eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.3هزار دنبال‌کننده
27.8هزار عکس
6.2هزار ویدیو
204 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @Ma_chem
مشاهده در ایتا
دانلود
♥️🍃| گفت: میخوام برم از مردم ڪردند میخواد بره همچون اما به جای آلمان را انتخاب ڪرد بود... 🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
5⃣7⃣3⃣ 🌷 💠مادر شهید مدافع حرم 🔸محمد امین دانشجوی ترم ۶ و مسلط به دو زبان انگلیسی و عربی بود و از یک دانشگاه در بورسیه شده بود 🔹اما همه را رها کرد و برای جهاد به رفت.به مدت دوسال هم در کلاس نقد و بررسی فیلم📽 شرکت کرده بود 🔸و اخیراً که در یکی از سخنرانی های خود فرمودند: جای افرادی مثل در کشور🇮🇷 خالی است و نیاز است جوانان ما راهش را ادامه دهند✊ 🔹محمد امین تصمیم گرفت دوره خود را در رشته فیلم سازی🎬 ادامه دهد و حتی برای این کار دوربین فیلم برداری 📹سفارش داد که چند روز بعد از به دست ما رسید. 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
9⃣8⃣3⃣ 🌷 💠بعضی ها هنوز فکر می کنند مجید آلمان یا ترکیه رفته است. 🔸«آقا افضل» بارها میان صحبت‌هایش از مجید بی‌هوا می‌گوید:. «تعریف کردن فایده ندارد❌. کاش الآن همین‌جا بود خودش را می‌دیدید خیلی بود. پسرم بود. داداشم بود. رفیقم بود💞. 🔹وقتی رفتیم وسایلش را تحویل بگیریم. حرم ✨حضرت رقیه✨ رفتم و درست همان‌جایی که مجید در نشسته بود، نشستم و درد و دل کردم. 🔸گفتم هر طور که با درد و دل کردی❤️ حرف من همان است اگر دوست داری و بمانی حرفی نمی‌زنیم🔇. هر طور که خودت دوست داری حرف ما هم همان است✓. 🔹از وقتی شده خیلی‌ها خوابش😴 را می‌بینند. یک‌بار بی‌هوا آمد خانه ما و گفت شما هستید؟ من هم گفتم بله. 🔸گفت من مشکل سختی😣 داشتم که پسر شما حاجتم را داد.من فقط یک‌بار مجید را دیده‌ام. خواب دیدم یک لباس سفید⚪️ پوشیده است. 🔹 را زده است و خیلی مرتب ایستاده است. تا دیدمش بغلش کردم و تا می‌توانستم . با گریه😭 می‌گفتم کجایی؟ دلم می‌خواهد بیایم پیش تو. 🔸حالا هم هیچ‌چیز نمی‌خواهم 🚫اگر روی پا ایستادم و هستم به خاطر است؛ اما دلم می‌خواهد بروم پیش . بدجوری دلم برایش تنگ‌شده💔 است.». 🔹تحول و مجید آن‌قدر سریع اتفاق افتاده که هنوز عده‌ای باور نکرده‌اند.هنوز فکر می‌کنند مجید یا رفته است؛ ⚡️اما مجید تمام راه دویده است. مادرش هنوز نگران است. 🔸نگران نمازهای ، نگران روزه‌های باقی‌مانده مجید که آن‌قدر گذشت که نتوانست ⭕️آنها را به‌جا بیاورد. 🔹نگران آنکه نکند جای خوبی نباشد📛 «گاهی گریه می‌کنم😭 و می‌گویم. پسرِ من نرسید را بخواند. گرچه آخری‌ها خوان هم شده بود؛ ⚡️اما آن‌قدر زود رفت که قضا دارد 🔸اما دوستانش می‌گویند. مهم است که به گردنش نیست❌ و چون مطمئنم حق‌الناس نکرده، دلم آرام می‌گیرد.» 🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
9⃣6⃣5⃣ 🌷 🔰در ارشد یکی از دانشگاه های تهران در قبول شد و در حلال احمر ⛑هم مشغول به کار بود. 🔰بابک جوان امروزی بود⚡️ اما دینی داشت همین غیرت دینی بود که او را به امام حسین رساند. 🔰میگفت:خانم حضرت زینب مرا باید بروم😊 تاب ماندن ندارم🚫.همیشه میخندید خوش تیپ بود👌 و زیبا بابک پراز بود اما بخاطر اعتقادش و برای پیوستن به خدا💞 از همه اینها گذشت. 🔰بابک فرزند سوم و چهارم این انقلاب بود دلبستگی های💞 زیادی داشت امروزی بود و تمامی اینهارا به خاطر از آل الله و خانم حضرت زینب رها کرد💕. 🔰برادرش برای اینکه از فکر دفاع👊 بیرون بیاید به او پیشنهاد داد تا به برود اما او قبول نکرد❌ و میگفت:من باید بروم اگر نروم کی برود باید بروم تا شما در باشید خواب هایی از بانو دیده بود اما هیچگاه برایمان تعریف نکرد. 🔰خواب هایی که با شهادتش🌷 تعبیر شد فقط میگفت:من باید حضرت زینب (س) را کنم. 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
8⃣3⃣6⃣ 🌷 💠بعضی ها هنوز فکر می کنند مجید آلمان یا ترکیه رفته است. 🔸«آقا افضل» بارها میان صحبت‌هایش از مجید بی‌هوا می‌گوید:. «تعریف کردن فایده ندارد❌. کاش الآن همین‌جا بود خودش را می‌دیدید خیلی بود. پسرم بود. داداشم بود. رفیقم بود💞. 🔹وقتی رفتیم وسایلش را تحویل بگیریم. حرم ✨حضرت رقیه✨ رفتم و درست همان‌جایی که مجید در نشسته بود، نشستم و درد و دل کردم. 🔸گفتم هر طور که با درد و دل کردی❤️ حرف من همان است اگر دوست داری و بمانی حرفی نمی‌زنیم🔇. هر طور که خودت دوست داری حرف ما هم همان است✓. 🔹از وقتی شده خیلی‌ها خوابش😴 را می‌بینند. یک‌بار بی‌هوا آمد خانه ما و گفت شما هستید؟ من هم گفتم بله. 🔸گفت من مشکل سختی😣 داشتم که پسر شما حاجتم را داد.من فقط یک‌بار مجید را دیده‌ام. خواب دیدم یک لباس سفید⚪️ پوشیده است. 🔹 را زده است و خیلی مرتب ایستاده است. تا دیدمش بغلش کردم و تا می‌توانستم . با گریه😭 می‌گفتم کجایی؟ دلم می‌خواهد بیایم پیش تو. 🔸حالا هم هیچ‌چیز نمی‌خواهم 🚫اگر روی پا ایستادم و هستم به خاطر است؛ اما دلم می‌خواهد بروم پیش . بدجوری دلم برایش تنگ‌شده💔 است.». 🔹تحول و مجید آن‌قدر سریع اتفاق افتاده که هنوز عده‌ای باور نکرده‌اند.هنوز فکر می‌کنند مجید یا رفته است؛ ⚡️اما مجید تمام راه دویده است. مادرش هنوز نگران است. 🔸نگران نمازهای ، نگران روزه‌های باقی‌مانده مجید که آن‌قدر گذشت که نتوانست ⭕️آنها را به‌جا بیاورد. 🔹نگران آنکه نکند جای خوبی نباشد📛 «گاهی گریه می‌کنم😭 و می‌گویم. پسرِ من نرسید را بخواند. گرچه آخری‌ها خوان هم شده بود؛ ⚡️اما آن‌قدر زود رفت که قضا دارد 🔸اما دوستانش می‌گویند. مهم است که به گردنش نیست❌ و چون مطمئنم حق‌الناس نکرده، دلم آرام می‌گیرد.» 🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
💠حمید #آلمان که می خواست برود، نشسته بود خودش و #اعتقاداتش را روی کاغذ پیاده کرده بود. می خواست وقتی آنجا می رود یادش نرود که #کیست و برای چه آمده است؟! نامه #پر بود از نقاط مثبت و منفی اش؛ از خصلت های ارثی تا خصلت های تأثیر گرفته شده از خانواده و محیط. 💠می گفت: اینها را نوشتم تا وقتی رسیدم آلمان #غرور برم ندارد و یادم نرود چه کسی هستم و برای چه آمده ام و نباید به #خطا بروم. همه را نشانم داد. البته این ها را به این قصد به من نشان داد تا نقاط #ضعفش را بدانم و خیلی پیش خودم بزرگش نکنم. #به_روایت_همسر #کتاب_نیمه_پنهان_ماه #شهید_حمید_باکری🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷|محمدامین 22 سال بيشتر سن نداشت، اما پايه 10 درس #حوزوی و سطح سه و ترم شش رشته #فلسفه بود. به زبان #انگليسي و #عربي تسلط داشت. برخي فكر مي‌كنند كساني كه براي دفاع از حرم شهيد مي‌شوند براي #پول است اما پسرم در #رفاه بزرگ شد، هيچ نياز مالي نداشت حتي زماني كه به سوريه اعزام مي‌شد هزينه #بليت هواپيما را #پدرش داد. محمدامین از يك دانشگاه در #آلمان بورسيه شده بود، اما همه را رها كرد و براي #جهاد به سوريه رفت🌷| #شهید_محمدامین_کریمیان🌷 #نخبه_حوزه_و_دانشگاه 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
8⃣8⃣9⃣ 🌷 💠می‌گفت می‌روم آلمان، اما از سر درآورد 🔰مجید تصمیمش را گرفته است؛ 💥اما با هر چیزی دارد. حتی با رفتنش. حتی با شدنش. مجید تمام دنیـ🌍ـا را به شوخی گرفته بود. 🔰عطیه درباره رفتن مجید و اتفاقات آن دوران می‌گوید: «وقتی می‌فهمیم امام علی رفته است. ما هم می‌رویم آنجا🚕 و می‌گوییم راضی نیستیم و مجید را نبرید🚷 آنها هم بهانه می‌آورند که چون نداری، تک پسر هستی و داری تورانمی بریم و بیرونش می‌کنند. بعدازآن گردان دیگری می‌رود که ما بازهم پیگیری می‌کنیم و همین حرف‌ها را می‌زنیم و آنها هم را بیرون می‌اندازند😄 🔰تا اینکه مجید رفت اسلامشهر و خواست ازآنجا برود. راستش دیگر آنجا را پیدا نکردیم😔 وقتی هم فهمید که ما . خالی می‌بست که می‌خواهد به برود. بهانه هم می‌آورد که کسب‌وکار خوب است. 🔰ما با آلمان هم مخالف بودیم. به شوخی می‌گفت مجید همه پناه‌جوها را می‌ریزند توی دریا🏝 ولی ما در فکر و خیال💬 خودمان بودیم. نگو مجید می‌خواهد برود و حتی تمام دوره‌هایش را هم دیده است. 🔰ما فهمیدیم که تصمیمش جدی است. مادرم وقتی فهمید پایش می‌گیرد و بیمارستان بستری🛌 می‌شود. هر کاری کردیم که حتی الکی بگو . حاضر نشد🚫 بگوید. به شوخی می‌گفت: «این فیلم بازی می‌کند که من سوریه نروم» وقتی واکنش‌هایمان را دید گفت که نمی‌رود🚷 🔰چند روز مانده به رفتن لباس‌های را پوشید و گفت: «من که نمی‌روم ولی شما حداقل یک عکس یادگاری بیندازید📸 که مثلاً مرا از زیر قرآن📖 رد کرده‌اید. من بگذارم در لاین و تلگرامم الکی بگویم سوریه. مادر و پدرم اول قبول نمی‌کردند. بعد قرآن را گرفت و چند عکس انداختیم. نمی‌دانستیم همه‌چیز است.»😔 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🔰شهیدی‌ که بر همه قضاوتها خط کشید 🔸شهیدی که #تیپ و چهره‌اش برتر از هنرمندان بود😍 و این موضوع سبب شد تا به وی لقب #زیباترین_شهید مدافع حرم را بدهند👌 🔹شهیدی که علاوه بر ظاهر بسیار زیبایی✨ که داشت #سیرت و باطنش هم زیبا بود و #نماز_شب را ترک نکرد، بابک روی قضاوت خیلی‌ها خط ‌کشید🚫 قضاوتی که معیار و اندازه‌اش #چشم آدمها بود. 🔸 #دهه_هفتادےها در حماسه سوریه و دفاع از حرم بی‌نظیر👌 عمل کردند و شهید زیباروی مدافع حرم🌷 نیز درس و دانشگاه و سفر به #آلمان و پول و امکانات رفاهی که در اختیار داشت را رها کرد تا به عشقش♥️ که دفاع از حرم حضرت زینب(س) و #شهادت بود دست پیدا کند. #شهید_بابک_نوری_هریس #سالروز_شهادت🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌺باکری را همه می‌شناسند نامش که برده می‌شود، و خدمت در پسِ ذهن‌ها نقش می‌بندد😌 🎀دو برادر👥 بودند که قلبشان برای می‌تپید و دوشادوش یکدیگر در راهِ همین انقلابِ نوپا جانفشانی می‌کردند. 🎀قلم اینبار از بنویسد... ، مبارزه را از برادر بزرگترشان آموخته بود. اویی که به دست رژیم شاه به شهادت رسید🕊 🎀قد می‌کشید اما روح بلندش😇 وَرای گنجایش زمین بود، آنقدر بزرگ که هیچ چیز نمی‌کرد. به و لبنان رفت تا دوره های چریکی را بیاموزد و از آنجا به برای ادامه تحصیل اما خبرِ استقرارِ امام در ، حمید را به آنجا کشاند! 🎀تمامِ فکر و ذکرش بود. خدمت به مردمی که حالا بانگِ انقلاب سر داده بودند و خونشان را به پایِ این نهالِ نوپا می‌ریختند❣️ 🎀رنگ و بویِ را که دید، گویی روحش به رسید، خستگی ناپذیر بود💪 و هیچ چیز روحِ بزرگش را آرام نمی‌کرد. حتی وقتی در شهرداری مشغول شد، چندی بعد پست و میز و صندلی را رها کرد و به خاکِ جبهه پناه برد. خدمتِ پشتِ میز کارِ حمید نبود...او مرد بود و میدان جنگ🙂 🎀بی‌وقفه در تکاپو بود، اصلا انگار متولد شده بود تا خستگی را دهد. شاید هم به قول "استراحت را گذاشته بود بعد از شهادت"🌷 شهادتی که در اتفاق افتاد و پیکری که هیچ گاه از مجنون باز نگشت😔 اما آنچه حاکم است، است به حمید که در دلها مانده❤️ 🎀فرمانده حمید؛ این روزها به چون تویی نیاز داریم ...کسی که خسته نشود و دردِ مردم را بفهمد✅درد مردم را درد خودش بداند، به کسی نیاز است که دلبسته به و منصب و میز نباشد❌ 🎀از آنجایی که تو هستی تا جایی که ما ایستاده ایم فرسنگ‌ها فاصله است برای روحِ زمین‌گیرمان بخوان...شاید نفسِ تو زنده مان کند! 🎊گرچه ، طلوعِ جاودانگی تو بود اما... فرمانده😍🌺 ✍️نویسنده: 🌺به مناسبت سالروز تولد 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh