این شعر را بخوانید:👇
🌿میبوسمت یک روز در میدان آزادی
میبوسمت وقتی که تهران دست ما افتاد
میبوسمت، میبوسمت، میبوسمت ای عشق...
🌿در توییترگردی چند شب پیش دیدم فردی این شعر که گویا مفصلتر است را همراه با دو عکس منشوری توییت کرده❗
و بعد به این شعر برخوردم که #حسین_عباسی_فر در جواب سروده:👇
🏵 بوسیدمت یک روز در میدان آزادی
بوسیدمت وقتی که #مردی بر زمین افتاد
بوسیدمت وقتی صدای تیرها آمد
بوسیدمت وقتی که پایی روی مین افتاد😔
🏵بوسیدمت سی سال پیش از این و رفتی تا
با خون خود امضا کنی آزادی ما را
می بوسمت حالا که برگشتی به آغوشم👥
با عشق می بوسم به جایت #استخوان ها را
🏵بوسیدمت😘 وقتی که راهی می شدی سمت
خاکی که با تو در خودش هم آسمان دارد
وقتی به سوی #جبهه می رفتی نپرسیدی
آنجا درون سفره هایش آب و نان دارد؟
🏵اینجا مرا دیوانه می خوانند🗣 و می خواهند
از صحبت با #قاب_عکست دست بردارم
اینها تو را از یادشان بردند می خندند
حتی به رنگ چادری که روی سر دارم🌺
🏵باران برای خنده هایت سخت دلتنگ 💗است
هی سر به راهی می گذارد که تو را برده
هی می زند با مشت👊 بر کاخی و می پرسد
یکجا تمام حق مردم را چرا خورده؟
🏵یک روز آمد عقده هاشان را گشودند و
تصویری از #سیمرغ را در آتش آوردند
اینها نمی دانند دریاها🌊 نمی سوزند
قدری شبیه مردها هستند و #نامَردند!
🏵بالای شهر از مستی پرواز ماشین ها!
اینجا پرستوها به فکر کوچ و پروازند🕊
هی گرگ ها چنگال خود را تیزتر کردند
با #خون تو آهوی من هی برج می سازند
🏵با فتنه ی چشم تو گرد #فتنه را خواباند
وقتی امامت دید آتش🔥 در خیابان است
#هرگز نمی افتد علم دستی اگر افتاد
اینجا عَلم در دستهای #مردِ_باران است
🏵رفتی و در خون آمدی, من #ایستادم تا
تو عشـ❤️ـق را یکجا چشیدی و نشان دادی
می بوسمت امروز در تابوتی⚰ از #غیرت
بوسیدمت #دیروز در میدان آزادی
#شهدایی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh