eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.4هزار دنبال‌کننده
29.7هزار عکس
7.8هزار ویدیو
211 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷شهید نظرزاده 🌷
🎥 #کلیپ 🔸جبین بر زخم و #رخسارت 🔹به خون❣ بخشیده زیبایی 🔸 #غبار از عارضت شستم 🔹ولی با اشک تنهایی 😭
⚘﷽⚘ 🥀ازمیان جمعِ و عالمِ در جهان هرکسی شدفارغ التحصیلِ 🏴 ،برتراست رسیدن به سن ۳۰ سال، بعد از آقا علی اکبر(علیه السلام) برایم ننگ است. تن و بدن داشتن بعد از آقا علی اکبر(ع)؛ اصلاً نمی توانم تصور کنم. 🌾فرق سالم را بعد از علی اکبر(ع) نمیخواهم.چقدر خوب میشد سر در بدنم نداشته باشم.چقدر جالب و 🌸 و زیباست وقتی ارباب می آیند بالای سرم.تن تکه تکه ام برایشان باشد و با دیدن شباهت های بدن من و شهزاده علی اکبر(ع) کمی از آن غم و بدن اربا اربا تسلی پیدا کند.خدایا نگذار آرزو به دل بمیرم. 📝قسمتی از فرمانده یگان خط علی اکبر(ع) لشکر پر افتخار فاطمیون 🌷 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
🌷| در یکی از 💥در شهر حلب، تکفیری ها با موشک های پیشرفته ی (کورنت) و (تاو) ادوات زرهی را به می کشیدند🔥 به همین خاطر هیچ تانک و نفربری جرات و مانور نداشت❌ همانجا بود که به خبر دادند که چند نفر از رزمندگان زخمی شده اند ولی با وجود این موشک ها امکان جابجایی نیست🚷 👌آقا مهدی بدون و اندیشی سوار یک نفر بر شد و به سراغ بچه ها رفت🏃🚑 این در حالی بود که ممکن بود مورد اصابت موشک قرار بگیرد و زنده زنده در بسوزد😯 رفت و همه ی را یکی یکی سوار نفر بر کرد و به بیرون آورد😍✌️ |🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
• 🍃در یکی از عملیات ها در شهر در حالی که تکفیری با موشک🚀 های بسیار پیشرفته و نسل ۲ " اهدایی ها و ها به جبهه النصره و ارتش آزاد" ادوات زرهی رو به آتش میکشید🔥و به همین علت هم هیچ تانک و نفربری جرات مانور قدرت در آن عملیات رو نداشت😱 • 🍃به آقا مهدی اطلاع می دهند که عده ای از رزمندگان فاطمیون🤩 شده اند و به دلیل آتش سنگین دشمن و از جمله استفاده از موشک 🚀 های هدایت شونده تاو ، امکان جابجایی وجود نداره ❌ • 🍃این شجاع 💪بدون تردید و مصلحت اندیشی های دنیوی سراغ یک نفربر میره و با علم به اینکه ممکنه مورد اصابت قرار بگیره و زنده زنده در بسوزه ابراهیم وار، وارد آتش میدان دشمن میشه و تک و تنها به سراغ مجروحین میره و همه اونها رو یکی یکی سوار نفربر میکنه و به سلامت بیرون میاد 😳• 🍃پ.ن: امام صادق علیه السلام میفرمایند: سه کس اند که شناخته نشوند جز در سه جا: ۱- شناخته نشود جز به هنگام خشم ۲- شناخته نشود جز به وقت نبرد ۳- و دوست شناخته نشود جز به وقت نیاز 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🍃در دفترت نوشته بودی : شهادت را با هیچ چیز عوض نمی‌کنم حتی زیارت حرم ارباب در ، اما از آنجایی که هنوز فکر می‌کنم اندازه شهادت نشده‌ام دلتنگ حرم ، مثل همیشه❣ 🍃فکر می‌کردی هنوز جامه اندازه‌ات نشده، یعنی در واقع تو اندازه آن نشده‌ای، اگر تو اینگونه فکر می‌کردی پس وای به حال ما، که هنوز خیلی فاصله داریم تا اندازه شهادت شویم و همچنان به دل، به آنها که پر کشیده‌اند می‌نگریم. 🍃مهدی، مردی از تیپ از جنس غیرت و مردانگی، با قلبی آکنده از حبِّ اهل بیت، به دل میدان زد و مثل هزاران دیگر از دین، ناموس و ، دفاع کرد🙃 🍃آن لحظه که می‌خواست عملیات آغاز شود حال خوشی داشت، روی زمین نبود، در فضای دیگری سیر میکرد. آخر آن عملیات، عملیات آخرش بود، شوق پریدن داشت، رسیدن به معشوق! 🍃امکان نداشت جایی حرف از علی اکبرِ حسین باشد و او آنجا نباشد، اگر امکانش بود حتما آنجا حاضر می‌شد و هرکاری که باید انجام می‌داد، به عشق علی‌اکبر لیلا، به عشق حضرت 😍 🍃اصلا همین و ارادت خاصش به این خاندان بود که باعث شد هرچه سریعتر بار سفرش را ببندد. 🍃مادرت می‌گفت:«امام زمان از حرم عمه‌اش نگهداری می‌کند، بمان و به کشورت خدمت کن.» و تو جوابش را اینگونه دادی که مگر سرباز نمی‌خواهد؟ پس هم سرباز میخواهد♡ 🍃دعا کن ماهم بشویم سرباز مولایمان. خدمت کردن در راه این خاندان لیاقتی‌ست که نصیب هرکس نمی‌شود، ولی تو لایق آن شدی که جانت را هم فدا کنی. محتاج دعایت هستیم، کاش که سفارش ما را هم بکنی😔 ✍️نویسنده:
مهدی توی وصیت نامه اش نوشته بود: " رسیـدن به سن سے سال برایـم ننگ است." آخرین بار ڪہ از سوریه برگشت با هم رفتیم مشهـد. بعد از زیارت دیدم مهدے ڪنار سقاخونه ایستاده میخنده...ازش پرسیدم چیـه مادر چرا می خنـدے؟؟؟ گفت: مادر! امضای شهادتم رو امروز از امام رضا علیه السلام گرفتم. بهش گفتم اگه تو بشے من دیگه ڪسی رو ندارم.... مهدی دستش رو به آسمون ڪرد و گفت: مادر خدا هست... 📚برگرفته از کتاب فاطمیون 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
📜خاطره ای از شهید مدافع حرم مهدی صابری 📝مهدی توی وصیت نامه اش نوشـته بود: رسیدن بـه سـن ۳۰ سال، بعد از عـلی اکبر(ع) برایم است 🔸مـادرش مـی گـفـت: آخرین بـارے ڪه از بــرگشت ایران🇮🇷بــاهم رفتـیم بــعد از زیارت دیدم مهدے ڪـنار ســقا خـونـه ایستـاده👤 ومـے خــنده.ازش پرســیدم:چـیه مـادر؟چرا میخـنـدی⁉️ 🔹گفت: ! امضای رو از امام رضا(ع) گرفـتم😍 بـهش گفـتم: اگـه تـو شهیـد بشی مــن دیـگه کسی رو نـدارم. 🔸مهدی دســتش رو بــه آسمـان بـلـنـد کرد وگفت: مادر هست منبع: کتاب خاطرات مدافعان حرم صفحات ۳۳ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
☘سید تعریف می کرد و می گفت داشتیم به منطقه عملیاتی اعزام می شدیم در راه یک نوار نوحه سینه زنی گذاشته بودم، این نوار را با زیاد گوش کرده بودم و کاملا برامون تکراری بود. 🍁برای همه معمول اینه که وقتی یک نواری تکراری می شه دیگه اون حس و حال و اشتیاق اولیه برای گریه کردن بوجود نمی یاد❌ خصوصا اینکه اون نوار مداحی نوحه باشه نه "روضه" اما اونروز باروزهای دیگه فرق می کرد.. ☘یک نواری که قبلا بیش از ده ها بار انرو گوش کرده بودیم در ماشین🚗 گذاشته بودم وبه راهمون ادامه می دادیم، همینکه داشتم رانندگی می کردم، متوجه شدم به پهنای صورتش داره اشک می ریزه وگریه می کنه 😭 🍁تو حال و هوای خودش بود بعد دیدم یک ورقه کاغذ برداشت و شروع کرد به نوشتن📝 درحال نوشتن بود که به مقصد رسیدیم و وقتی ماشین ترمز کرد، مهدی هم سرش را از اون برگه بلند کرد و اون رو روی داشبورت ماشین گذاشت و رفتیم برای عملیات... ☘بعداز عملیات ایندفعه تنها بسوی ماشین برگشتم چون مهدی آسمانی شده بود درحال روشن کردن ماشین بودم که یک دفعه دیدم برگه ای کف ماشین افتاده اون رو برداشتم و نگاهش کردم بله همون برگه ای بود که مهدی درحال نوشتن مطالبی روی اون بود 🍁 آخرین نوشته آقامهدی! قطعه شعری در وصف حضرت علی اکبر علیه السلام! مهدی عاشق حضرت علی اکبر(علیه السلام) بود، وقتی ازش پرسیدم اسم گروهان ویژه خط شکنت رو چی بذاریم فوری گفت بگذارید گروهان حضرت علی اکبر(علیه السلام) وقتی می خواست آقارو صدا بزنه می گفت علی اکبر لیلا! ابتدای شعرش هم همین رو گفته. 🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
‍امضای شهادت🌷 💠مهدی توی اش نوشته بود: رسیـدن به سن سے سال برایـم ننگ است. آخرین بار ڪہ از برگشت با هم رفتیم مشهـد. بعد از زیارت دیدم مهدے ڪنار سقاخونه ایستاده میخنده😍 🔰ازش پرسیدم چیـه مادر چرا می خنـدے؟؟؟ گفت ، امضای شهادتم رو امروز از امام رضا علیه السلام گرفتم🕊 🔰 بهش گفتم اگه تو شهید بشے من دیگه ڪسی رو ندارم😢 دستش رو به آسمون ڪرد و گفت مادر خدا♥️ هست... 📚برگرفته از کتاب فاطمیون. اثر گروه شهید هادی ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
●شهدا مسافران جنت رضوان هستنند که بال ملائک فرش قدوم آن هاست که ملائک عالم قدس بدان تبرک می جویند ولی زمینیان از مقام آنان بی خبر اند... ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
●شهدا مسافران جنت رضوان هستنند که بال ملائک فرش قدوم آن هاست که ملائک عالم قدس بدان تبرک می جویند ولی زمینیان از مقام آنان بی خبر اند... ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🔹مهدی توی وصیتنامه اش نوشته بود : رسیـدن به سن سی سال برایـم ننگ است. آخرین بار که از سوریه برگشت با هم رفتیم مشهـد. بعد از زیارت دیدم مهدی کنار سقاخونه ایستاده میخنده...ازش پرسیدم : چیـه مادر چرا می خنـدی؟؟؟ 🔸گفت : مادر، امضای شهادتم رو امروز از امام رضا(علیه السلام) گرفتم... بهش گفتم : اگه تو شهید بشے من دیگه ڪسی رو ندارم. مهدی دستش رو به آسمون ڪرد و گفت : مادر خداهست... 🌷 ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷 آخرین باری که مهدی به ایران آمد با هم به رفتیم بعد از اینکه زیارت کردیم در صحن سقاخونه دیدم ایستاده و می‌خنده به مهدی گفتم: چیه مادر، چرا می خندی⁉️ گفت: مادر امضای شهادتم رو از آقا امام رضا(ع)گرفتم! مدافع حرم ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh