eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.4هزار دنبال‌کننده
28.6هزار عکس
6.8هزار ویدیو
206 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
#خواب_شهید_محمد_مسرور 🌸من يك شب #خواب ديدم كه در خانه اي قرار داشتم ومي خواستم #وضو بگيرم در نظرم آمد كه خانه ي همسايه ما خانه ي #حضرت_زهرا (س) است. 🌸 خواستم كه آنجا #وضو بگيرم اول از كسي خواستم كه نزد ايشان ((حضرت فاطمه )) برود و اجازه ِ وضوي من را از او بگيرد. 🌸خانم حضرت فاطمه (س) #اجازه داد ومن روي ايشان را نديدم، چون با چادر ونقاب روي خويش را گرفته بودن و من ديدم #حوض_كوثر در خانه ي حضرت فاطمه زهرا است و من رفتم كنار حوض كوثر و #وضو گرفتم و از آنجا خارج شدم. #شهید_محمد_مسرور🌷 #شهید_مدافع_حرم 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#خواب_شهید_محمد_مسرور 🌸من يك شب #خواب ديدم كه در خانه اي قرار داشتم ومي خواستم #وضو بگيرم در نظرم
💠 من خسته شده ام! 🔹هم رزمان محمد تعریف می کنند که روز چهلمی که در سوریه بودیم با محمد در صف تلفن ایستاده بودیم. ناگهان، محمد گفته بود: «دیگه خسته شدم.» 🔸یکی از همرزمانش ناراحت می شود و می گوید: «محمد چرا این حرف را می زنی؟ ما از زن و فرزند و خانواده گذشته ایم، آمده ایم اینجا برای دفاع از دینمان. آن وقت تو می گویی خسته شده ام.» 🔹« محمد همان موقع با لبخند همیشگی که برلب داشته بود، گفته بود: «از اینجا ماندن خسته نشده ام. از این خسته شده ام که ۴۰ روز است اینجایم و هنوز دینم را به اربابم ادا نکرده ام.» #شهید_محمد_مسرور🌷 #شهید_مدافع_حرم 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
💠 من خسته شده ام! 🔹هم رزمان محمد تعریف می کنند که روز چهلمی که در سوریه بودیم با محمد در صف تلفن ای
✍ دستنوشته شهید 📎اين خواب خيلى مرا خوشحال کرد.. 💢خواب ديدم که امام سجاد(ع) نويد و خبر شهادت من را به مادرم مى گويد و من چهره ى آن حضرت را ديده و فرمود:تو به مقام شهادت مى رسى و من در تمام طول عمرم به اين خواب دل بسته ام و به اميد شهادت در اين دنيا مانده ام.. 💢و هم اکنون که اين خواب را مى نويسم يقين دارم که شهادت نصيبم مى شود و منتظر آن هم خواهم ماند، تا کى خداوند صلاح بداند!! که من همچون شهيدان به مقام شهادت برسم و به جمع آن ها بپيوندم.. 💢و هم اکنون و هميشه در قنوت نمازم هميشه اللهم الرزقنا توفيق الشهادت فى سبيل الله است که خداوند شهادت را نصيبم کند و ازخدا هيچ مرگى را جز شهادت نمى خواهم... 🌺 🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
💠 من خسته شده ام! 🔹هم رزمان محمد تعریف می کنند که روز چهلمی که در سوریه بودیم با محمد در صف تلفن ای
💬خواب شهادت 🔰این خواب خیلی مرا خوشحال کرد دیدم که امام سجـاد(ع) نوید و من را به مادرم می‌گوید😍 و من چهره‌ی آن حضرت را دیده و فرمود: تو به مقام شهادت می‌رسی🌷 🔰و من در تمام طول عمرم به این خواب دل بسته‌ام💞 و به امید در این دنیا مانده‌ام و هم‌اکنون که این خواب را می‌نویسم یقین دارم که شهادت نصیبم می‌شود👌و منتظر آن هم خواهم ماند ... 🔰تا کی صلاح بداند که من هم همچون شهیدان به مقام شهادت برسم🕊 و به جمع آنها بپیوندم. هم اکنون و همیشه دعای قنوت نمازم🤲 " اَلّلهُمَ اَلْرزُقنی تَوفیقَ الْشَهادَتِ فی سَبیل‌ِالله " است که خداوند شهادت را نصیبم کند و از خدا هیچ مرگی جز شهادت نمی‌خواهم❌ ✍ کرده بود تا زنده است کسی دفتر خاطراتش را نخواند. 💢راستی چه رمزی است؟ بین شهادت توسط امام ‌سجاد(ع) و اعزام به سوریه از طریق "تیپ امام سجاد (ع)" 📒منبع: دفترخاطرات‌شهيد 🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
♡به نام او که در دل جای دارد♡ 🍃پیش بیا، بیا و از دریچه ی سرخ ، سالکان را بنگر. از انبیا‌‌‌‌ء و اولیاء الهی گذر کن. زمان را قدم بزن و برس به مردان پارس و دل آشفتگی هایشان برای . 🍃گویی این بار، مردی رهنمون توست که ردای (ص) بر تن آویخته و (ع) در دست، به کارزار گام نهاده بود. 🍃او که همچون ، فاصله ی میان نخستین و واپسین نگاه گرمش در چشمان همره و همسفر و هم نفسش، تنها به قدر چند باری کامل و دگرباره هلالی شدن قمر به طول انجامید... همو که سجادِ به درگاه یار، همان پیام آور ، بدو مژده ی حیاتی عزیز و ابدی داده بود🌹 🍃حال، پیش برو، تبسمش را بنگر، ضیاء رخش را بستای، را از او بستان و به خاطر بسپار که این عشق نزد تو به ودیعت نهاده شده. او را ارج نه و بدان که در سفر ثانیه ها، هماره جاری بوده است و زین پس نیز جاری خواهد بود♡ 🍃این عشق، عاقل است آن را در سینه جای ده و بدان، آن دم که سر به دامان سردمدار عشاق می نهی،خونت، عاشقی عقلت را فریاد خواهد کشیدو این است که می گوید: "عقل که عاشق شود، عشق عاقل می شود و تو می شوی." ✍نویسنده: 🕊به مناسبت سالروز شهادت 📅تاریخ تولد: ۱ فروردین ۱۳۶۶ 📆تاریخ شهادت: ۱۶ بهمن ۱۳۹۴.حلب سوریه 🥀مزار شهید : بهشت زهرا کازرون 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌹 مادر شهید: بچه‌هایم همگی قانع بودند و درخواست‌های زیادی از پدرشان نمی‌کردند. هیچ‌وقت ندیدم که یکی‌شان از پدرشان یا از من چیزی بخواهد که در توانمان نباشد. خودم هم همین‌طور بودم. حاجی همیشه می‌گفت: خانوم، شما خودت قانعی. برای همین، بچه‌ها هم به شما نگاه کردن و این‌طور قناعت می‌کنن. 🌷 ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌹 مادر شهید: بچه‌هایم همگی قانع بودند و درخواست‌های زیادی از پدرشان نمی‌کردند. هیچ‌وقت ندیدم که یکی‌شان از پدرشان یا از من چیزی بخواهد که در توانمان نباشد. خودم هم همین‌طور بودم. حاجی همیشه می‌گفت: خانوم، شما خودت قانعی. برای همین، بچه‌ها هم به شما نگاه کردن و این‌طور قناعت می‌کنن. شهدا 🕊️ 🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
💢 این خواب خیلی مرا خوشحال ڪرد خواب دیدم که امـام سجـاد (؏) نوید و خبر شهــادت من را به مـادرم می‌گوید و من چهره‌ی آن حضرت را دیده و فرمود : « تو به مقام شهـادت می‌رسی » و من در تمام طول عمرم به این خــواب دل بسته‌ام و به امید شهـادت در این دنیا مانده‌ام و هم‌اکنون که این خواب را می‌نویسم یقین دارم که شهـادت نصیبم می‌شود و منتظـر آن هم خواهـم ماند ... تا کی خداوند صلاح بداند که من هم همچون شهیدان به مقام شهادت برسم و به جمـع آن‌هـا بپیوندم ... هم اڪنون و همیشه دعای قنوت نمازم " اللهم الرزقنی توفیـق الشهادت فی سبیل‌الله " است که خداوند شهادت را نصیبم ڪند و از خدا هیچ مرگـی جز شهــادت نمی‌خواهم » 📚 منبع : دفتر خاطرات شهید وصیت ڪرده بود تا زنده است کسی دفتر خاطراتش را نخواند !! راستی چه رمزی است بین بشارت شهادت توسط امام ‌سجاد (؏) و اعزام به سوریه از طریق تیپ امام سجاد (؏) ... ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
💠در منطقه ی شیخ نجار سوریه بچه های چند خانواده فقیر و نیازمند می آمدند و غذا می خواستند و محمد که با آنان دوست شده بود مقداری از غذاهای خودشان را جمع می کرد و ظهر و شب به آنان می داد و حتی یک صبح وقتی دید غذا هست، در هوای تاریک و بارانی و پر از خطر راه می افتاد و به خانه های آنان (که شناسایی کرده بود) می رفت و غذا را به آنان می داد. ﺑﺎ ﺻﻠﻮاﺕ ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
مادر شهید: بچه‌ها کوچک که بودند، نیمه‌های شعبان همیشه در خانه جشن می‌گرفتم. سفره می‌انداختم و خانم مداحی را صدا می‌زدم تا از ائمه علیهم‌السلام بخواند. خانم‌های فامیل و همسایه‌ها با بچه‌های کوچکشان می‌آمدند. همیشه، برای اینکه به بچه‌ها خوش بگذرد، اتاقی را برایشان تزیین می‌کردم. سینی بزرگی جلویشان می‌گذاشتم و کلی شمع بهشان می‌دادم تا توی سینی روشن کنند. وقتی هم کنار سفره‌ می‌نشستند، می‌گفتم: هرکس ساکت باشه و بیشتر صلوات بفرسته برای امام زمان، بیشتر بهش شکلات و شیرینی می‌دم. محمد عاشق سفره‌ی من بود. تمام خوراکی‌های نیمه‌ی شعبان را مثل گنج در کمدش نگه می‌داشت. هر سال چیزی به بچه‌ها هدیه می‌دادم، یک سال ماژیک، یک سال بادکنک. هرچیزی که بعد از سفره به محمد می‌دادم، خوش‌حال می‌شد. 📚به نقل از کتاب منم یه مادرم 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
💠در منطقه ی شیخ نجار سوریه بچه های چند خانواده فقیر و نیازمند می آمدند و غذا می خواستند و محمد که با آنان دوست شده بود مقداری از غذاهای خودشان را جمع می کرد و ظهر و شب به آنان می داد و حتی یک صبح وقتی دید غذا هست، در هوای تاریک و بارانی و پر از خطر راه می افتاد و به خانه های آنان (که شناسایی کرده بود) می رفت و غذا را به آنان می داد 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh