#شهید_زنده
چه جوری تو داری #نفس میکشی
توو این #سرفه ها، زخم این تاولا
هنوز مونده بشناسمت #صبرِ مرد
به درد #مقدس بشم مبتلا
تو درد میکشی من نفس میکشم
تا تو سرفه های تو #عاشق بشم
#جانباز_شیمیایی
#دفاع_مقدس
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
❣ای فروغ ماه حسن از روی رخشان شما😍 آب💧 روی خوبی از چاه زنخدان شما ❣عزم #دیدار_تو دارد
1⃣0⃣0⃣1⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
💠آقا محمدتقی ولحظات آسمانی شدنش
🔰 #محمدتقی از پیش #طاهر که برگشت حدود ده دقیقه به 2⏰ بعداز ظهر بود. 21فروردین🗓 صدای تانکهای دشمن و میشنیدیم👂اسلحه تو دستش بود وداشت #دید_میزد.
🔰یهو محمدتقی به نیروها هشدارداد🚨 که: #خمپاره وهمه خیز برداشتیم و بخیر گذشت. ازجاش بلند شد👤 ومی خواست #تغییرمکان بده توی سنگر. منم اومدم برم سمتش که #خاکهای لباسش وبتکونم. دیگه نفهمیدم چی شد.
🔰خمپاره ای💥 خورد به نیم متری جایی که #محمدتقی ایستاده بود و از #شدت انفجار من پرت شدم به دیواره ی سنگر وچند ثانیه ای⏱ گیج بودم، گرمای خون پیشونی💔 وبینی م به من فهموند که #زنده م.
🔰یهو یاد لحظه قبل انفجار افتادم🗯 که محمد داشت میومد سمت من. کل فضای #سنگر پر از خاک بود و چیزی دیده نمیشد❌ فقط یه سیاهی، یه سایه👤 روبروم میدیدم، باهمه ی وجودم میگفتم #خدایا فقط تقی من نباشه😢
🔰رفتم دیدم #محمدتقیه😭 وقتی میخوابید دهنش بازبود اونجا هم دیدم دهنش بازه. دوسه تا #سرفه کوچیک و...چشم راستش👁 کاملا پراز خون بود. دست کشیدم روی چشاش، #پیشونیش سوراخ شده بود😔
🔰پشت بیسیم📞 فقط داد میزدم محمود-محمود-تقی. واز بچه ها خواستم سریع آمبولانس🚑 بفرستن. عزیزترین دوستم💞 ومهربان برادرم جلوی چشمام پرپرشده بود😭
اتفاقی که همش ازش #میترسیدم.
🔰همه ی توانمون رو جمع کردیم تا از اونجا حرکتش بدیم و از مهلکه خارج کنیم. #سنگین شده بود. جسم بی جانش😔 رو که امیدوار بودیم #زنده باشه بلندکردیم. چندقدم میرفتم وزمین می خوردم. بالاخره ماشین امداد🚔 رسید ورسوندیمش پست #امداد_خلصه.
🔰فقط داد میزدم🗣 تورو خدا زودتر بهش برسین. #شال_محمدتقی رو از گردنش گرفتم. آمبولانسی اومد و خودمم دیگه داشتم ازهوش میرفتم😓 رسیدیم بیمارستان به من آرامبخش تزریق کردن💉 و دیدم یکی از پرسنل بیمارستان داشت به همکارش می گفت:اون #شهیدی که توی اون اتاقه....
ومن داد زدم گفتم #شهیـــــــد؟؟؟😭😭😭
راوی: آقای حسین مولوی
#شهید_محمدتقی_سالخورده
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷از درد💔 به فریاد برس اکسیژن...
خسته ست از این #کُنج_قفس
اکسیژن😷
🌷سهمیه جنگ و #جبهه او این است
#سرفه، سرفه...
نفس، نفس😪
#اکسیژن...
🕊به یاد جانبازان سرافراز کشورمان🇮🇷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
♡بسم الله الرحمن الرحیم♡
🍃 #دریادلان اند که دل به دریا میزنند! چشم هایشان را در امواج آن غرق و میانِ جوش و خروشش، خدا را جستجو میکنند. #محمدامین هم از دریا به اعلی رسید و در آبیِ موج های دریا، انعکاس چهره ی ماهِ خدا را دید. شاید هم ورودش به #نیروی_دریایی به همین دلیل بود، هر چند او هر کجا قدم میگذاشت عِطر حضور #خدا را حس میکرد و کیست که اینگونه #عاشقی را پذیرا نباشد؟!
🍃درخت زندگی اش پر شاخ و برگ است، هر شاخه اش ختم به خدا میشود و هر برگ آن کتابی است برای #سعادت. برگ های زندگی اش را که زیر رو رو کنی، #تنفرش را نسبت به غیبت تحسین میکنی و بحث عوض کردن های همیشگی اش هنگام #غیبت، تورا به فکر فرو میبَرَد. به راستی که این سخن #شهید_آوینی کلید زندگی اش شده بود: "سربازان #امامِ_زمان(عج) از هیچ چیز جز گناهان خویش نمیترسند"
🍃همین هم شد که خدا سربند "کُلُنا عَباسُکَ یا زِینَب" را به پیشانی اش بست و اورا راهی دیار #عمهی_سادات(س) کرد. از سوریه که بازگشت سوغاتی اش #ریهی بیمار شدهی او بود و #سرفه هایی که نشان از حال خرابش میداد. در بیمارستان بستری بود اما دلِ بیتابش جایی نزدیکی حرم #سه_ساله ی ارباب پر میزد و جاماندگی اش نمکی شده بود بر زخم هایِ سر باز کرده اش...
🍃میان آن توسلات و #دل_شکستگی هایش چه گفت را نمیدانم اما هر چه که بود خوب پر کشید. خدا هم تابِ دوریِ اورا نداشت و این چنین شد که محمدامین زارعِ داستانِ ما، شهیدِ مدافع حرم شد و با #جانبازیِ قبل شهادتش هم مُهر رضایت را از #سقای_حرم گرفت...💔
✍نویسنده : #اسماء_همت
🕊به مناسبت سالروز #شهادت
#شهید_محمدامین_زارع
📅تاریخ تولد : ۱۳۶۴
📅تاریخ شهادت: ۲ آذر ۱۳۹۵
📅تاریخ انتشار : ۱ آذر ۱۴۰۰
🥀مزار شهید : شهرستان فسا
🕊محل شهادت : سوریه
#گرافیست_الشهدا #استوری_شهدایی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#سالروز_شهادت #شهید_محمدامین_زارع💔 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
♡بسم الله الرحمن الرحیم♡
🍃 #دریادلان اند که دل به دریا میزنند! چشم هایشان را در امواج آن غرق و میانِ جوش و خروشش، خدا را جستجو میکنند. #محمدامین هم از دریا به اعلی رسید و در آبیِ موج های دریا، انعکاس چهره ی ماهِ خدا را دید. شاید هم ورودش به #نیروی_دریایی به همین دلیل بود، هر چند او هر کجا قدم میگذاشت عِطر حضور #خدا را حس میکرد و کیست که اینگونه #عاشقی را پذیرا نباشد؟!
🍃درخت زندگی اش پر شاخ و برگ است، هر شاخه اش ختم به خدا میشود و هر برگ آن کتابی است برای #سعادت. برگ های زندگی اش را که زیر رو رو کنی، #تنفرش را نسبت به غیبت تحسین میکنی و بحث عوض کردن های همیشگی اش هنگام #غیبت، تورا به فکر فرو میبَرَد. به راستی که این سخن #شهید_آوینی کلید زندگی اش شده بود: "سربازان #امامِ_زمان(عج) از هیچ چیز جز گناهان خویش نمیترسند"
🍃همین هم شد که خدا سربند "کُلُنا عَباسُکَ یا زِینَب" را به پیشانی اش بست و اورا راهی دیار #عمهی_سادات(س) کرد. از سوریه که بازگشت سوغاتی اش #ریهی بیمار شدهی او بود و #سرفه هایی که نشان از حال خرابش میداد. در بیمارستان بستری بود اما دلِ بیتابش جایی نزدیکی حرم #سه_ساله ی ارباب پر میزد و جاماندگی اش نمکی شده بود بر زخم هایِ سر باز کرده اش...
🍃میان آن توسلات و #دل_شکستگی هایش چه گفت را نمیدانم اما هر چه که بود خوب پر کشید. خدا هم تابِ دوریِ اورا نداشت و این چنین شد که محمدامین زارعِ داستانِ ما، شهیدِ مدافع حرم شد و با #جانبازیِ قبل شهادتش هم مُهر رضایت را از #سقای_حرم گرفت...💔
✍نویسنده : #اسماء_همت
#شهید_محمدامین_زارع
📅تاریخ تولد : ۱۳۶۴
📅تاریخ شهادت: ۲ آذر ۱۳۹۵
🥀مزار شهید : شهرستان فسا
🕊محل شهادت: سوریه
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh