#چفیـــــــــــه_میگویــد
🌺چفیه میگوید:
به خوبی یاد دارم آن روزها را که #عرق از جبین کشاورزان نخلستان🌴 #برمیگرفتم و گاه بر گرد کمر ماهی گیران🐟 بر روی دریای بی انتها روان میشدم.
🌺چفیه میگوید:
به یاد دارم آن زمان را که #ترکش، پای رزمنده ی #بسیجی را دریده بود، واو چنگ برخاک میزد ومن،طاقتم برسر می آمد😔 و خودرابه دور پای اومی پیچیدم وسخت #می_فشردم،آن قدرکه خون بر پیکرش بر می گشت و من سرتا پا سرخ میشدم،مانند شقایق🌸...
🌺چفیه میگوید:
آنگاه که خورشید سوزان☀️،امان بچه ها را بریده بود،دامن به #آب داده و روی سوخته ازآفتابشان را نوازش می کردم🙂، شاید که با #خیسی تنم، کمی از سوزش وجودشان بکاهم👌.
🌺چفیه میگوید:
آن زمان که به #نماز می ایستادند عبایشان می شدم و در دل شب🌙 تنها محرم رازشان... و من بودم که در #توسل_های پیش از عملیات، صورت رزمندگان را می پوشاندم تا که هیچ کس جز محبوبشان اشکشان😭 را نبیند من بودم" و چشم های #ملتمس و خیس آنها" و این آبروی من از همان اشک هاست.
🌺چفیه میگوید:
هرگاه که زمین🌎 به لرزه می افتاد و آسمان شب با #منورها چراغانی می شد، فریاد #یازهرا(س) دردشت🍃 می پیچید و رزم خون در میدان رزم برپا بود، به یاد دارم آن هنگام که رزمنده ای بسیجی در خون #می_غلتید، من اولین کسی بودم که بر بالینش می نشستم😔؛ او هفت آسمان را می نوردید و من، با کوهی از غم فراق😞، وجود #نورانیش را در آغوش می گرفتم و آن قدر آن را می بوییدم تا تمام وجودم را #خون_زخمهای_پیکرش در بر میگرفت.
🌺چفیه میگوید:
شما ندیدید آن هنگام را که بچه ها دل به دریا🌊 زده بودند و تکه تکه ی #بدنهایشان میدان رزم را گلگون🌷 میکرد، رفیقانشان آن تکه ها را در بالینه من جمع می کردند و من همچون بقچه ای می شدم از گوشت و خون #خوبان😭.
🌺و آنگاه که نبرد به پایان⛔️ میرسید، اشک حسرت یاران خمینی(ره)😭، تمام وجودم را در بر می گرفت
👈 #چفیه شرح جان فشانی عشـ❤️ـاق است
👈 #چفیه معطر از عطر بسیجیان است.
👈 #چفیه منتظر است، منتظر یاران امام عصر(عج)🌸🍃...
👈 #چفیه همراه بهشتیان🕊 است و ریسمان ولایت،نشانه منزلت و پاکی است و یادگار جنگ.
🌺🍂خوشا به حال آنان که #چفیـــــــــه همراه زندگیشان است😔👌
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#جانم به لب رساندهای و آه میکشی ما را بکش، بگو ز چه #جانکاه میکشی ای #یوسف_زمان! ز چه بر روی نیز
9⃣7⃣2⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
🌷سه سال بود که تو عراق و #سوریه به دفاع از حریم #حرم اهل بیت پیامبر (ص) مشغول بود.
اسم مستعارش تو سوریه " #عمار " بود و همه "حاج عمار" صداش میکردن
شجاع 💪و نترس بود و محبوب دلها
وقتی ازش میپرسیدیم تو سوریه چکار میکنی؟ میگفت: سربازی👮.
🌷روز #تشییع پیکرش⚰ وقتی فرماندهان نظامی رو دیدم ازشون پرسیدم: مگه محمدحسین اونجا چکاره بود؟سردار گفت:
👈فرمانده تیپ هجومی #سیدالشهدا(ع) !!!
🌷سالها بعد از #دفاع مقدس اومد تو میدون، بعد از ما اومد و قبل از ما رفت😔... محمدحسین زود بارش رو بست...
سردار میگفت و میسوخت و #غبطه میخورد...
🌷 مرامهای #خاص زیاد داشت اما بعضی چیز ها برایش قانون🚥 بود و خط قرمز داشت و یکی از آن خط قرمز ها این بود :محمد حسین #همیشه یکی از دیوارهای خوش اندازه که چشم خورش از بقیه جاها بیشتر بود را به عکس شهدا تعلق میداد و تو باید قبول میکردی که به واسطه عکس شهدا حرمت حضور شهدا را در خانه رعایت کنی
🌷 وگرنه ...
قرارداد که تمام میشد🚫 و خانه را که میخواستیم عوض کنیم #بعضأ عکس ها هم نو میشد ؛ یادم هست وقتی پوسترهای کم عرض #شهدا مد شده بود محمدحسین کلی ذوق زد که عکس های بیشتری را میتواند در خانه جا بدهد☺️.
🌷 با این حال ولی #همیشه یک پوستر تکراری بود ؛ قدیمی بود؛ و نه نو میشد و نه قرار بود سایزش عوض شود👌 و آنهم تمثال شهید🕊 مبارزه با اشرار جنوب شرق کشور #محمد_عبدی بود
🌷 خیلی دوست داشت #مثل "محمد عبدی" باشد.همیشه از #خنده های لحظه های اخرش 😄و حین شهادت محمد عبدی میگفت ؛ج
🌷وقتی فهمیدم اسم جهادی محمدحسین خودمان39; عمارعبدی 39; است #اصلا جا نخوردم ولی زمانی که عکس صورتش را در معراج شهدای تهران دیدم ؛ با آن لبخند ملیح 😄آن موقع باورم شد 😔
🍃تا در طلب گوهر کانی کانی🍃
🌸تا در هوش لقمه نانی نانی🌸
🍃این نکته ی رمز اگر بدانی دانی🍃
🌸هرچیز که در جستن آنی،آنی🌸
#شهید_محمدحسین_محمدخانی
#شادی_روحش_صلوات
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
1_16119333.mp3
9.22M
🍃🌹سریه سفره اومدیم...
رسمش نیست رفیق هیئتیتو تنهابزاری...
📢📢 #سید_رضا_نریمانی
#مدافعان_حرم
#رفیق_هیئتی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
❣﷽❣ #چگونه_یک_نماز_خوب_بخوانیم 82 ☘🌹استاد پناهیان گفتیم بعد از نماز مودبانه میرسیم به نماز متفکر
❣﷽❣
#چگونه_یک_نماز_خوب_بخوانیم 83
☘🌹استاد پناهیان
امیرالمومنین درباره
مالک اشتر یه جمله ای گفتند که من دیوانه مالک اشتر شدم .
امیر المومنین فرمودند : نسبت من به پیامبر چی بود؟ من چقدر به پیامبر خدمت کردم ؟
مالک اشترم همینقدر نسبت به من بود .
حضرت گریه میکرد میگفت : کجاست مثل مالک ؟
خدایا ما رو مالک اشتر امام زمان قرار بده .
الهی امین
خدایا بچه های ما رو هم مالک اشترای امام زمان قرار بده .
الهی امین
مالک اشتر نترس بود ،
حضرت میفرمود اگر مالک من نیمه شب تو بیابون تاریک ، تنها ، داره راه میره ،
دیدید وقتی سگ هاخیلی بچه داشته باشند ، خیلی وحشی میشن ، از ترس بچه هاشون خیلی بد رفتار میکنند ؟
میگه مالک من پاش و بذاره رو سینه یه سگ شیر ده ،حتی از صدای جیغ اون سگ ، پلک نمیزنه .
چون یه لحظه هم غافل نیست از اینکه همه عالم 👈دست خداست ،
نترس... ، نترس...
انقدر سفت و محکم هست مالک
اونوقت جوونه رو فوت بهش میکنی ، میفته .
آقا داماد دیدین تو مجلس خواستگاری ، میشینه مرتب ؟ آقا دامادای قدیم یادتونه ؟
قدیما که اینجوری بود ، روشون نمیشد سرشون و بلند کنند آقا دامادا .
الانم همینجوریه ؟
راهنمایی میکنند بزرگترا رو ،
بخدا قسم اگر روی جوونا به زندگی باز بشه ها، اون زندگی دوام نداره ،
طلاق به همین دلیل انقدرآمارش رفته بالا .
جوونا قبل از اینکه زندگی زناشویی رو شروع کنند پر رو هستند نسبت به این زندگی .
بابا ننه ها هم گاهی کوتاه میان ،
بابا ننه ها میگن ، ما نمیدونیم هر چی خودشون بگن .
بابا شما چهل سال عقلت بیشتره ، سی سال عقلت بیشتره ، تجربه ت بیشتره ،
چهار تا مشاور دیگه بگیر، ببین این دو تا بچه به هم میخورن ؟
این دو تا خانواده به هم میخورن؟
اینا جوونند ، اینا همدیگرو عین ایده الهاشون میبینند،
نشسته میگه شما از چه رنگی خوشت میاد ؟ میگه از رنگ زرد
شما از چه رنگی خوشت میاد ؟
از قرمز
به به ...!!! چه تفاهمی ...
آقا تفاهم کجا بود ؟ اینا همینند دیگه ،
اونجا که کسی عقلش کار نمیکنه که ...
شما کدوم طرفی دوست داری بری ؟ سمت چپ ،
شما کدوم طرفی دوست داری بری ؟ سمت راست
به به ... چه تفاهمی ... میان میگن ما توافق کردیم .
بابا شما که دارید شقه میشید شروع نکرده ،
این اینوری میره ، اون اونوری
بابا ننه ها هم کشیدند کنار ، میدونند خانواده ها به هم نمیخورنا....
#ادامه_دارد....
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
8⃣7⃣2⃣ #خاطرات_شهدا 🌷 💠خاطره ای از جنگ با داعش بخش اول(١/٢) 🔰یه شب به دعوت برادر #شهیدقاسمی دعو
🍃🌺🍃🌺
#بچههایی که طبق تعریف همرزمانشان، خلقوخوی #جبهه قدیم را
با #واکس زدن شبانه کفشهای همسنگرانشان
#شستن لباسهای آنها
و خواندن #نماز_شب
زنده کرده بودند..
🍃اولین #برادران_شهید_مدافع_حرم #شهیدان_بختی
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🍃🌺🍃🌺 #بچههایی که طبق تعریف همرزمانشان، خلقوخوی #جبهه قدیم را با #واکس زدن شبانه کفشهای همسنگر
#خاطرات_شهدا 🌷
💠خاطرات جنگ با داعش
قسمت دوم(٢/٢)
🔰تا اینکه یه روز #داعش به اون تپه حمله کرد...
تپه #سقوط کرد و چند ساعتی هم دست دشمن بود 😨با حاج مهدی حرکت کردیم به سمت تپه ماشینهاشون🚘 بالای تپه بود و با #توپ ۲۳ داشتن به سمتون شلیک میکردن💥
🔰 وقتی به تپه رسیدیم ماشینمون 🚘پر از سوراخ تیر و ترکش بود حتی لباس تنم سوراخ شده بود ⚡️اما حتی یه خراش کوچک هم بر نداشتم #حاج_مهدی شروع کرد به توپخانه دستور شلیک داد.
🔰 گلوله های توپ رو سر خودمون و دشمن پایین میومد💥 یه گروه پشتیبانی هم از راه رسید و دشمن پا به فرار گذاشت به بالای تپه که رسیدیم دو تا #پسرخاله کنار هم یا بهتره بگم تو بغل هم لبخند زنان #شهید شده بودن😔😔 .
ابو علی و چند تا از بچه های فرهنگی رسیدن و شهدا🌷 رو به عقب بردن
🔰دو تا پسرخاله ها کسی نبودند جز
برادران #شهید_مجتبی و #مصطفی_بختی
که چون میدونستند دو تا برادر همزمان نمیشه📛 کار کنن خودشونو پسرخاله معرفی کرده بودند.
🔰عصر اون روز خیلی دمق بودم بغض تو گلوم بود 😔منتظر بودم یه جا خالیش کنم تا اینکه #سید_ابراهیم رسید .با چشمان اشک آلود😢 عکسهای سر #متلاشی شده و جسم پاره پارشونو نشونش دادم.
🔰با یه خنده ای گفت☺️ جووون چه #خوشگل شهید🕊 شدن کفری شدم و افتادم دنبال سید ابراهیم و اونم تو خاکا میدوید و میگفت #انشالله تو از این بدتر #شهید_بشی.
🔰هیچ وقت یادم نمیره #مادر بزرگوارشونو که بعد از مجلس #بالبخند متینی میگفت مجلس عقیقه بچه هام حتما بیاین🙂 وگرنه دلخور میشم. میگفت ما شیرینی و میوه به مهمونا میدیم ما #عذادار نیستیم🚫
#شهیدان_بختی🕊🌷🕊
👈روحشان شاد راهشان پر رهرو🌸🍃
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#حاج_حسین_یکتا میگفت :
همه دنیا #بسیج شدند میخوان همه چی مون رو بگیرند ...
#دین
#شهدا
#چادر
#حرمت ...
همه چی رو ...
📍اینا هشت سال جنگ کردند دیدند نمیشه با این #مردم جنگید ...
باورشون #حسینه ...
میدونی چیکار کردند⁉️
📍اومدند شبکه های مجازی رو به راه کردند ..
اومدن #تلگرام
و #اینستا رو دادن به ما ...
گفتند همه چی اینطوری راحت تر میشه ...
📍امریکایی برای #ثانیه ،ثانیه ما برنامه ریختند که...
#دین
#امامحسین
#حضرت_زهرا
#شهدا
#چادر
رو ازمون بگیرند
📍۲۴ ساعته دارند کار میکند بخاطر همیناااا
با این کارهایی که میکنیم ترویج داریم میدیم برنامه هاشون رو😔 ...
میگیم #قصدمون از این کارامون کار فرهنگی هست
اما نمیدونیم که داریم با همین دست که #وضو میگریم #ترویج میدیم برنامه های اونارو،و این یعنی
#فاجعه😞 ...
پس قبلش فکر کنید ...
👈و بعد عمل کنید ..
مواظب دل #امامحسینی تون باشید👌 ...
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🐚🌷🐚🌷🐚🌷🐚🌷🐚 زندگی مشترک ده ساله ام با #حاج_مهدی سراسر رضایت بود و خاطره و عشق و شور☺️. از مهدی راضی
0⃣8⃣2⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
💠هدیه قران
🔸حول و حوشه ۱۲ سال پیش بود که این #قران و بهم هدیه کرد صفحه ی اول این قران برام نوشت...
✍بچه که بودم فقط «بِسمِ الله الرّحمنِ الرّحیِم» شنیده بودم
🔹ولی حاج مهدی نوشته بود:
#بسم_رب_شهداء
خیلی تعجب کردم😦 چون تاحالا نشنیده بودم..
اون موقع معنای لغوی شو فهمیدم
🔸ولی #سالها_گذشت تا بفهمم چرا نوشت
📝بسم رب شهدا و چرا اینقدر به #شهدا اهمیت می داد.
🔹از همون سالها که یادمه خیلی با #شهدا بود و اصلا خودشم زمینی نبود🕊 یه مرد آسمونی با چهره ی آسمونی بود..
کاشکی #خدا مارو دوباره سر راه #حاج_مهدی قرار بده...
#به_نقل_ازبرادرشهید
شهید مدافع حرم مهدی عسگری
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
4_5848177510621119097.mp3
8.08M
این گل را به رسم هدیه تقدیم نگاهت کردیم😔
حاشا اینکه از راه توحتی لحظه ای برگردیم یازینب😔
تقدیم به شهیدای #مدافع_حرم 💔💔
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🌷 #طنز_جبهه2⃣6⃣ 🔹ماموریت ما تمام شد، همه آمده بودند جز «بخشی»، بچه خیلی #شوخی بود، همه پکر بودیم😞،
🌷 #طنز_جبهه3⃣6⃣
💠256 بفرستید
🔹برای اینکه #شناسایی نشیم، تو مکالمات بی سیم برای هر چیزی یک #کد_رمز گذاشته بودیم.کد رمز #آب هم 256 بود.
🔸من هم بی سیم چی بودم .چندین بار با #بی_سیم اعلام کردم که 256 بفرستید.اما خبری نشد. بازهم اعلام کردم برادرای #تدارکات 256 تموم شده برامون بفرستید، اما خبری نمی شد.
🔹 #تشنگی و گرمای هوا امان بچه ها را بریده بود. من هم که کمی #عصبانی شده بودم و متوجه نبودم بی سیم رو برداشتم و با عصبانیت گفتم😡 مگه شما متوجه نیستید برادرا؟ میگم 256 بفرستید بچه ها از تشنگی مردند.😆😆
🔸تا اینو گفتم همه بچه ها زدند زیر #خنده و گفتند با صفا کد رمز رو که #لو دادی.😂 اینجا بود که متوجه اشتباهم شدم و با بچه ها زدیم زیر خنده و همه #تشنگی رو یادشون رفت.😉😃
#لبخند_بزن_بسیجی 😁
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh