eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.4هزار دنبال‌کننده
28.7هزار عکس
6.9هزار ویدیو
207 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣ 🌼 خوشی حال همه منتظران 🌺پروازِ🕊 پر و بالِ همه 🌼آمـاده شـدن بخاطرِ 😍 🌺شد همه منتظران👌 🌸🍃 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
بس که خورشیــ☀️ـد به روی تبسم کرده دیدنت اول هر تماشـــــا دارد😍 🌺🍃 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
💠دقایقی 👇👇 دارد دویدن(!) و نرسیدن 🏃 که دویدن ما زدن است... به قول تنها کسانی مردانه می‌میرند که زیسته باشند...👌 شهادت را نخواستیم و به خیال خودمان شهادتیم...😔 بسنده کردیم فقط به 🌅 چسبانده شده ی دیوار اتاق! عکس و 📝 که فقط پست شد! کانال های که پر شد از صوت 🎙و روایت شهدا!😞 و تصویر زمینه ی گوشی هایمان که سنگینی نگاه👀 را درک نکردیم...🙁 💢 تنها برای است... که و این عالم شهادت می دهند به برای خدا شدن شهیدان... شهادت را؛❌ اگر هر مکان و زمان⏱ که باشیم ما را در بر خواهد گرفت...🕊 به یاد صحبت های در ظهر عاشورا ی فکه: اگر شهادت را می خواستیم!👇 ⚜در شیراز هیئت رهپویان وصال هم باشی، محمد مهدوی میری... ⚜در شمال تهران هم باشی،شهید صیاد شیرازی میری... ⚜در وسط هم باشی،شهید لاجوردی میری... ⚜وسط این رمل های بعد از جنگ هم باشی،سید شهیدان اهل قلم میری... ⚜مصطفی احمدی روشن هم بشی،در کوچه پس کوچه های به شهادت میری... شهادت را ... اگر باشیم... شبیه شان می شویم...👥 نه به حرف ، در ...💪 زندگی کنیم که می شویم...🌷 و حالا باید گفت:👇 ⚜زیر چرخ اتوبوس🚌 زائران شهدا در پارکینگ ، هم باشی! حجت الله رحیمی میری... ⚜خادمه الشهدا در فضای مجازی💻،در حله عراق هم باشی؛ بعد زیارت اربعین... میری... 🌸🍂 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#شهید_حسین_هریری #سالروز_شهادت🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🍃تولدت در آبان ۶۸، بهار را بیش از پیش سبز کرد. حسین نامیده شدی و خادم هیئت بودی. حالا تمامِ شهر تو را به نامِ اربابَت می‌شناسند، ، تخریب‌چیِ شهید، . 🍃تو چه زیبا از سیم‌خاردار گذشتی. باید مثل تو تخریب کرد هرچه را که زنجیر می‌شود بر بالِ پریدنمان، باید شبیه تو مهیای پریدن شد🕊 🍃عازم شدی به سرزمین به جایی که فاصله‌اش تا آسمان تنها چند قدم است. رفتی تا "انتقام سیلی را بگیری"😔 🍃حالا که نَفست را زیر پا گذاشتی، نوبت به میدانِ نبرد می‌رسد، خُبره‌ای شده ای که راه را برای باز می‌کند، سرزمینِ پاک است وقتی مدافعانی چون تو دارد😌 🍃حلب همانجایی است که بال می‌گشایی، آماده رفتنی و هیچ چیز جز ، قلبِ پر تلاطمت را آرام نمی‌کند، قلبت آیینه‌ایست صیقل خورده و زمین، حقیر تر از آن که گنجایشِ روحِ بلندت را داشته باشد. 🍃تنها یک چاشنی کافیست که تو را به غایتِ آرزویت برساند. چاشنی منفجر می‌شود و تو پرواز را آغاز می‌کنی، . 🍃سر بر میگذاری. قلبت آرام گرفته اما اینجا، روی زمین، میان تمام چیزهایی که نبودت را به رخ می‌کشد، جای خالی‌ات نیشتری است بر قلبِ زخم خورده‌مان😓 🍃همسرت بانویی است از تبار . پر از صبر و . شیرزنی که در اوج ، آروزهایش را فدای کرد. همسری که شرط ازدواجش دفاع از حرم بود و چه از این بهتر که همپایی داشته باشی تا ؟!🌹 🍃حواسمان هست که حاجتت را از رفیقِ شفیقت گرفته ای، از * که حالا در کنارش حالت خوب است. 🍃ما در دنیا رها شده‌ایم، و بی‌سرپناه. حواستان به ماهم باشد.‌ رهایمان نکن که گردباد ، مارا با خود می‌برد ، قمر* فاطمیون❤️ *شهید ، دوست شهید که پس از شهادت، پیکر مطهرشان توسط شهید به عقب برگردانده شد. شهید هریری حاجتِ شهادتشان را از ایشان درخواست کردند. * شهید به دلیلِ چهره زیبایشان، به قمر فاطمیون شهرت داشتند. ✍نویسنده: 🕊به مناسبت سالروز شهادت 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🔺مي گفت هر كاري مي خواهم بكنم اول نگاه مي كنم ببينم (عج) از اين كار راضيه؟ چه دردي از درد امام زمان (عج) دوا مي شود⁉️ 🔻مي گفت اگر مي بينيد امام زمان (عج) از كاري مي شود ، انجام ندهيد⛔️ . 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🌾از زمانی که خورشید پرده شب را کنار میزند و رخسار خود را آشکار می‌کند تا زمانی که ماه پرده برمی‌دارد از چهره خود همه در تکاپو هستند و برای خود تلاش میکنند. 🌴دراین زمانه جافی در هیاهوی این شهر شلوغ تومار روزمرگی های هرکس را که ببینی پر شده از یکی نیاز به کار دارد، آن یکی شفای بستگانش را میخواهد، دیگری نیازمند لقمه نانی است و.. 🍀بگذار اینطور بگویم که از یک جایی به بعد عوض فریاد همین نیازها و گله از دست فلک و روزگار نامرد، صوت حزن انگیز💔 و عاجزانه بود که به آسمان می‌رفت البته اگر زنگار دلمان و سنگینی روحمان می‌گذاشت 🍂از یک جایی به بعد کاسه صبر خیلی هامان لبریز از شد، دلمان کمر خم کرد در برابر این جمعه هایی که رفت و خبری نشد. دیگر شادمان از دیدن رخ ماه نیستیم که دلمان سیمای سماواتی شما را می‌کند 🌿در عجبم، چرا خدا وقتی می‌خواست جمعه را خلق کند از همان اول رنگ غم پاشید به های سرخش، خود جمعه حزنی ندارد اما شما به آن رنگ غم زد😥 🍁گوش کن میگویند از جاده صدای جرسی می‌آید، اما از ابتدا تا انتهای جاده را که می‌نگری چیزی جز انتظار نصیبت نمی‌گردد😞 🍃این هم خط خورد و شما فقط بگو که چند جمعه دیگر مانده که بگوییم به همه گم شده، ای اهل حرم آمدنی ست؟ 🌴چند جمعه باید دست هایمان را سوی بلند کنیم و عظم بلا بخوانیم؟ اینجاست که باز هم میطلبد اگر واقعا طالب یاریم😓 ‌ 🍂دل را تکانی دهیم و را عاری از لکه ای کنیم شاید صدایمان به گوش آسمان برسد، به گوش ، شاید😔 ✍نویسنده: 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#تلنــگـــــــ🔔ــــــر #شــهادت قسمت ما میشد ای کاش... ❌میتــرسم از خــودم زمـانی که؛ ⇜"دلِ مــاد
گفته بودم اسرار قلب بر کسی فاش نمی شود🚫 حتی ! 💥اما وقتی در خداحافظی شان یک لحظه بپیچد💫 به دل هر دو می شود هر دو می فهمند که دیگر، از آن بالا شده است✅ 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#اسـتـوری #شهید_محمدحسین_محمدخانی صداي دلنشین حاج عمار 🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
انگار این بشر به دنیا آمده بود تا دست خیلیا رو بگیره و بنشانه سر سفره (ع) 👈 از هم دانشگاهی🏢 لات و عرق خورش⛔️ تا مجاهد ...! انگار این بشر شد تا دست از این کارهایش بر ندارد. 🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷شهید نظرزاده 🌷
❣﷽❣ 📚 #رمــان •← #من_با_تو ... 8⃣ #قسمت_هشتم مثل فنر بالا و پایین میپریدم، شهریار با تاسف نگاهم
❣﷽❣ 📚 •← ... 9⃣ ڪتاب 📙 رو گذاشتم تو 👜ڪیفم، نمیتونستم درس بخونم، تو شوڪ رفتار دیروز امین و عاطفہ بودم! 😟نمیخواستم فڪر و خیال ڪنم، مشغول سالاد درست ڪردن شدم، مادرم وارد خونہ شد همونطور ڪہ چادرش رو آویزون میڪرد گفت: _هانیہ بلا،چرا بہ من نگفتے؟ 😊 با تعجب 😳نگاهش ڪردم. _چیو نگفتم مامان؟ رو بہ روم ایستاد _قضیہ امین! بدنم بے حس شد،بہ زور آب دهنم رو قورت دادم،زل زدم بہ چشم هاش. _چہ قضیہ اے؟! 😕 +یعنے تو خبر نداشتے؟ _نمیفهمم چے میگے مامان! 😟 +قضیہ خواستگارے دیگہ! 😐 نفسم بند اومد،خواستگارے چہ صیغہ اے بود؟! بہ زور گفتم: _چہ خواستگارے اے؟! +امشب خواستگارے امینہ! خواستگارے؟امین؟!ڪلمات برام قابل هضم نبود،براے قلب بے تابم غریبہ بودن، 💗قلبے ڪہ بہ عشق امین مے طپید، با صداے امین جون میگرفت، مگہ دوستم نداشت؟ 😥مگہ نگفت هانیہ؟هانیہ اے ڪہ چاشنیش یڪ دنیا عشق بود؟غیر ممڪن بود!😥😢 _هانیہ دستتو چے ڪار ڪردے؟! 😨 انقدر وجودم بے حس شدہ بود ڪہ نفهمیدم دستم 🔪 رو بریدم! اما این دستم نبود ڪہ بریدہ شد این رشتہ عشق من بہ امین بود ڪہ پارہ 💔شدہ بود، باید مطمئن میشدم،با سردرگمے و قدم هاے لرزون رفتم سمت ظرف شویے تا آب سرد بگیرم بہ قلب آتیش گرفتم پس انگشتم رو گرفتم زیر آب! _ام ..چیزہ..حالا خالہ فاطمہ ڪے رو در نظر گرفتہ؟ 😕 _فاطمہ خودشم تعجب ڪردہ بود،امین خودش دخترہ رو معرفے ڪردہ از هم دانشگاهیاشہ! 😊 قلبم افتاد،شڪست،خورد شد!😒💔 لبم رو بہ دندون گرفتم تا اشڪ هام سرازیر نشہ،داشتم خفہ میشدم! حضور مادرم رو ڪنارم احساس ڪردم. _هانیہ خوبے؟رنگ بہ رو ندارے! 😟 چیزے نگفتم با حرف بعدیش انگار یڪ سطل آب سرد ریختن رو سرم! _فڪرڪردم دلبستگے دورہ نوجوونیت تموم شدہ! 😐 از مادر ڪے نزدیڪ تر؟! ساڪت رفتم سمت اتاقم، میدونستم مادرم صبر میڪنہ تا حالم بهتر بشہ بعد بیاد آرومم ڪنہ! 😢 تمام بدنم سست شدہ بود،طبق عادت همیشگے حیاطشون رو نگاہ ڪردم و دیدمش با... با ڪت و شلوار.... 😥 چقدر بهش میومد! نگاهم همراہ شد با بالا اومدن سرش و چشم تو چشم شدنمون،👀👀 نگاهش سرد نبود اما با احساس هم نبود بلڪہ شڪے بود بین عشق و چیزے ڪہ نمیتونستم بفهمم! این صحنہ رو دیدہ بودم تو خوابم، سرڪلاس، موقع غذا خوردن اما قرار بود شب خواستگارے مون باشہ، من با خجالت از پشت پنجرہ برم ڪنار،امین سرش رو بندازہ پایین و لبخندے از جنس عشق و خجالت و خوشحالے بزنہ، بیان خونہ مون همونطور ڪہ سر بہ زیرِ دستہ گل رو بدہ دستم بعد.... دیگہ نتونستم طاقت بیارم زانو زدم داشتم خفہ میشدم احساس میڪردم تو وجودم آتیش روشن ڪردن،بہ پهناے تمام عاشقانہ هام گریہ ڪردم😭😭 گریہ اے از عمق وجود دخترانہ ام در حالے ڪہ دستم روے قلبم بود و با هق هق نالہ ڪردم: آخ قلبم...💔 .... ✍نویسنده: Instagram:leilysoltaniii 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
❣﷽❣ 📚 •← ... 0⃣1⃣ عصبے پاهام رو تڪون میدادم، چند دقیقہ بعد شهریار اومد و سوار ماشین شد، بے حرف ماشین رو،🚙 روشن ڪرد! رسیدیم سر خیابون ڪہ ماشین پدر امین رو دیدم،چندتا ماشین هم پشت سرشون مے اومد! 🚗🚕🚙🚗 سریع سرم رو برگردوندم،شهریار سرعتش رو بیشتر ڪرد.💨🚙 نفس عمیقے ڪشیدم، مثلا براے رفع خستگے امتحان ها داشتم میرفتم باغ 🌳 عمہ تو ڪرج، داشتم فرار میڪردم! 😣 اولین بار ڪہ مادرم این پیشنهاد رو داد قبول نڪردم، تحمل شلوغے رو نداشتم حتے دوست نداشتم خونہ باشم! 😐 دلم میخواست یہ جاے تاریڪ تنها تنهاے باشم! 🙇♀ ڪار این روزهام شدہ بود یا آهنگ گوش🎼 دادن بہ قدرے ڪہ قلبم درد بگیرہ یا تو خونہ راہ رفتن تا پاهام خستہ بشن! بے قرارے میڪردم، 😒عصبے میشدم، بهونہ میگرفتم اما باز آروم نمیشدم از همہ بدتر این تب لعنتے بود ڪہ دست از سرم برنمیداشت! 😣 شیشہ ماشین رو دادم پایین و سرم رو بردم بیرون بلڪہ باد 🌬بهمن ماہ آتیشم رو سرد ڪنہ! شهریار با مهربونے گفت:😊 _هانیہ سرتو ندہ بیرون خطرناڪہ! چیزے نگفتم و شیشہ رو دادم بالا! با این همہ حال بد فقط خجالتم ڪم بود! 🙁 مادر و پدرم فهمیدہ بودن و از همہ مهمتر شهریار! وقتے دید ساڪتم بہ شوخے گفت: _اہ جمع ڪن بساط لوسے بازے رو دخترہ ے لوس!😄 اما باز چیزے نگفتم! برگشت سمتم و با ناراحتے نگاهم ڪرد، دستش رو گذاشت روے پیشونیم! با نگرانے گفت: _هانیہ چقدر داغے! 😧 آب دهنم رو قورت دادم و آروم گفتم: _چیزیم نیست حتما سرما خوردم! دروغ گفتم،من عشق خوردہ بودم! با بے طاقتے گفتم: _شهریار میشہ شیشہ رو بدم پایین؟ 😣 بہ نشونہ مثبت سرش رو تڪون داد. دوبارہ شیشہ رو دادم پایین، نگاهے بہ چادرم انداختم و بہ زور درش آوردم.😒 شهریار با تعجب😳 نگاهم ڪرد اما چیزے نگفت! چادرم رو از پنجرہ دادم بیرون و سپردم بہ دست باد! 😕امروز عقد امین بود! من بندہ ے امین بودم نہ خدا! دیگہ امینے نبود ڪہ بخوام بندگے ڪنم! 😐 پس دلیل اون رفتارهاش چے بود؟!مطمئن بودم اشتباہ برداشت نڪردم اصلا همہ ش رو اشتباہ برداشت ڪردہ باشم هانیہ گفتن هاش چے؟!شب خواستگاریش ڪہ بهم زنگ زد چے؟! 😣 با فڪر رفتار ضد و نقیضش قلبم وحشیانہ مے طپید! 💓😢 دوبارہ اشڪ هام بہ سمت چشمم هجوم آوردن،چشم هام رو بستم تا سرازیر نشن، این مردے ڪہ ڪنارم نشستہ بود، برادرم بود و اشڪ هاے من شاهرگش! مهم نبود جسم و روحم خفہ میشہ! .... ✍نویسنده: Instagram:leilysoltaniii 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
::YEKNET.IR:: - @Maddahionlin.mp3
4.14M
عمریه دلم میخواد شهید بشم تا پیش فاطمه رو سفید بشم 👤 اینم یه صوت برای عاشقان شهادت 😍 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
✍ شهید اهل قلم : 🍃| چگونه در بند خاک بماند آن که پــرواز🕊 آموخته است و راه را می شناسد؟ و چگونه از نگذرد آن کس که می داند جــ❤️ـان دیدار است اینان کبوتران حرم عشق اند و حرم عـشـ💔ـق 🌙 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تمام قافیه ها لنگ میزند دنیا به شیشه ی دل من💔 سنگ میزند ساعت⏰ به وقت گشته است کوک حالا مدام در دل❤️ من زنگ میزند 🌸🍃 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
یادمان باشد گنـــ🔞ــاه ڪه ڪردیم آن را به حساب نگذاریم میشود جوانے ڪرد 👈به عشــ♥️ــق و به رسید 👈فــــــــداے 🌺 🌹🍃🌹🍃 @ShahidNazarzadeh
مداحی_آنلاین_خدا_به_قلب_شما_نگاه.mp3
2.86M
♨️خداوند به قلب شما نگاه می کند 👌 بسیار شنیدنی 🎤 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
حقیقت شگفت آوریست! ما چون عادت ڪردیم ✫⇠بہ شهـدا به گذشت و 🌷 عظمت این حقیقت بهشتـی برای ما می ماند 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#امام_خامنه_ای #شهیـــد حقیقت شگفت آوریست! ما چون عادت ڪردیم ✫⇠بہ #مشاهده شهـدا به گذشت و #ایثـار
📝 ! 🌾فقط به نام تو میشود سکه پیروزی زد✌️ که بعد از تو، ، در توهُّم زندگی شناور است. 🌾نام تو ای لاله سرخ🌷، معنای زندگیست و غربت بعد از تو، دامن اهالی کوی شجاعت را گرفته؛ ماییم و دلی که جز به ، نه فروخته میشود و نه خریداریش هست. 🌾 ! چفیه های خون آلود، بر شط آرامش پل بسته اند. در لایه های زیرین هستی، غوغایی است. 🌾قسم به که پس از جنگ، راهی که شما به گلو پیموده اید، به خون دلـ❤️ میرویم. 🌾ما هر روز، در راه روی زمین، فلسفه میخوانیم و هر شام🌙، عده ای پشت سیمخاردار گیر میکنند. 🌾هر روز، روز شماست ! هر روز، برایم شعر میخوانی هر روز، در خاکریز فکرم پشت سنگر احساسم تیر میخوری💥 و از قرارگاه فکرم، پر میکشیـ🕊 🌾به سوی آرزوهایم به راه میافتی و من هر روز، شادی ام را تشییع میکنم⚰ و زندگی را به خاک می سپارم😔. 🌾من هر روز از شما 😭 در حالیکه دست تمنا به سوی شما دارم. هر روز عهد میکنم که دلم❤️ بر سر مزار شما بماند تا فرزند مرده را در هیاهوی تبلیغات خوردنیها و آشامیدنیها گم نکنم🚫. 🌾شعری سروده ام به نام و تو بر روی بیتهایش، با نعش افتاده ای. کتابی نوشته ام📚 که را در همه صفحاتش آویزان کرده ای. 🌾هر روز برایم سخنرانی میکنی میگویی جان شما و ! هر روز برایم شعر میخوانی. هر روز برایم نقاشی میکنی📝. هوا بوی سرخی میدهد و واژه ها و زندگی، رنگ گرفته. 🌾دریا دریا اشک، در فراق تو😭😭 از هامون نیاز جاماندگان حقیقت، تا کاروان رفتگان سرخ جامه، هزار به رنگ تنهایی نوشته اند. از مرز ارزشهای بشر جدید تا سه راهی شهادت ، هزار امید به نام ولایت نگاشته اند👌. 🌾من، غم تنهایی و را ای ، به دامن مولایم میبرم و سر به سجدگاه محراب ابرویش، دریا دریا اشک میریزم😭 و اوست . 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بارِ غمِ بس‌که شکسته پیکرم داغ به سینه‌ام کنون تکیه به نمی‌کند😭😭 🖤😔 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
مرا که تبعید کردند تفرش، بار خانواده افتاد گردن . تازه دیپلمش را گرفته بود و منتظر نتیجه ی کنکور بود. گفت:«بابا، من هر جور شده کتاب فروشی📚 رو باز نگه می دارم. این جا . نباید بسته بشه.» جواب کنکور آمد. دانشگاه قبول شده بود. پیغام دادم «نگران مغازه نباش. به دانشگاهت برس» نرفت. ماند مغازه را بگرداند. 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh