1_18983995.mp3
7.26M
🕊
شهدا ماه آسـمــونن 🌙
مثل نوری✨ تو کهکشونن
🎶
همیشه تو دلا❤️می مونن
همیشه تو دلا می مونن ✌️
🎤🎤سید رضا #نریمانی
#بسیار_زیبا👌👌
#شب_جمعه #شور
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
❣آقا جانم روز #جمعه ای درکجای جهانی که
خورشید وعالم به نام شما #سلام میکنند
🌸 #السلام_علیک_یابقیة_الله🌸
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🌷 #طنز_جبهه8⃣5⃣ 💠قاطر چشم سفید 🔹دو طرف #خورجین را پر از گلوله خمپاره کرده، به همراه دو گالن آب بر
🌷 #طنز_جبهه9⃣5⃣
💠کلیسا
🔹در عملیات کربلای چهار دقیقا روبروی این #کلیسا مدرسه ای بود که محل استقرار نیروهای #گردان تحت امر شده بود.
🔸بچهها هر روز موقع #اذان می رفتند و #ناقوس آن را به صدا در می آوردند.😄
🔹یک معاون #مجاهد عراقی بنام ابو رشاد داشتم
او را فرستادم تا نیروها را #نهی کند از اینکارها🙈
🔸با رفتن او #تشری که زده شد همه برگشتند.
🔹بعد از یکساعت متوجه #غیبت ابورشاد شدیم.
رفتیم با کلی مکافات او را پیدا کردیم
🔸در حالی که داشت #پیانو تمرین می کرد😂
بعد میگن 😉
چرا در عملیات کربلای چهار #عدم فتح داشتیم😂😂
کاظم فرامرزی
#لبخند_بزن_بسیجی 😁
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
👆 #شهیدی که در منطقه ای استراتژیک مشرف به #خان_طومان، زمستان در دمای ۸درجه زیر صفر، ۴۰۰متر جاده #صعب
4⃣6⃣2⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
🌷در یکی از روزهایی که حدود یک ماه از تاریخ 🗓شروع آموزش مان گذشته بود در میدان صبحگاه #دانشگاه امام حسین بودیم و همه گردان ها تجمیع بودند ،فرمانده گفت:
🌷باید دو نفر👥 از گردان ما به #گردان دیگری برود . پس از بحث و گفتگو گفتند که قرعه کشی می کنیم . یکی از آن دو اسمی که درآمد اسم من بود🙁 . من هم اصلاً #راغب_نبودم که بروم گردان دیگر . چون خیلی از رفقا وبچه محل ها تو این گردان بودند.
🌷خلاصه پیش #فرمانده که رفتم از من اصرار واز ایشان انکار وبی فایده بود😞 . بعد #علی_آقاعبداللهی آمد وگفت من به جایت می روم گردانی که باید بروی 😃.
🌷 از همان موقع روحیه ایثار و #شهادت را در خودش تقویت کرده بود👌 وفکر کنم این گذشت وفداکاری برای من #ایثار بزرگی جلوه می نمود.
🌷 وگرنه خیلی بزرگ تر از آن ایثار این بود که با داشتن همسر و فرزند👪 برای جهاد فی سبیل الله به جنگ با کفار #داعشی برود و الآن که سر سفره ارباب بی کفنش متنعم است، فرزندش چهار ساله است .
#شهید_علی_آقاعبداللهی ❤️🕊
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh