eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.3هزار دنبال‌کننده
28.5هزار عکس
6.7هزار ویدیو
205 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @Ma_chem
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷شهید نظرزاده 🌷
8⃣0⃣1⃣ به یاد #شهید_سیدمهدی_حسینی🕊❤️🕊 شادی روحش #صلوات 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
2⃣4⃣6⃣ 🌷 🔸‌مادرمون خیلی بی تابی میکنه چون و چند روز بود منتظر دیدن جانش بود.که 🌷 فرزندشو براش آوردند. 🔹همه ما دلهره💗 اینو داشتیم که وقتی مادرمون پیکر⚰ و میبینه چه داره.حتی دکتر و آمبولانس🚑 تو معراج هماهنگ کردیم 🔸اما وقتی بهشون گفت که مهدی گفته تو وقت دیدار همدیگر، به مادرم بگو آروم باشه🙂 نمیدونم چی جوری⁉️ 🔹ولی که خیلی حالش بد بود هر جوری شد بخاطر آقا مهدی خودشو کنترل کرد😊 وآروم آروم آقا مهدیشو نگاه میکرد 😢و می بوسید انگار این چند سالشو داشت جبران میکرد!! 🔸که جبرانم نشد آخر😔!!!!!!!! چون دوباره مهدی خیلی ازش جدا شد و مادر موند با دلتنگهاش💔 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🔸اگر غیر از #شهادت در حق این بچه ها رقم می خورد، جفا بود 🔹زیرا #اعمالشان با اقتدا به شهدا🌷 انجام
0⃣1⃣0⃣1⃣ 🌷 🔰سوریه که بود، حتما با من تماس☎️ داشت. حتی سری اولی که مجروح💔 شده بود و من از این موضوع کاملا بودم، از بیمارستان تماس میگرفت و آنقـدر برخــورد میکرد کــه من اصلا متوجه نشــدم مجروح شده😊 🔰در واقع خــودش را مقیــد به تماس با خانواده💞 میدانست که در آن شـرایط هم حواسـش به ایـن موضوع بود. وقتی هم که مــن از خبــر دار شــدم، گفت: هراتفاقی افتاده باشد مهم نیست🚫 مهم این است که الان درحال صحبت با من هستی😍 🔰هر بار میشد با واسطه خبردار می شدم؛ از طریق دوستان و اطرافیانشان👥 و این باری که شد بار چهارم رفتنش بود! واقعا هرباری که میرفت، دلتنگیها💔 بیشتر میشد. خصوصا سری که این دلتنگی هم برای من، هم برای همسرم💞 زیاد شــده بود؛ طوری که دائم پشت تلفن☎️ به زبان میآورد. 🔰سری های قبل اصلا این موضوع را به رو نمی آورد❌ و در جواب من هم میگفت راه دور است و بایــد با این دلتنگیها کنار بیایی اما برایمان نداشــت🚫 🔰واقعــا راه، بــود. آقــا جــواد همیشه در صحبتهایش وقتی میخواست به من دلداری بدهــد، میگفت: "الگــوی شــما بایــد (س) باشد. سختیهای شــما کجا و ســختیهای خانم حضرت زینب س کجــا." واقعا راســت میگفت😔 خســتگی ما کجا و خستگی خانم کجا⁉️ 🔰اما هم بچه بود و دلتنگیهای بچه گانه خودش را داشت. پدرش که بود همیشه ســراغش را میگرفت و منتظر آمدنش بود. حتی زمان بودن پیکر هم فکر میکرد پدرش سوریه است و باید منتظر برگشتنش باشد😔 🔰خود پدرش قبل رفتن، اول قصه (س) را برایش گفت و بعد در مورد ســفرش برای توضیــح داد. آنقدر فاطمه با این قصه حضرت رقیه(س) انس گرفته بود که برخی اوقــات در اوج بیتابی اش💔 به من میگفــت: "مامان حضرت رقیه س هم مثل من ⁉️"😭😭 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh