eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.3هزار دنبال‌کننده
27.8هزار عکس
6.2هزار ویدیو
204 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @Ma_chem
مشاهده در ایتا
دانلود
نریمانی خانواده شهدا.mp3
13.52M
نمی دونی تا به کی باید آقا بمونم رفیقان شهید بشن🌷 ولی من جا بمونم دنبالم #شهادتم ولی عرضه ندارم یه نگاه به من بکن میدونم گنه کارم😭 🎤با نوای #سید_رضا_نریمانی 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
5⃣9⃣7⃣ 🌷 📚برشی از کتاب 📝عادت نداشت کفشش👞 را بگذارد توی پلاستیک و . فقط کفش‌داری. 💥حتی در زمان های شلوغی که باید توی صف می‌ایستاد. می‌گفت:اگه جایی بری با‌ کفشات می‌ری تو خونه⁉️ ادب حکم می‌کنه بذاری دم در🚪. 📝یکی دو دفعه به مادرش گوشه آمدم برای رفتن و . حرف هایم را به شوخی می‌گرفت و می‌گفت:بره ولی شهید نشه❌ دسته جمعی داشتیم کنار حوض وسط صحن آزادی زیارت‌نامه📖 می‌خواندیم. صدای بلند بگو "لا اله الا الله"به گوشمان خورد. تابوتی⚰ ترمه‌پوش از حرم🕌 بیرون آوردند. 📝وقتی از کنارمان رد شدند از یکی پرسید:کی بوده؟طرف گفت:جوان بوده و از خودش یک بچه 👶به‌جا گذاشته.اشک دوید توی چشمان😢 مادرش. سریع از آب گل‌آلود ماهی‌اش را گرفت:می‌بینی مامان دنیا همینه! ! 📝اگه جوونت شهید بشه🌷 دیگه خیالت راحته که عاقبت‌به‌خیر شده؛ اگه کرد و مرد می‌خوای چه‌کار کنی❓شب قبل از نمازمغرب رفتیم حرم. افطاری🍱 را بردیم داخل صحن توی راه به مادرش پیام داده بود که امشب برای دعاکن❤️. 📝توی جامع‌رضوی زد به پهلویم: به مادرم بگو دعا کنه.خودش را با گل‌های فرش🌸 (ع) سرگرم نشان داد. به مادرشوهرم گفتم:مامان! این من رو دیوونه کرد! می‌شه الان دعاش کنی؟ 📝وسط اذان مغرب بود که دل مادرش شکست💔. با اشک چشم😭 برایش . ذوق کرد. توی آن ده‌روز یک دور را ختم کرده بود. شب آخر تا سحر توی حرم 🕌ماندیم. باهم نماز خواندیم دعا خواندیم قرآن خواندیم📖 حدیث‌کساء خواندیم. آخر سر هم یک . 📝آن شب ورد زبانش شده بود:خدایا من رو گناهام چشمام... این زیارت بهش چسبیده بود👌.شب بیست‌وسوم را توی قطار🚞 گذراندیم. وقتی پدر و مادرش خواب رفتند یواشکی گوشی‌اش📱 را روشن کرد. او تخت بالا بود و من پایین روبه‌رویش👥. آرام مناجات می‌خواند و اشک می‌ریخت😭. اشک من هم می‌چکید روی بالشت😔. 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
8⃣4⃣8⃣ 🌷 🔰قبل از آنکه کارهای حسین درست شود در هشتم آبان‌ماه🗓 با هم به رفتیم. سر مزار شهید مصطفی عارفی دوست، همسرم از خاطره این شهید گفت. 🔰می‌گفت: را بعد از شهادت🌷 خودش عقب آورده بود تا از دست تروریست‌ها سالم بماند😔. به گفته حسین لباس‌هایش به متبرک✨ شده بود 🔰من و حسین همیشه نمازهای📿 خودمان را دو نفره👥 به می‌خواندیم که آن روز هم قسمت شد و در بهشت رضا جماعت دونفره را در پای مزار شهید مصطفی عارفی خواندیم. 🔰 بعد از اتمام نماز هر دو با مزار خلوت کردیم. موقع رفتن دیدم آقا حسین اشاره کرد به قبر دوستش و گفت: « حرف‌هایی که بهت زدم فقط یادت نرود📛.» من هم آن لحظه از او سؤال نکردم که شما چه خواهشی از داشتی. فردایش دیدیم که به حسین زنگ زدند☎️ و کارهای اعزامی‌اش به صورت معجزه‌وار جور شد. 🔰 در آخرین تماس📞 به من گفت برو سر قبر شهید مصطفی عارفی🌷 و از او . گفتم: برای چی⁉️ در جواب گفت: چون حاجت من را داد. بعد از شهادت آقا حسین متوجه شدم چی بود.🕊 🔰همسرم وصیتنامه کتبی📜 نداشت ولی به من گفت موقع نگذار صدای گریه‌ات😭را بشنود. صبوری را از حضرت زینب(س) بخواه و هر وقت دلت برای من تنگ شد💔 برو در روضه‌های (ع) گریه کن.😭 🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
1⃣5⃣8⃣ 🌷 💠غسل شهادت 🔰امسال حال عجیبی داشت. همه کارها و رفتارهایش متفاوت شده بود. غسل شهادت🌷 می‌کرد. می گفت: تو شاهد باش که من هر روز می‌کنم. به عشق رسیدن به شهادتـ🕊. بود. زیارت عاشورا📖 می‌خواند و حدیث کسا! 🔰مدام با خودش زمزمه می‌کرد. روضه می‌خواند، روضه حضرت زهرا(سلام الله علیها) و حضرت ابوالفضل(علیه السلام)! یک روز به من گفت: همسرم💞 می‌خواهم حرفی بزنم، ولی باید به برویم. گفتم: «چرا قم⁉️ این همه راه برای یک حرف. خب همین جا بگو. 🔰گفت: «نه❌ باید برویم قم.» خیلی ناراحت بود كه همراهی‌اش نكنم. به قم كه رسیدیم اول رفتیم ، بعد قرار شد فلان ساعت دم درب اصلی حرم🕌 همدیگر را ببینیم. بعد از قرارمان، مرا به شیخان قم برد.اول شروع کرد درمورد آخرت صحبت كند؛از اینكه دنیــ🌎ـا زودگذر است، اینكه اگر آدم عمر نوح هم داشته باشد، باید راهی آن دنیا شود. 🔰من فقط گوش می کردم و تعجب کرده بودم😟 از حرف هایی که می‌زد. حرفش به قبرستان شیخان و در آنجا كه رسید، گفت: همسرم من در این قبرستان دو گرفته‌ام. الان هم آمدم یک حاجت دیگرم را بگیرم. گفتم: «چه حاجتی❓» مکث کرد! 🔰گفتم: «من هستم، باید بدانم. بگو😊» فکر کردم الان درمورد خانه🏡 و... می‌خواهد حرف بزند. دوباره پرسیدم: «چه دارید؟» گفت:« ...!» گفتم: چرا شهادت⁉️ ان شاءالله سایه‌ات سالیان سال بالای سرمان باشد.. 🔰بعد از اینكه حاجتش را عنوان كرد، شروع كرد از حضرت زینب(سلام الله علهیا) برایم بگوید. گفت: «خودم را كه اینجا هستم😔 و مورد جسارت واقع شده است.» ‌گفت: «سوریه خط مقدم كشور ماست، اگر ما برای دفاع👊 آنجا حاضر نشویم، این همه شهید پایمال می‌شود.» 🔰این صحبت ها قبل از شهادتش🌷 بود. من به او گفتم: «فکر بچه‌هات ، فکر من را کردی⁉️ خودت می‌دانی تا الان چقدر از شهید آوردند. آنجا امن نیست❌ » به من گفت: همه این حرف‌ها را قبول دارم، ⚡️ولی روز قیامت چطور به خانم حضرت زهرا(سلام الله علیها) نگاه کنم؟ 🔰حضرت زینب(سلام الله علیها) است در سوریه. تو نباید مثل زنان کوفی باشی🚫 که پشت مسلم را خالی کردند.» بعد گفت: می‌خواهم مثل باشی و عاقبت بخیرم کنی✅ از من هم خواست اگر به شهادت رسید زندگی کنم. گفت: «اگر کربلا زنده شود، اجازه نمی‌دهی من در رکاب امام حسین(علیه السلام) باشم؟ 🔰گفتم: «اگر شوی.» نگذاشت جمله‌ام تمام شود، گفت: قرار نیست هركسی سوریه می‌رود شهید شود⭕️ یكی را می‌شناسم 15 بار رفته و سالم برگشته😊 خلاصه با هر دلیل و برهانی بود، . [راوی:همسرشهید] 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
نریمانی خانواده شهدا.mp3
13.52M
نمی دونی تا به کی باید آقا بمونم رفیقام شهید بشن🌷 ولی من جا بمونم دنبالم ولی عرضه ندارم یه نگاه به من بکن میدونم گنه کارم😭 🎤با نوای 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌹همــســر شــهیــد نــعـمــایــے: به همراه آقا مهدی رفته بودیم دریا، ریحانه با داخل آب میرفت ولی مهرانه چون کوچک تر بود، میترسید.... داخل مجتمع لب اسکله روی صندلی نشسته بودیم و من شروع کردم به گرفتن از آقا مهدی و بچه ها ... که آقا مهدی گفت: بگیر که فکر کنم این عکس بشه. بهش گفتم: آخه چرا این حرف میزنی گفت: آخه شهید بیضایی و شهید باغبانی با بچه هاشون لب همین دریا عکس دارند. توی نماز خونه هم عکسشون زدن، شما هم از من و بچه ها عکس بگیر بدین بعد شهادتم عکس رو اینجا بزنن. دیگه من رفتم تو خودم، آخه خیلی بودیم، میگفتیم و میخندیدیم که آقا مهدی این حرف رو گفت.... یهو دیدم آقا مهدی شروع کرد به بلند خندیدن و گفت: بابا ما کجا و شهادت کجا ؟! حالا شما عکست رو بگیر... منم اون روز کلی عکس گرفتم. 🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
#دلنـوشـتـــــه📝 #دوست_شهیدم… 💢ابراهیم جان❤️ میخواهم برایت بگویم بگویمت از دلی #دلی که مدتی ست بیتابی💓 امانش را بریده… دلی که در قفس دنیا🌎 گیر افتاده دلمـ❤️ را دادم به دستت 💢آری #دست_تو دست دوست شهیدم🌷 #تو به من گفتی که این در بسته🚪 باز خواهد شد #رفتن من مجاز خواهد شد دل بی طاقت و شکسته ی💔 من عاقبت #سرفراز خواهد شد 💢می کنی برایم دعایی، از برای #شهادتم من پاکش میکنم با گناهمـ🔞 #ترسم از روزی که پرده ای افتد بر دلم😔 پرده ای #سیاه و چرکین از گنه، که دگر نبینم آن قفس. به خیالم #کور خواهم شد، یادم خواهد رفت… آری از یادم خواهد رفت که در چه #قفسی هستم و تقلای پریدن🕊 هم دگر نیست🚫 💢ترسم که #تو نا امید شوی😔 از #دعاهایی که برایم میکنی و من با گناهانم پاکش میکنم📛 #ترسم دگر تقلا نکنم که تو دعایم بکنی😢 و چه تلخ است روزی که از گناه نه #یاد_خدا باشم و نه #یاد_تو… و نه یاد قفسی که #درونش_هستم😔 #شهید_ابراهیم_هادی 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
4_5972047661677674929.mp3
6.34M
🎧 با حال خوب گوش کنید ... 🌴من از گناه خسته امـ😔 🌴 دنبال #شهادتم ولی عرضه ندارم ... 🎤 #سیدرضا_نریمانی 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
💠خواهر بزرگوار شهید 🔸دوسال پیش با هم رفته بودیم (س)، یکی از مهمترین تفریحات و عاشقانه هایش با شهدا💖 تمیز کردن سنگهای مزار و چیدن گل🌷 روی آن بود. 🔹رسیدیم به مزار رفت نشست کنار مزار و گفت: "سریع اینجا از من عکس بنداز📸" با تعجب گفتم: "چرا اینجا⁉️ پاشو کنار ازت عکس بگیرم! " 🔸گفت :" نه! شهید ترک کلید شهدای ایران🇮🇷 توی سوریه ست. آقارسول و هم اینجا عکس دارن! ازم عکس بنداز که بعد از پخش کنی..." 🔹عکس انداختم اما به او خندیدم😄 و گفتم: اگر به عکس انداختن بود، الان نصف تهران بودند!! ⭕️گاهی فکر می کنم چقدر لحظه پروازش🕊 را میدیدم. حالا کنار مزار شهید محرم ترک🌷 عکس دارند!!! 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
4_5972047661677674929.mp3
6.34M
🎧با حال خوب گوش کنید ... 🍁من از گناه خسته ام 😔 🌼دنبال #شهادتم ولی عرضه ندارم 😭 🎤 سید رضا #نریمانی #التماس_دعای_شهادت 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
نریمانی خانواده شهدا.mp3
13.52M
نمی دونی تا به کی باید آقا بمونم رفیقان شهید بشن🌷 ولی من جا بمونم دنبالم #شهادتم ولی عرضه ندارم یه نگاه به من بکن میدونم گنه کارم😭 🎤با نوای #سید_رضا_نریمانی 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
نریمانی خانواده شهدا.mp3
13.52M
نمی دونی تا به کی باید آقا بمونم رفیقان شهید بشن🌷 ولی من جا بمونم دنبالم #شهادتم ولی عرضه ندارم یه نگاه به من بکن میدونم گنه کارم😭 🎤با نوای #سید_رضا_نریمانی 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
نریمانی خانواده شهدا.mp3
13.52M
نمی دونی تا به کی باید آقا بمونم رفیقان شهید بشن🌷 ولی من جا بمونم دنبالم #شهادتم ولی عرضه ندارم یه نگاه به من بکن میدونم گنه کارم😭 🎤با نوای #سید_رضا_نریمانی 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
می گفت: امیدوارم هـر گلوله ای که به تنم می خورد💥 درد و رنجش را حس کنم 📆تاریخ ولادت: ۱۳۴۱/۱۰/۲۰ 📆تاریخ شهادت: ۱۳۶۴/۱۲/۲۱ ◻️محل شهادت: 📜 : 📖کاش تقدیر چنین باشد تا مرگ، را که بارها و بارها بدان نزدیک شدم نصیبم گرداند👌 این بار با این انگیزه به جبهه می روم، فقط برای و انقلابم و امنیت کشور اسلامیم🇮🇷 📖و را به یاری می طلبم که مرا آن طور که صلاح می داند هدایت کند💖 تنها هدفم خدا و مکتبم دین اسلام و مذهب شیعه و مرادم روح الله می باشد هر قدمی که بر می دارم و هر گلوله که شلیک می کنم فقط برای خدا و می باشد و امیدوارم هر گلوله ای که به تنم می خورد درد و رنجش را از عسل شیرین تر حس نمایم.  📖آری اگر در این نبرد الهی من به آرزویم برسم🌷 دست پرورده پدری مهربان و فداکار بوده ام و آن زندگی من بوده است. پس از وی تقاضا دارم در قبال بردبار باشد🙏 🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🔰فرمانده‌ای که از شلوغی مراسم تشییعش می‌ترسید ... 🔸یڪ روز بعد از پایان عملیات ۸ تویوتا را روشن کرد و به سمت آبادان حرکت کردیم. حالش آشفته بود تا به حال اینگونه او را ندیده‌ بودم، یک به یک شهدا🌷 را یاد می‌کرد و برایشان گریه می‌کرد، گفتم حالا چرا اینقدر ناراحتی گفت: «بیشتر برای زمان بعداز ناراحتم» 🔹متوجه حرفش نشدم با تعجب گفتم: بعداز شهادت که ناراحتی نداره! گفت: « برای ما داره از آنجایی که من بودم، مردم و مسئولین مرا می‌شناسند. ناراحتم و می‌ترسم از آن روزی که وقتی بشوم، تشییع جنازه‌ام شلوغ شود، مسئولین بیایند، برایم تبلیغات ڪنند😔 کل استان اعلامیه پخش کنند. این است که برای بعداز شهـادتم هم ناراحتم، من خودم را شرمنده شهدایی که "واقعاً زحمت کشیدند" و نامی از آنها نیست❌ می‌دانم. 🔸با این اعتقادی که داشت، خدا به او عنایت کرد و بعد از شهادتش، ماند و تشییع نشد. مدتها از زمان شهادتش🌷 گذشت تا اینکه در سال ۱۳۷۴📆بهمراه هفتاد و چند تن از شهدای مازندران تشییع شد. ✍ راوی: همرزم شهید ۲۵کربلا ۸ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
‌🔸رفته بود عکاسی📸 عکس جدید گرفته بود. عکس را گرفته بود دستش به این و آن نشان می داد. ازم پرسید: «این عکس ؟» گفتم: خیلی. از مادر هم پرسید. 🔹روبه همه مون کرد و گفت: می دونید چه وقتی این عکس میشه⁉️ و خودش جواب داد: «وقتی روی تابوت⚰ قرار بگیره.» همون عکس رو گذاشتیم روی ... 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
نریمانی خانواده شهدا.mp3
13.52M
نمی دونی تا به کی باید آقا بمونم رفیقان شهید بشن🌷 ولی من جا بمونم دنبالم ولی عرضه ندارم یه نگاه به من بکن میدونم گنه کارم😭 🎤با نوای 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🔸آقا مهدی به تبعیت از خیلی تأکید داشت و چون حضرت آقا♥️ به دفاع از مردم ، یمن و عراق توصیه داشتند، او هم دوست داشت جزو کسانی باشد که حرف رهبر را اطاعت کرده‌اند☝️ 🔹می‌گفت: دوست دارم با رفتن به جنگ، عصبانی شوند😁 شهید به نماز اول وقت📿 خیلی اهمیت می‌داد و هر جا به مسافرت می‌رفتیم تا صدای را می‌شنید توقف می‌کرد و در مسجد🕌 همان محله نماز می‌خواند و بعد ادامه مسیر می‌داد. به رعایت هم توجه و تأکید بسیاری داشت 🔸قبل از اعزامش با هم به رفتیم، به هر کدام از حرم‌های مطهر✨ که می‌رفتیم، گریه می‌کرد و می‌گفت من آمده‌ام تا امضای قبولی را از اهل بیت(ع) بگیرم😭 🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
7⃣6⃣2⃣1⃣ 🌷 💠امشب کمتر شوخی کنید، نزدیک است 🔰شب بود، همه جمع نشسته بودیم و داشتیم شوخی می‌کردیم، جواد گفت: بچه‌ها امشب کمتر شوخی کنید. تعجب کردم، به شوخی گفتم: جواد نکنه داری شهید می‌شی. گفت: آره نزدیکه. هاج و واج مانده بودیم چه بگوییم. همه لحظه‌ای سکوت کردند. 🔰یکی از بچه‌ها دوربین آورد و گفت: بگذار چند تا عکس بگیریم. قبول کرد، نشستیم چند تا عکس مجلسی انداختیم، فردا جواد شهید شد. همرزم شهید: وقتی شهید امین کریمی با تیر دشمن روی زمین افتاد، جواد الله کرم هم تیر خورد ولی چیزی نگفت. بالاخره فرمانده باید خودش را جلوی نیروهایش سرحال نشان دهد. 🔰گذشت و بعد یک ساعت روستا کامل دست ما بود. به اتفاق آقا جواد انتهای روستا نشستیم و تازه وقت کردیم که از شهادت امین کریمی بغض کنیم. جواد الله کرم گفت: خیلی بچه خوبی بود، از اوایل پاسدار شدنش من می دونستم که میشه. 🔰با تعجب پرسیدم: مگه شما از اون موقع می شناختینش؟ گفت: بله. من مربی‌شون بودم. از همون موقع می رفت دنبال جدیدترین اطلاعات و سخت‌ترین کارها و درست کردن پیشرفته‌ترین وسایل تخریب و خلاصه خیلی آدم مخلصی بود. ما هم از همان دیدارهای اول می‌دانستیم تا چند وقت دیگر باید اسم را اینطوری بنویسیم: راوی: همرزم شهید 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
✍🏼 دلنوشته‌های زیبای به امام زمان:💐🍃 🔸 ای مهدی (عج) عزیز فرمانده جبهه‌ها، ای یاور اسلام، به یاریمان بشتاب و در آخرین 🔹چشمانم را به جمالت منور فرما و از خدا می‌خواهم در هنگام ، مهدی (عج) حاضر باشد.🕊❣ 🔸 مهدی جان (عج) در لحظه شهادت سرمان را بردار و در بگذار كه ما جز دامان تو پناهی نداریم.❌ 🌷 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
🥀شبی 🌙تو خواب .... بهم گفت: به بچه ها بگو سمت گناه🔞 هم نرن... اینجا خیلی می گیرن...! بابت هیچ صله‌ای دریافت نمی‌ کرد می‌گفت صله من رو باید خود بدهد ... 🌱اتاقشان به خیلی نزدیک بود، شب🌟 شهادت زهرا(س) رو به حرم حضرت زینب (س) ایستاده بود و رو به خانم گفت: 15سال نوکری کردم، یک شبش رو قبول کن و امشب سند رو امضا کن. 🌸 فرداش در انتحاری که در نزدیکی حرم صورت گرفته بود حین کمک رسانی به مصدومان از ناحیه پهلو و بازوی چپش 40 ☄ترکش خورد و شد...🕊🌱 🍃 آخر 📝 اش نوشته بود: «وعدۂ ما بهش🌸ت...» بعد روی بهشت را خط زدہ بود اصلاح کردہ بود : ما "جَنَّتُ الْحُسِیْن علیہ‌السلام" 🥀طلبه، بسیجی، ذاکر اهل بیت(ع)، خادم شهدا ... 🌷 🥀🌱 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
🌱🍃🌱🍃🌱 🏴اربعین ۹۵📅 در طول راه از نجف به کربلا حاج میثم رو دید و گفت: 🏴حاجی باید با هم بگیریم و بعد از برام بخونی... فرمانده تخریب لشکر سرافراز فاطمیون 🌷 یاد شهدا با صلوات🌷 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
❤️شهید مدافع حرم علی هادی احمد حسین❤️ تولد: ۱۳۷۷ شهادت: ۱۳۹۵🗓 در ۱۷ سالگی سوریه❤️ او کوچکترین شهید حزب در سوریه👌است که در دفاع از حرم آل الله به رسید💖 این بزرگوار که در رشته ی پرستاری👨‍🔬تحصیل می کرد به "" معروف است💐 علی❤️همیشه به دوستانش میگفت از من زیاد عکس📷بگیرید میخواهم بعداز زیاد عکس داشته باشم😍 قبل از شهادتش حضرت فاطمه (س) در خواب🤩 شهادت ایشان را تایید کرده بود و اسم ایشان را در لیست شهدا📋قرار داده بود❤️ جان کلام: باید خاکریزهای را بکشانیم به شهر یعنی نسل جدید💪 را با "شهدا" آشنا کنیم💞 در نتیجه جامعه بیدار می شود و یار برای امام زمان(عج)تربیت می شود😍🦋 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🔻 مادرم ! سهم تو از انقلاب همین بس که من به برسم. مادرم ! هرگاه خواستی را به رخ انقلاب بِکِشی، زینب (س) را بیاد آور. 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
📜خاطره ای از شهید مدافع حرم مهدی صابری 📝مهدی توی وصیت نامه اش نوشـته بود: رسیدن بـه سـن ۳۰ سال، بعد از عـلی اکبر(ع) برایم است 🔸مـادرش مـی گـفـت: آخرین بـارے ڪه از بــرگشت ایران🇮🇷بــاهم رفتـیم بــعد از زیارت دیدم مهدے ڪـنار ســقا خـونـه ایستـاده👤 ومـے خــنده.ازش پرســیدم:چـیه مـادر؟چرا میخـنـدی⁉️ 🔹گفت: ! امضای رو از امام رضا(ع) گرفـتم😍 بـهش گفـتم: اگـه تـو شهیـد بشی مــن دیـگه کسی رو نـدارم. 🔸مهدی دســتش رو بــه آسمـان بـلـنـد کرد وگفت: مادر هست منبع: کتاب خاطرات مدافعان حرم صفحات ۳۳ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh