eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.4هزار دنبال‌کننده
28.6هزار عکس
6.9هزار ویدیو
207 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷شهید نظرزاده 🌷
❣﷽❣ 📚 #رمــان •← #من_با_تو ... 8⃣5⃣ #قسمت_پنجاه_وهشتم همونطور که لبم رو به دندون گرفته بودم به ک
❣﷽❣ 📚 •← ... 9⃣5⃣ خواستم لب باز ڪنم براے معذرت خواهے ڪہ پدر سهیلے گفت: _جیران جان ایشون عروسمون هستن؟😇 با شنیدن این حرف،گونہ هام 😊🙈سرخ شد،سرم رو بیشتر پایین انداختم! مادر سهیلے جواب داد: _بلہ هانیہ جون ایشون هستن. پدر سهیلے گفت: _عروس خانم،ما داماد و سر پا نگہ داشتیم تا گُلا رو ازش بگیرے اون دفعہ ڪہ با مادرتون سر جنگ داشت گُلا رو نمیداد!😄 همہ شروع ڪردن بہ خندیدن!😄😃😀😁 ڪمے سرم رو بلند ڪردم، سهیلے مثل همون شب ڪت و شلوار مشڪے تن ڪردہ بود، دستہ گل رز💐 قرمز بہ دست ڪنار مبل ایستادہ بود! مادرم آروم گفت:😊 _هانیہ جان سر پا ایستادہ دادن! و با چشم هاش بہ سهیلے اشارہ ڪرد! آروم بہ سمتش قدم برداشتم، نگاهش رو دوختہ بود بہ گل ها سریع گفت: _سلام!☺️ آروم و خجول جواب دادم: _سلام!😊🙈 دستہ گل رو ازش گرفتم،ڪمے ڪہ ازش دور شدم رو بہ جمع گفتم:😔 _من یہ عذرخواهے بہ همہ بدهڪارم! نفس ڪم آوردہ بودم،دستہ گل رو ڪمے بہ خودم فشار دادم! _اون شب....ڪارهام واقعا ناخواستہ بود!😒 .... ✍نویسنده: Instagram:leilysoltaniii 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
❣﷽❣ 📚 •← ... 0⃣6⃣ آب دهنم رو قورت دادم و ادامہ دادم:😒 _اتفاقاتے افتادہ بودڪہ هول شدم!نمیدونستم آقاے سهیلے میخوان بیان خواستگارے....😞 مڪث ڪردم، سهیلے نشست روے مبل، لبخند ڪم رنگے روے لب هاش بود آروم ڪنار گوش پدرش چیزے زمزمہ ڪرد. پدرش سریع گفت:😊 _عروس خانم نمیخواے چاے بیارے؟ نگاهے بہ جمع انداختم،خانوادہ ش هم مثل خودش متشخص بودن! لبخند نشست روے لب هام:☺️ _چشم! وارد آشپزخونہ شدم و با احتیاط گل ها رو گذاشتم روے میز. نگاهم رو دوختم بہ گل ها،دفعہ ے اول گل سفید حالا قرمز!😍 بہ سمت ڪترے و قورے رفتم، با وسواس مشغول چاے ریختن شدم. چند دقیقہ بعد بہ رنگ چاے ها ☕️نگاہ ڪردم و با رضایت سینے رو برداشتم. از آشپزخونہ خارج شدم، یڪ قدم بیشتر برنداشتہ بودم ڪہ صداے زنگ آیفون🔔 بلند شد. با تعجب بہ سمت جمع رفتم،مادر و پدرم نگاهے بهم انداختن. پدرم گفت: _ڪیہ؟😟 مادرم شونہ ش رو بالا انداخت و گفت: _نمیدونم!😕 با گفتن این حرف از روے مبل بلند شد و بہ سمت آیفون رفت. پدرم سرش رو بہ سمت من برگردوند.😊 _بیا بابا جان! با اجازہ ے پدرم، بہ سمت پدر سهیلے رفتم و سینے رو گرفتم جلوش،☕️تشڪر ڪرد و فنجون چاے رو برداشت. بہ سمت مادر سهیلے،جیران خانم رفتم،نگاهے بهم ڪرد و با لبخند گفت:☕️😊 _خوبے خانم؟ خجول تشڪر ڪردم ☺️ و رفتم سمت سهیلے! دست هام مے لرزید،سرش پایین بود. .... ✍نویسنده: Instagram:leilysoltaniii 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
هدایت شده از گیف
Sabok_Baalan_Ahangaran_(www.IraniData.com).mp3
3.99M
🎤 با نوای: حاج صادق ✬سبک بالان خرامیدند و 💢مرا نامیدند و رفتند😔 ✬تو بالا رفته ای در زمینم 💢برادر روسیاهم شرمگینم😔 ✬مرا اسب سفیدی بود روزی🕊 💢 را امیدی بود روزی 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
گاهی وقت‌ها ما عکس‌ها را می‌سوزانیم🔥 و گاهی ما را ... لحظه‌ای به این عکس "خیره‌شو" پیکرهای🌷 بر زمینِ نمناک مانده و جـاری از آن‌‌ها را با نگاهِ خیره شده به خودت را تصور کن 😔 راستی عجیب هوای عکس !! 🌙 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂ای کاش که معنی می شد 🍃بی تابی💓 جویبار معنی می شد 🍂وقتی که سحر شکـ🌹ـوفه ی دمید 🍃با آمدنت 🌸 معنی می شد 🌺 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
گل🌺 در برابر تو را از یاد می برد و می اندیشد کاش جای خاک بر دست های روئیده بود ...😍 🌺 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
مداحی_آنلاین_بصیرت_حضرت_زینب_کبری.mp3
4M
♨️بصیرت حضرت زینب(س) 👌 بسیار شنیدنی 🎤حجت الاسلام 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#شهید_عبدالمهدی_کاظمی 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🍃باران بر تن شهر می‌زند و آرام آرام غبار را می‌شوید، آب به جریان افتاده و بی‌مقصد از کوچه ها می‌گذرد. گویی پایانی برای این راه نیست! تنها بیراهه است که مسیر را پیچیده تر می‌کند! . 🍃از روزی که رفته ای شهر خالی شده، حالا دیگر بی تو، یک ازدحامِ تو خالیست، تو تمام ما بوده ای و برایِ تکاملِ خودت جایی غیر از زمین را جست و جو می‌کردی، می‌دانستی جایِ ماندن نیست! و این همان چیزی‌است که ما فراموش کرده ایم😔 . 🍃زمین برای ماندن نیست! تنها پلی است که انسان را به می‌رساند. اما امان، امان از تمامِ دلبستگی ها که بالِ پریدن را زنجیر می‌کنند به زرق و برقِ پوچِ و ما از اصلِ خود جامانده ایم، از اویی که چشم به ما دوخته کاری برای آمدنش کنیم!😞 . 🍃در این وانفسایِ دنیا دستمان را بگیر ای ♡ . 🍃باید عبد او باشیم، عبد دنیا شده ایم. باید عبدالمهدی بود تا به لبخندی، زندگی زیر و رو شود. مانند تو شدن سخت است! شدن دشوار است. باید چون تو فقط او را دید و برای او از همه چیز گذشت تا خریدارمان شود❣ . 🍃آن‌وقت است که مرگ را با عوض می‌کنند و زنده تر از هر وقتِ دیگری می‌شویم‌، آنگاه ، خاکی که خون را به آغوش می‌کشد سکویِ پرواز می‌شود. اما ما بی‌خبر از آسمان، زمین گیر شده ایم😪 . 🍃باران هنوز می‌بارد و اینجا دخترانت پشتِ پنجره، چشم به آسمان با تو می‌کنند و تو تجلی می‌کنی در نگاهشان آنگاه که پرنورترین ستاره، از پشتِ ابرها چشمک‌می‌زند و این یعنی بابا هست و می‌بیند و تا همیشه در آغوشِ اوییم هرچند ما خیالش را به آغوش می‌کشیم🥺 . 🍃باران می‌بارد و در خاکِ حلب، درست همانجایی که خونِ تو ریخته است، گل می‌دهد و نسیم تورا تا اینجا می‌کشاند. تو در شهر هستی هرچندِ لبخندت قابِ روی دیوار باشد🌹 . 🍃شُست همه کوچه خیابان هارا پس چرا مانده غمت بر دلِ بارانی من...؟💔 همنشینِ ابرها♡ ✍نویسنده: 🕊به مناسبت ایام شهادت 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣️ ❣️ 🎋بی هرگز عددی صد نشود 🔅بر هر که نظر کنی دگر نشود❌ 🎋 تو دعا کن که بيايد 🔅زيرا اگر دعــا کنی رد نشود .. 🌸🍃 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
تمام شهر🏙 را گشتمــ ڪہ ڪنمـ اما نہ خود👤 بودے نہ چشمے ڪه شود همتاے ... 🌺 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🔰داستان ، داستان زندانی شدن نیست. بلکه قصه پروازی است در قفس های دنیا، که انسان گاهی در اوج آزادی اسیر است😓 🔰امروز قلم قرار است از یازده سال پرواز در قفس سخن بگوید، پروازِ . در ستایش غریبی اش همین کافیست ک بر سنگ مزارش حتی تاریخ درج نشده است و در ستایش رسای پروازش در آسمان همین یک جمله کافیست که است آنکس که تاریخ شهادت ندارد🌹 🔰شهیدِ ، شهید محمدجواد تندگویان. سرمایه گرانبهای که در سالهای خدمتشان به میهن همچون ستاره قطبی در آسمان درخشیدند و در سالهای اسارتشان همچون نیمه پنهان شده ماه که دیگر در آسمان پیدا نمیشود از پیش نظرها غایب شدند و پس از ۱۱ سال زندگی در تاریخی نامعلوم شهد شیرین شهادت نوشیدند🕊 🔰و ما ماندیم و چشم های منتظرشان برای به ثمر رساندن نهال هایی که کاشته بودند و حال دستخوش شدند. ای ، نگاهتان را بدرقه راهمان کنید تا بتوانیم ادامه دهندگان راحتان باشیم❣ ✍نویسنده: 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷شهید نظرزاده 🌷
❣﷽❣ 📚 #رمــان •← #من_با_تو ... 0⃣6⃣ #قسمت_شصتم آب دهنم رو قورت دادم و ادامہ دادم:😒 _اتفاقاتے ا
❣﷽❣ 📚 •← ... 1⃣6⃣ خواست فنجون رو بردارہ ڪہ صداے سرحال شهریار😄 باعث شد سرش رو بہ سمت در ورودے برگردونہ! شهریار با خندہ و شیطنت گفت: _مامان دیگہ ما رو راہ نمیدے؟چرا دڪمون میڪنے؟😉 پشت سرش عاطفہ وارد شد،نگاهش بہ ما افتاد،با تعجب 😳نگاهے بہ من ڪہ سینے بہ دست جلوے سهیلے خم شدہ بودم انداخت. عاطفہ سریع سلام ڪرد،همہ جوابش رو دادن. شهریار با تتہ پتہ گفت: _ما خبر نداشتیم. مادرم تند رو بہ خانوادہ ے سهیلے گفت: _شهریار و عاطفہ پسرم و عروسم.😊 شهریار خواست بہ سمت در برگردہ ڪہ امین در حالے ڪہ هستے بغلش بود با خندہ گفت:😄 _چرا صدات قطع شد؟ یااللهے گفت و وارد شد. متعجب زل زد بہ من، 😳😟 نگاهش افتاد بہ سهیلے! عاطفہ با لبخند اومد سمت جیران خانم و دستش رو بہ سمتش دراز ڪرد: _ببخشید ما خبر نداشتیم خواستگارے هانیہ س. 😊 چشم غرہ اے بہ شهریار رفت و گفت: _تا ما باشیم بے خبر جایے نریم.😬 جیران خانم از روے مبل بلند شد،گرم با عاطفہ دست داد و گفت:😊 _این چہ حرفیہ عزیزم؟! شهریار با خجالت گفت:😅 _شرمندہ،عاطفہ بیا بریم! نگاهم رو ازشون گرفتم،صورت سهیلے سرخ شدہ بود!😊 انگار استرس داشت! هستے با خندہ گفت:👶🏻 _هین هین! سرم رو بلند ڪردم و زل زدم بہ صورت هستے لب زدم:☺️ _جانم. عاطفہ رفت بہ سمت شهریار، خواستن برن ڪہ امین اومد بہ سمت سهیلے. متعجب رفتم ڪنار.😳😟 .... ✍نویسنده: Instagram:leilysoltaniii 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
❣﷽❣ 📚 •← ... 2⃣6⃣ دستش رو گرفت بہ سمت سهیلے و گفت:😊 _سلام امیرحسین! چشم هام گرد شد!😳 امین بہ سهیلے گفت امیرحسین!! سهیلے از روے مبل بلند شد و رو بہ روش ایستاد. دستش رو آروم فشرد😊 و جواب سلامش رو داد! امین جدے گفت: _ڪاراے دانشگاہ خوب پیش میرہ؟ سرش رو بہ سمت من برگردوند و نگاہ معنے دارے بهم انداخت!😏 خیرہ شدہ بودم👀😟 بهشون.پدر سهیلے گفت: _همدیگہ رو میشناسید؟😟 امین سریع گفت:😊😏 _بلہ منو امیرحسین حدود چهار پنج سالہ دوستیم! ڪم موندہ بود😥 سینے از دستم بیوفتہ! امین رو بہ سهیلے گفت: _شنیدم دارے از دانشگاہ میرے زیاد تعجب نڪردم چون دوسال پیشم بہ زور فرستادمت اون دانشگاہ!😊 چشم هام رو بستم! تقریبا سینے چاے رو بغل ڪردہ بودم!☕️ سهیلے دوست امین بود! 😥😐صداے امین پیچید: _ببخشید بے خبر اومدیم.😊 با لحن نیش دارے ادامہ داد: _خداحافظ رفیق!😏 چشم هام رو باز ڪردم، لبم رو بہ دندون گرفتم. سهیلے نشست روے مبل. دست هاش رو بہ هم گرہ زدہ بود. شهریار نگاهے بهم انداخت و لبخند زد.🙂 وارد حیاط شدن و چند لحظہ بعد صداے بستہ شدن در اومد. پدرم گفت:😊 _هانیہ جان برو چاے بیار همہ ے اینا یخ ڪرد. عصبے بودم،😠😟دست هام مے لرزید. جیران خانم سریع گفت:😊 _نہ نہ خوبہ! سینے چاے رو گذاشتم روے میز جلوے سهیلے. سریع ڪنار پدرم نشستم. نگاهم رو دوختم بہ چادرم.😒😠 مدام تو سرم تڪرار میشد، 💭سهیلے دوست امینِ!.... نگاہ معنے دار امین! صداے بقیہ اذیتم میڪرد،دلم میخواست فرار ڪنم. ولے نباید بچگانہ رفتار میڪردم باید با سهیلے صحبت میڪردم. چند دقیقہ بعد پدر سهیلے گفت:😊 _میگم جوونا برن باهم صحبت ڪنن؟ منتظر چشم دوختم بہ لب هاے پدرم، پدرم با لبخند گفت:😊 _آرہ ما حوصلہ شونو سرنبریم. سهیلے ڪلافہ پاهاش رو تڪون میداد، سرش رو بلند ڪرد،مثل من بہ پدرم زل زدہ بود. پدرم رو بہ من گفت: _دخترم راهنمایے شون ڪن بہ حیاط!😊🌳 نفسم رو آزاد ڪردم و از روے مبل بلند شدم. سهیلے هم بلند شد،با فاصلہ ڪنارم مے اومد. وارد حیاط شدیم.😊😟 نگاهے بہ حیاط انداخت و بہ تخت چوبے اشارہ ڪرد آروم گفت: _بشینیم؟😊 .... ✍نویسنده: Instagram:leilysoltaniii 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
هدایت شده از 🌷شهید نظرزاده 🌷
1_55658442.mp3
5.25M
اون گلای یاسی که لاله لاله جون دادن رسم عاشق شدنو به ماها نشون دادن 🎤حاج مهدی سلحشور 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
🦋♥️🦋♥️🦋 شَب🌙 . . . همین ساعت⏰ یک شب🌟 بِخیر و عُمرِ بیدآرم.. شب ✨بخير اى نفست قصه ى من ... 🌷 🌙 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣ بدون دلسردم کمی آقا نگاهم کن😔 سرا پا غصه💔و دردم کمی نگاهم کن درختی هستم برایت دردسر هستم خزانم شاخه‌ای🌾 زردم کمی آقا کن 🌸🍃 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
°•\🍀🌺 🌸سلام ای پاک و آسمانی🕊 ای فرياد رسای الله اكبر✊ ای طنين زيبای ! 🍀 سلام ای ⇜اسوه‌ی رشادت ⇜اسطوره‌ی دلاوری سلام بر تو و ✋ سلام_بر_شهدا 🌷 🌺 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
🍃قلم را تیز میکنم تا شاید بتوانم ی قهرمانی اش را‌به‌تصویر بکشانم . قهرمانی که ریختن خونش چون ، جان تازه ای را به‌سرزمینش بخشید . . 🍃 را میگویم فرمانده و سرباز عاشقی که یقیناً کتاب زندگی اش معلم خوبی‌ برای پرورش و بزرگیست . درس یوسف درس عاشقیست مکتبش ، مکتب شهید . مگر میشود چنین کسی‌مدرس خوبی نباشد . 🍃کمی با ما راه بیا... ای شهید😓 🌺مشتاقانه میخواهم از تو بگویم از تویی که را خوب بلد بودی. اما‌چه کنم، این ذهن‌ ، اسیر دنیا گشته، زنجیر ، چنان قفلش کرده که توانی برای درک و توصیف این همه پاکی و ، بندگی و شایستگی, شهامت و را ندارد 😔 🍃از تو میخواهم، ای نور به پیوسته، دستی برار و دل ظلمت‌نشسته‌ ی مرا به پرتو نورت منور ساز و کوچه به کوچه وجودم را چراغانی نما❤ ✍نویسنده: به مناسبت ایام ولادت 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
توهین به مقام معظم رهبری وحاج قاسم سلیمانی در بازی کامپیوتری لطفا همه اقدام کنیم تا ازصفحه گوگل بشه 🍃🌷🍃🌷 @ShahidNazarzadeh