🌷شهید نظرزاده 🌷
🔸بهش گفتم #حاجی عکس بچه📸 تو زدی جلوی چشمت سنگینت میکنه نمیزاره راحت بپّری 🕊 دلتـ❤️ #دنیایی میشه...
7⃣0⃣1⃣1⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
🔺احمدرضا بیضائی
🔻برای حاج مرتضی
🔰گاهی بعضی #انسان ها را یک یا دو بار، یا یک روز، یا حتی یک ساعت🕰 یا دمی بیشتر نمی بینی 💥اما #عمق تأثیری که از دیدار آنها در تو ایجاد می شود آنقدر زیاد است که با هیچ #تأثیر دیگری نمی توانی مقایسه اش کنی❌
🔰مثل تأثیری است که زمین خشک و تشنه #کویر از باران🌧 می گیرد و تأثیری که جسم مرده از #دم_مسیح(ع) شهید #حاج_مرتضی مسیب زاده🌷 از این آدمها بود.
🔰من #سه_بار بیشتر او را ندیده بودم اما در هر سه بار، خاطره دیدارش آنقدر در من ماندگار💝 شد که حرارت♨️ یادآوری آن را همیشه بعد از #شهادتش در سینه ام احساس کرده ام
🔰چه در دیداری که با او در دانشکده #افسری، وقتی سال ۸۳ 🗓به دیدار #محمودرضا رفته بودم داشتم و چه وقتی بعد از شهادت محمودرضا🌷 یکی دوبار به #تبریز آمد. حاج مرتضی بعد از شهادت محمودرضا مثل تنور آتش🔥 می سوخت.
🔰در #چهلم شهادت محمودرضا وقتی آمد و بالای #مزار محمودرضا رسید گر گرفته بود. نشست، سرش را پایین انداخت و های های گریه کرد😭 من پشت سرش ایستاده بودم👤 شانه های #مرتضی جوری تکان می خورد که من احساس می کردم الان تعادلش بهم می خورد و نقش زمین می شود.
🔰هر چه کردم آنجا #حرفی_بزند، مطلبی بگوید، نکته ای یا #خاطره ای از محمودرضا یا دیگر شهدا🌷 بگوید چیزی نگفت و سکوت کرد🔇 اما سکوتش طولی نکشید که شکست⚡️ #مرتضی یکهو منفجــ💥ــر شد.
🔰سرش را رو به آسمان گرفت و فریاد زد: #خداااااا، سر مزارش آمدم آرام نشدم، کوثر را بغل کردم💞 آرام نشدم... حالا درد #جا_ماندن را تحمل کنم یا درد فراق را⁉️ مرتضی آنجا مثل آدمهای مجنون و بیقرار دور خودش می چرخید و گریه می کرد😭
🔰هیچکس را بعد از #شهادت محمودرضا مثل حاج مرتضی ندیدم🚫 اشک و آه حاج مرتضی، اشک و #آه_غم و اشک روضه نبود؛ #تمنای_شهادت بود و چقدر هم زود به آن رسید🕊
🔰یادم نمی رود که وقتی در #دانشکده افسری خواستیم با جمع بچه ها عکس📸 یادگاری بگیریم #مرتضی یکهو از جمع جدا شد👤 و مثل اینکه چیزی یادش افتاده باشد گفت: #شش_گوشه... شش گوشه و رفت و پوستر بزرگی از ضریح امام حسین(ع)🕌 را آورد و گرفت جلوی سینه اش و به عکاس گفت: #حالا_بگیر!
🔰حاج مرتضی در "۱۴ خرداد ۱۳۹۵" مظلومانه در #سوریه به شهادت رسید🌷 و به یارانش پیوست🕊 یکی از لباسهای ورزشی #محمودرضا را از من خواسته بود، قول داده بودم آنرا از #کوثر محمودرضا بگیرم و به دستش برسانم ⚡️اما مرتضی سبکبار بود و خیلی زود #رفت پیش محمودرضا💞 ما ماندیم و عهد وفا نشده مان😔
#شهید_مرتضی_مسیب_زاده
#سالروز_شهادت
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
گزیده ای از بیانات امام خامنه ای در دیدار خانواده #شهید_علی_امرایی🌷 #مقام شهید شما خیلی بالاست. از
7⃣3⃣1⃣1⃣ #خاطرات_شهدا🌷
شهید مدافع حرم علی امرایی
ولادت: ۱۳۶۴/۱۰/۱۲ تهران
شهادت:۱۳۹۴/۰۴/۰۱ درعا سوریه
💠 خَیّری به تمام معنا
🔰علی در نوجوانی👦 یکی از کشوهای کمد اتاقش را مثل #جبهه درست کرده بود. #خاک مناطق عملیاتی جنوب و #کربلا را با هم آمیخته بود و داخل کشو را مثل جبهه درست کرده بود. 🔅سنگر و 🔅خاکریز و از این چیزها...
🔰آن قدر که به #شهدا علاقه داشت، هر وقت کمدش را باز میکردی، روی درش عکس #شهید_زمانی🌷 قرار داده بود و بعد به این ماکت👤 داخل کشو میرسیدی. از نوجوانی فکر💭 و ذکرش #شهدا بود و عاقبت خودش هم یکی از آنها شد.
🔰«بعد از شهادت #پسرم فهمیدیم که او یک خیر به تمام معنا هم بود👌 همان اولین روزهای #شهادتش مقابل در ایستاده بودم که دیدم یک پیرزن👵 آمد و با دیدن اعلامیه علی خیلی تأسف خورد. بدون اینکه بداند #پدر_شهید هستم با حالت خاصی از من پرسید این جوان کی شهید شد⁉️
🔰پرسیدم #علی را از کجا میشناسی؟ پیرزن شروع کرد به گریه کردن😭 و گفت: زمستان☃ دو سال پیش ما بخاری نداشتیم❌ و از سرما به زحمت افتاده بودیم. نمیدانم #شهید از کجا فهمیده بود بخاری نداریم که یک بخاری♨️ برایمان خرید و به خانهمان آورد.
🔰چند روز مانده بود به #چهلم علی که تلفن☎️ خانه زنگ خورد و با علی کار داشتند از قرار به جلسهای در #تهرانپارس دعوت بود. گفتیم شهید شده🕊 و از شنیدن این خبر خیلی تعجب کردند. آدرسمان🏘 را گرفتند و یکی دو روز بعدش یک پسر و یک دختر همراه #خانوادههایشان به خانه ما آمدند. تازه آنجا متوجه شدیم که علی #سرپرستی آن دو کودک👥 و چند کودک دیگر را برعهده داشت.
🔰در بین صحبتهای #مسئولان خیریهای که علی هم عضو بودش فهمیدم پسرم از خیلی وقت پیش عضو این مؤسسه خیریه بوده✅ و حتی در مقطعی از او با عنوان #کمسنترین خیر تقدیر شده🏵 بود.
🔰در میان خانوادههایی که آمده بودند یک #کودک ۹ساله به نام #علیاصغر بود که شهید امرایی از شش ماهگی📆 او را تحت سرپرستی خود قرار داده بود. علیاصغر میگفت یک بار علیآقا به من گفت دعا کن #شهید بشوم🙏 تا برایت یک دوچرخه🚲 بخرم.
🔰علیاصغر هم گفته بود عمو اگر تو #شهید شدی چطور برایم دوچرخه میخری⁉️ شهید در جوابش گفته بود برایت یک دوچرخه #آسمانی میخرم. بعد از برگزاری چهلم علی، ما از طرف پسرم دوچرخهای🚲 برای علیاصغر خریدیم.
🔰شغل علی طوری بود که بارها به #مأموریتهای مختلف میرفت. ما دیگر به مأموریتهای او عادت کرده بودیم😊 برای دفاع از حریم اهل بیت هم سه بار به #سوریه اعزام شد🚌 بار آخر سیزده رجب سال۹۴ بود که به سوریه رفت و #اول_تیرماه ۹۴، پنجم ماه مبارک رمضان به شهادت رسید🕊🌷
راوی: پدر شهید
#شهید_علی_امرایی🌷
#سالروز_شهادت
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
درکربلاے #عشق همیشہ حبیب♥️بود
اصـلاً اگر #شهیـد نمےشد عجیب بـود
هـرگز نمےشـود که #شهیدانہ زیسـت و
از نعمت شهیـد شـدن🌷 بےنصیب بود
🔰فردا همه ما در #چهلم سردار شهیدمان به خیابان ها می آییم✊ و بار دیگر با امام و شهیدانمان🌷 تجدید عهد می بندیم که تا آخرین قطره خون❣ پای انقلاب و #رهبرمان بمانیم✌️
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
#شبتون_شهدایی🌙
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
دو صفحه📖 دیگر از کتاب یک تن و این همه مزار 😍
📌 صفحات #سی و نهم #چهلم
▪️قصه هایی از زندگی فرمانده شهید حسین ایرلو فرمانده لشکر المهدی (عج) ❤️
#کپی ⛔️
#اختصاصی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh