفته ای، از #مصطفی * که حالا در کنارش حالت خوب است.
🍃ما در دنیا رها شدهایم، #سرگردان و بیسرپناه. حواستان به ماهم باشد. رهایمان نکن که گردباد #دنیا، مارا با خود میبرد
#پروازت_مبارک، قمر* فاطمیون❤️
*شهید #مصطفی_عارفی، دوست شهید که پس از شهادت، پیکر مطهرشان توسط شهید به عقب برگردانده شد. شهید هریری حاجتِ شهادتشان را از ایشان درخواست کردند.
* شهید به دلیلِ چهره زیبایشان، به قمر فاطمیون شهرت داشتند.
✍نویسنده: #زهرا_قائمی
🕊به مناسبت سالروز شهادت #شهید_حسین_هریری
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🔺مي گفت هر كاري مي خواهم بكنم اول نگاه مي كنم ببينم
#امام_زمان (عج) از اين كار راضيه؟
چه دردي از درد امام زمان (عج) دوا مي شود⁉️
🔻مي گفت اگر مي بينيد امام زمان (عج) از كاري #ناراحت مي شود ، انجام ندهيد⛔️ .
#شهید_محمد_مهـدوی
#شهید_انفجار_حسینیه_شیراز
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🌾از زمانی که خورشید پرده شب را کنار میزند و رخسار خود را آشکار میکند تا زمانی که ماه پرده برمیدارد از چهره خود همه در تکاپو هستند و برای #حیات خود تلاش میکنند.
🌴دراین زمانه جافی در هیاهوی این شهر شلوغ تومار روزمرگی های هرکس را که ببینی پر شده از #نیازهایش یکی نیاز به کار دارد، آن یکی شفای بستگانش را میخواهد، دیگری نیازمند لقمه نانی است و..
🍀بگذار اینطور بگویم که از یک جایی به بعد عوض فریاد همین نیازها و گله از دست فلک و روزگار نامرد، صوت حزن انگیز💔 و عاجزانه #اِلهیٰ_عَظُمَ_بَلاٰ بود که به آسمان میرفت البته اگر زنگار دلمان و سنگینی روحمان میگذاشت
🍂از یک جایی به بعد کاسه صبر خیلی هامان لبریز از #انتظار شد، دلمان کمر خم کرد در برابر این جمعه هایی که رفت و خبری نشد. دیگر شادمان از دیدن رخ ماه نیستیم که دلمان سیمای سماواتی شما را #طلب میکند
🌿در عجبم، چرا خدا وقتی میخواست جمعه را خلق کند از همان اول رنگ غم پاشید به #غروب های سرخش، خود جمعه حزنی ندارد اما #هجر شما به آن رنگ غم زد😥
🍁گوش کن میگویند از جاده صدای جرسی میآید، اما از ابتدا تا انتهای جاده را که مینگری چیزی جز انتظار نصیبت نمیگردد😞
🍃این #جمعه هم خط خورد و شما فقط بگو که چند جمعه دیگر مانده که بگوییم به همه #یوسف گم شده، ای اهل حرم آمدنی ست؟
🌴چند جمعه باید دست هایمان را سوی #آسمان بلند کنیم و عظم بلا بخوانیم؟
اینجاست که باز هم #اراده_قوی میطلبد اگر واقعا طالب یاریم😓
🍂دل را تکانی دهیم و #روحمان را عاری از لکه ای کنیم شاید صدایمان به گوش آسمان برسد، به گوش #منجی_عالم، شاید😔
✍نویسنده: #مهدیه_نادعلی
#جمعه_های_انتظار
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#تلنــگـــــــ🔔ــــــر #شــهادت قسمت ما میشد ای کاش... ❌میتــرسم از خــودم زمـانی که؛ ⇜"دلِ مــاد
گفته بودم
اسرار قلب #مادر_شهید
بر کسی فاش نمی شود🚫
حتی #فرزندش!
💥اما وقتی
در #آغوش خداحافظی شان
یک لحظه #عطر_شهادت
بپیچد💫
به دل هر دو #برات می شود
هر دو می فهمند که دیگر،
#شهادت از آن بالا #حواله شده است✅
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#اسـتـوری #شهید_محمدحسین_محمدخانی صداي دلنشین حاج عمار 🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
انگار این بشر به دنیا آمده بود تا دست خیلیا رو بگیره و بنشانه سر سفره #امام_حسین(ع)
👈 از هم دانشگاهی🏢 لات و عرق خورش⛔️ تا مجاهد #مسیحی_سوری...!
انگار این بشر #شهید شد تا دست از این کارهایش بر ندارد.
#شهید_محمدحسین_محمدخانی🌷
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
❣﷽❣ 📚 #رمــان •← #من_با_تو ... 8⃣ #قسمت_هشتم مثل فنر بالا و پایین میپریدم، شهریار با تاسف نگاهم
❣﷽❣
📚 #رمــان
•← #من_با_تو ...
9⃣ #قسمت_نهم
ڪتاب 📙 رو گذاشتم تو 👜ڪیفم، نمیتونستم درس بخونم، تو شوڪ رفتار دیروز امین و عاطفہ بودم! 😟نمیخواستم فڪر و خیال ڪنم،
مشغول سالاد درست ڪردن شدم، مادرم وارد خونہ شد همونطور ڪہ چادرش رو آویزون میڪرد گفت:
_هانیہ بلا،چرا بہ من نگفتے؟ 😊
با تعجب 😳نگاهش ڪردم.
_چیو نگفتم مامان؟
رو بہ روم ایستاد
_قضیہ امین!
بدنم بے حس شد،بہ زور آب دهنم رو قورت دادم،زل زدم بہ چشم هاش.
_چہ قضیہ اے؟! 😕
+یعنے تو خبر نداشتے؟
_نمیفهمم چے میگے مامان! 😟
+قضیہ خواستگارے دیگہ! 😐
نفسم بند اومد،خواستگارے چہ صیغہ اے بود؟! بہ زور گفتم:
_چہ خواستگارے اے؟!
+امشب خواستگارے امینہ!
خواستگارے؟امین؟!ڪلمات برام قابل هضم نبود،براے قلب بے تابم غریبہ بودن، 💗قلبے ڪہ بہ عشق امین مے طپید، با صداے امین جون میگرفت، مگہ دوستم نداشت؟ 😥مگہ نگفت هانیہ؟هانیہ اے ڪہ چاشنیش یڪ دنیا عشق بود؟غیر ممڪن بود!😥😢
_هانیہ دستتو چے ڪار ڪردے؟! 😨
انقدر وجودم بے حس شدہ بود ڪہ نفهمیدم دستم 🔪 رو بریدم! اما این دستم نبود ڪہ بریدہ شد این رشتہ عشق من بہ امین بود ڪہ پارہ 💔شدہ بود،
باید مطمئن میشدم،با سردرگمے و قدم هاے لرزون رفتم سمت ظرف شویے تا آب سرد بگیرم بہ قلب آتیش گرفتم پس انگشتم رو گرفتم زیر آب!
_ام ..چیزہ..حالا خالہ فاطمہ ڪے رو در نظر گرفتہ؟ 😕
_فاطمہ خودشم تعجب ڪردہ بود،امین خودش دخترہ رو معرفے ڪردہ از هم دانشگاهیاشہ! 😊
قلبم افتاد،شڪست،خورد شد!😒💔
لبم رو بہ دندون گرفتم تا اشڪ هام سرازیر نشہ،داشتم خفہ میشدم!
حضور مادرم رو ڪنارم احساس ڪردم.
_هانیہ خوبے؟رنگ بہ رو ندارے! 😟
چیزے نگفتم با حرف بعدیش انگار یڪ سطل آب سرد ریختن رو سرم!
_فڪرڪردم دلبستگے دورہ نوجوونیت تموم شدہ! 😐
از مادر ڪے نزدیڪ تر؟!
ساڪت رفتم سمت اتاقم، میدونستم مادرم صبر میڪنہ تا حالم بهتر بشہ بعد بیاد آرومم ڪنہ! 😢
تمام بدنم سست شدہ بود،طبق عادت همیشگے حیاطشون رو نگاہ ڪردم و دیدمش با...
با ڪت و شلوار.... 😥
چقدر بهش میومد!
نگاهم همراہ شد با بالا اومدن سرش و چشم تو چشم شدنمون،👀👀
نگاهش سرد نبود اما با احساس هم نبود بلڪہ شڪے بود بین عشق و چیزے ڪہ نمیتونستم بفهمم!
این صحنہ رو دیدہ بودم تو خوابم، سرڪلاس، موقع غذا خوردن اما قرار بود شب خواستگارے مون باشہ،
من با خجالت از پشت پنجرہ برم ڪنار،امین سرش رو بندازہ پایین و لبخندے از جنس عشق و خجالت و خوشحالے بزنہ،
بیان خونہ مون همونطور ڪہ سر بہ زیرِ دستہ گل رو بدہ دستم بعد....
دیگہ نتونستم طاقت بیارم زانو زدم داشتم خفہ میشدم احساس میڪردم تو وجودم آتیش روشن ڪردن،بہ پهناے تمام عاشقانہ هام گریہ ڪردم😭😭 گریہ اے از عمق وجود دخترانہ ام در حالے ڪہ دستم روے قلبم بود و با هق هق نالہ ڪردم:
آخ قلبم...💔
#ادامه_دارد ....
✍نویسنده: #لیلی_سلطانی
Instagram:leilysoltaniii
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
❣﷽❣
📚 #رمــان
•← #من_با_تو ...
0⃣1⃣ #قسمت_دهم
عصبے پاهام رو تڪون میدادم، چند دقیقہ بعد شهریار اومد و سوار ماشین شد، بے حرف ماشین رو،🚙 روشن ڪرد!
رسیدیم سر خیابون ڪہ ماشین پدر امین رو دیدم،چندتا ماشین هم پشت سرشون مے اومد! 🚗🚕🚙🚗
سریع سرم رو برگردوندم،شهریار سرعتش رو بیشتر ڪرد.💨🚙
نفس عمیقے ڪشیدم، مثلا براے رفع خستگے امتحان ها داشتم میرفتم باغ 🌳 عمہ تو ڪرج، داشتم فرار میڪردم! 😣
اولین بار ڪہ مادرم این پیشنهاد رو داد قبول نڪردم، تحمل شلوغے رو نداشتم حتے دوست نداشتم خونہ باشم! 😐
دلم میخواست یہ جاے تاریڪ تنها تنهاے باشم! 🙇♀
ڪار این روزهام شدہ بود یا آهنگ گوش🎼 دادن بہ قدرے ڪہ قلبم درد بگیرہ یا تو خونہ راہ رفتن تا پاهام خستہ بشن!
بے قرارے میڪردم، 😒عصبے میشدم، بهونہ میگرفتم اما باز آروم نمیشدم
از همہ بدتر این تب لعنتے بود ڪہ دست از سرم برنمیداشت! 😣
شیشہ ماشین رو دادم پایین و سرم رو بردم بیرون بلڪہ باد 🌬بهمن ماہ آتیشم رو سرد ڪنہ!
شهریار با مهربونے گفت:😊
_هانیہ سرتو ندہ بیرون خطرناڪہ!
چیزے نگفتم و شیشہ رو دادم بالا! با این همہ حال بد فقط خجالتم ڪم بود! 🙁
مادر و پدرم فهمیدہ بودن و از همہ مهمتر شهریار! وقتے دید ساڪتم بہ شوخے گفت:
_اہ جمع ڪن بساط لوسے بازے رو دخترہ ے لوس!😄
اما باز چیزے نگفتم!
برگشت سمتم و با ناراحتے نگاهم ڪرد، دستش رو گذاشت روے پیشونیم!
با نگرانے گفت:
_هانیہ چقدر داغے! 😧
آب دهنم رو قورت دادم و آروم گفتم:
_چیزیم نیست حتما سرما خوردم!
دروغ گفتم،من عشق خوردہ بودم!
با بے طاقتے گفتم:
_شهریار میشہ شیشہ رو بدم پایین؟ 😣
بہ نشونہ مثبت سرش رو تڪون داد.
دوبارہ شیشہ رو دادم پایین، نگاهے بہ چادرم انداختم و بہ زور درش آوردم.😒
شهریار با تعجب😳 نگاهم ڪرد اما چیزے نگفت!
چادرم رو از پنجرہ دادم بیرون و سپردم بہ دست باد! 😕امروز عقد امین بود!
من بندہ ے امین بودم نہ خدا! دیگہ امینے نبود ڪہ بخوام بندگے ڪنم! 😐
پس دلیل اون رفتارهاش چے بود؟!مطمئن بودم اشتباہ برداشت نڪردم اصلا همہ ش رو اشتباہ برداشت ڪردہ باشم هانیہ گفتن هاش چے؟!شب خواستگاریش ڪہ بهم زنگ زد چے؟! 😣
با فڪر رفتار ضد و نقیضش قلبم وحشیانہ مے طپید! 💓😢 دوبارہ اشڪ هام بہ سمت چشمم هجوم آوردن،چشم هام رو بستم تا سرازیر نشن،
این مردے ڪہ ڪنارم نشستہ بود، برادرم بود و اشڪ هاے من شاهرگش!
مهم نبود جسم و روحم خفہ میشہ!
#ادامه_دارد ....
✍نویسنده: #لیلی_سلطانی
Instagram:leilysoltaniii
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
::YEKNET.IR:: - @Maddahionlin.mp3
4.14M
#شهدا
عمریه دلم میخواد شهید بشم
تا پیش فاطمه رو سفید بشم
👤 #سید_رضا_نریمانی
اینم یه صوت برای عاشقان شهادت 😍
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
✍ شهید اهل قلم :
🍃| چگونه در بند خاک بماند آن که پــرواز🕊 آموخته است
و راه #کربلا را می شناسد؟
و چگونه از #جان نگذرد
آن کس که می داند جــ❤️ـان
#بهای دیدار است
اینان کبوتران حرم عشق اند
و حرم عـشـ💔ـق
#کربلاست
#لبیک_یاحسین
#شبتون_شهدایی🌙
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
❣ #سلام_امام_زمانم❣
#بی_تو تمام قافیه ها لنگ میزند
دنیا به شیشه ی دل من💔 سنگ میزند
ساعت⏰ به وقت #غربتتان
گشته است کوک
حالا مدام در دل❤️ من
زنگ میزند
#اللهم_عجل_لولیـک_الفرج🌸🍃
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
یادمان باشد
گنـــ🔞ــاه ڪه ڪردیم
آن را به حساب #جوانے نگذاریم
میشود جوانے ڪرد
👈به عشــ♥️ــق #مهدے_عج
و به #شهادت رسید
👈فــــــــداے #مهدے_عج
#شهید_علا_حسن_نجمه
#سلام_صبحتون_شهدایی🌺
🌹🍃🌹🍃
@ShahidNazarzadeh
مداحی_آنلاین_خدا_به_قلب_شما_نگاه.mp3
2.86M
♨️خداوند به قلب شما نگاه می کند
👌 #سخنرانی بسیار شنیدنی
🎤 #آیت_الله_مجتهدی_تهرانی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#امام_خامنه_ای
#شهیـــد حقیقت شگفت آوریست!
ما چون عادت ڪردیم
✫⇠بہ #مشاهده شهـدا
به گذشت و #ایثـارشهـدا🌷
عظمت این حقیقت بهشتـی
برای ما #مخفی می ماند
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#امام_خامنه_ای #شهیـــد حقیقت شگفت آوریست! ما چون عادت ڪردیم ✫⇠بہ #مشاهده شهـدا به گذشت و #ایثـار
#دلنــوشتــــــــــه 📝
#شهیــــــد!
🌾فقط به نام تو میشود سکه پیروزی زد✌️ که بعد از تو، #هرکه_مانده، در توهُّم زندگی شناور است.
🌾نام تو ای لاله سرخ🌷، معنای زندگیست و غربت بعد از تو، دامن اهالی کوی شجاعت را گرفته؛ ماییم و دلی که جز به #بهای_خون، نه فروخته میشود و نه خریداریش هست.
🌾 #کاش_بودید!
چفیه های خون آلود، بر شط آرامش پل بسته اند. در لایه های زیرین هستی، غوغایی است.
🌾قسم به #نام_سرخ_شهادت که پس از جنگ، راهی که شما به #خون گلو پیموده اید، به خون دلـ❤️ میرویم.
🌾ما هر روز، در راه #مولای_شهیدان روی زمین، فلسفه میخوانیم و هر شام🌙، عده ای پشت سیمخاردار #ابتذال گیر میکنند.
🌾هر روز، روز شماست
#کاش_بودید!
هر روز، برایم شعر میخوانی
هر روز، در خاکریز فکرم #شهیدمیشوی
پشت سنگر احساسم تیر میخوری💥
و از قرارگاه فکرم، پر میکشیـ🕊
🌾به سوی #کربلای آرزوهایم به راه میافتی
و من هر روز، شادی ام را تشییع میکنم⚰
و زندگی #مردانه را به خاک می سپارم😔.
🌾من هر روز از شما #دورمیشوم😭
در حالیکه دست تمنا به سوی شما دارم.
هر روز عهد میکنم که دلم❤️ بر سر مزار شما بماند تا #شیون_مادران فرزند مرده را در هیاهوی تبلیغات خوردنیها و آشامیدنیها گم نکنم🚫.
🌾شعری سروده ام به نام #خاک
و تو بر روی بیتهایش، با نعش #خون_آلود افتاده ای. کتابی نوشته ام📚 که #پلاکت را در همه صفحاتش آویزان کرده ای.
🌾هر روز برایم سخنرانی میکنی
میگویی جان شما و #فرمان_رهبر!
هر روز برایم شعر میخوانی.
هر روز برایم نقاشی میکنی📝.
هوا بوی سرخی میدهد و واژه ها و زندگی، رنگ #نام_شما گرفته.
🌾دریا دریا اشک، در فراق تو😭😭
از هامون نیاز جاماندگان حقیقت، تا کاروان رفتگان سرخ جامه، هزار #افسوس به رنگ تنهایی نوشته اند. از مرز ارزشهای بشر جدید تا سه راهی شهادت #کربلای_ایران، هزار امید به نام ولایت نگاشته اند👌.
🌾من، غم تنهایی و #فراق_تو را ای #برادر_شهیدم، به دامن مولایم میبرم و سر به سجدگاه محراب ابرویش، دریا دریا اشک میریزم😭 و اوست #تسکین_من.
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بارِ غمِ #فراقِ_تو
بسکه شکسته پیکرم
داغ به سینهام کنون
تکیه به #تن نمیکند😭😭
#سردار_دلها
#هنوز_باورم_نمیشه🖤😔
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
مرا که تبعید کردند تفرش، بار خانواده افتاد گردن #مهدی. تازه دیپلمش را گرفته بود و منتظر نتیجه ی کنکور بود. گفت:«بابا، من هر جور شده کتاب فروشی📚 رو باز نگه می دارم. این جا #سنگره. نباید بسته بشه.»
جواب کنکور آمد. دانشگاه #شیراز قبول شده بود. پیغام دادم «نگران مغازه نباش. به دانشگاهت برس» نرفت. ماند مغازه را بگرداند.
#شهید_مهدی_زین_الدین
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh