eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.4هزار دنبال‌کننده
28.6هزار عکس
6.8هزار ویدیو
206 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷 🎤شاعر ارجمند "صابرخراسانی" 🌾در با یکی آشنا شدم آن موقع رسم بود شب ها🌖 می رفتند ، با یکی از بچه ها در این فضای مذهبی آشنا شدیم👥 🌾گفت: که برویم بهشت زهرا🌷، ما شهرستانی ها می گوییم که شب بد است در قبرستان رفتن و این یک است. گفت: اینجا اینطوری نیست 🌾رفتیم دیدیم چه خبر است؛ یک بنده خدایی👤 آنجا بود و دوست_من او را می شناخت با او گپ زدیم، گفت: است می آیی بهشت زهرا⁉️ گفتم: بله؛ گفت: برو فلانجا بشین ولی نرو🚫! 🌾در همان قطعه بودیم،گفت: دفعه اول می آیی، می گیری.من نمی دانم و بگویم برای چه ⚡️ولی خیلی دلگیر بودم💔 و بهم ریخته بودم و فقط همین قدر بگویم که آن شب وقتی آمدم خانه مان🏡 گفتم. 🌾اصلا نمی فهمیدم که شعر است. دومین شعری که گفتم برای و سومین کارم را برای گفتم📝 چون با طیف فضای شعرا آشنا نبودم نمی فهمیدم که شعر می گویم، واقعا نمی دانستم که شعر است چون علاقه ای از قبل در من وجود نداشت❌. این بود. 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
ڪہ بـہ سرم می زند، ديگـر درهيچ هوایی نفس بڪشم.... عجـب نفس‌گير اسٺ هوای 🌺 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#نیمه_پنهان_ماه 1 زندگی #شهید_مصطفی_چمران 🔻به روایت: همسرشهیــد #قسمت_بیستم 0⃣2⃣ 🔮به مهندس بازرگان
❣﷽❣ 📚 1 ﺯﻧﺪگی 🔻به ﺭﻭﺍیت: ﻫﻤﺴﺮشهیــد 1⃣2⃣ 🔮خیلی وقتها گرسنه می‌ماندم و غذا هم اگر بود هندوانه🍉 و پنیر خیلی سختی کشیدم یک روز بعد از ظهر تنها بودم روی خاک نشسته بودم و اشک میریختم😢 که اگه می توانست نمی‌گذاشت مصطفی اشکش را ببیند اما آن روز یک دفعه سر رسید و دید او دارد گریه می‌کند آمد جلو دو زانو نشست و شروع کرد به 🔮گفت من می‌دانم زندگی تو نباید اینطور باشد تو فکر نمیکردی به این روز بیفتی😔 اگر خواستی می‌توانید برگردید تهران ولی من نمی توانم، این است خطری برای خود انقلاب است. دستور داده کردستان پاکسازی شود و من تا آخر با همه وجودم می ایستم👊 غاده ملتمسانه گفت: بیایید برگردیم من نمی‌توانم اینجا بمانم😢 🔮مصطفی گفت آزادید، می‌توانید برگردید تهران چشمهایش پر از آب شد گفت می‌دانید که بدون شما برگردم اینجا هم کسی را نمی‌شناسم با کسی نمی‌توانم صحبت کنم خیلی وقت‌ها با همه وجود منتظر می نشینم که کی می آیید😞 و آن وقت از شما هیچ خبری نمی‌شود. مصطفی هنوز کف دست‌هایش روی زانوهایش بود انگار تشهد بخواند گفت: اگر خواستید بمانید به خاطر بمانید نه به خاطر من ❌ 🔮به هر حال تصمیم گرفتم بمانم تا آخر، و برنگردم🚷 البته به سردشت که رفتیم من به اکیپ بیمارستان ملحق شدم. نمی‌ توانستم بیکار بمانم در سختی ها زیاد بود همان ایام آقای طالقانی از دنیا رفتند و برگشتیم تهران. در تهران برایم خیلی سخت بود و من برای اولین بار مصطفی را آنطور دیدم با نگرانی شدید. منافقین خیلی حمله می کردند به او 🔮عکس مصطفی را در روزنامه📰 کشیده بودند که در عینکش تانک بود و می کرد خیلی عکس وحشتناکی بود😰 من خودم شاهد بودم این مرد چقدر با کار می‌کرد چقدر خسته می شد گرسنگی می کشید اما روزنامه ها اینطور جنجال به پا کرده بودند در ذهن من 🔮هیچکس نمیکرد. مصطفی چه کارهایی انجام می‌دهد از آن روز از سیاست متنفر شدم به مصطفی گفتم باید ایران🇮🇷 را ترک کنی بیا برگردیم ولی مصطفی ماند به من گفت: فکر نکن من آمدم و پست گرفتم زندگی آرام خواهد بود، تا حق و هست و مادام که سکوت نمی‌کنید جنگ هم هست. 🔮بالاخره آزاد شد و من به لبنان برگشتم همین قدر که گاه گاهی بروم و زدم راضی بودم و مصطفی دقیق کارهایی را که باید انجام می‌دادیم می‌گفت. سفارش یک به یک بچه‌های مدرسه را می‌کرد و می‌خواست که از دانه دانه خانواده‌های شهدا تفقد کنم برای ایشان نامه بنویسم. ... 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
💢سعید از #نوجوانی اهل مسجد، خواندن زیارت عاشورا📖 و دعای توسل بود و گاهی اوقات برای اقامه نماز تکبیر
🌼گاهی که میخواهم از بگویم و بنویسم قفل میشود ، نگاهم روی خط های دفتر سفید ثابت می‌ماند و قلم🖋 کاغذ سفید را با نامفهوم سیاه🖤 میکند.اینبار هم همینطور! بالاخره با یک حرف ، با یک کلمه در ذهنم روشن میشود. 🍃 به دست مینویسم از او : گرمای را با حضورش در خانواده ها به بهار🌸 تبدیل کرد، مثل هر نور ✨چشمی که تازه متولد میشود.😉 🌼 آقایی که راه را در پیش گرفت و را به تن کرد. باز هم یک شاگرد از مدرسه 💓آمده بود که امتحان پس بدهد. باز مردی از که دل به باخته بود و هیچ جوره نمیشد پای رفتن را از او بگیری... 🍃وَ باز شاگردی که رسم از خود را خوب بلد بود ، گذشتن میخواهد به نیست به است. باید بی ریا و صادقانه بگذری از هرآنچه که مانع سعادتمندی‌ات میشود و این طلبه گذشت از هر چیزی که داشت! 🌼هرچه بگویم باز حق مطلب را ادا کنم چرا که هنوز درکی از مقام والای شهید و ندارم. هنوز اندر خم این کوچه ماندم وَ به گمانم قرار نیست دل را تکانی بدهم تا گرد و غبارهای هایش برود و شود ،دلم❣ یک متفاوت میخواهد مثل همه آنهایی که رفتند. 🍃دلم پر🕊 میکشد برای که جایی برای من نیست چون هنوز خود را پیدا نکردم.کاش متفاوت به آخر برسیم! وگرنه پایان همه قصه هاست.🌹 ✍️نویسنده : به مناسبت سالروز شهادت 🌷 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh