eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.4هزار دنبال‌کننده
28.7هزار عکس
6.9هزار ویدیو
207 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
2⃣0⃣5⃣ ‍🌷 💠ماجرای جالب تفحص شهدای گمنام 🍃🌹پنج را که مطمئن بودیم اند، انتخاب کردیم. پیکرها را خوب گشته بودیم. هیچ هویتی به دست نیامده بود. 🍃🌹قرار شد در بین شهدا، یک که سر در بدن نداشت، به نیابت از ارباب بی سر، اباعبدالله الحسین (علیه السلام) در تشییع و در ورودی دهلران دفن کنیم. 🍃🌹کفن ها آماده شد. همیشه این لحظه، سخت ترین لحظه برای بچه های است؛ شهدا یکی یکی می شدند. آخرین شهید، پیکر بی سر بود. 🍃🌹سخت دلمان هوایی شده بود، شد، تکه پارچه ای از جیب لباس شهید به چشم بچه ها خورد. روی آن چیزی نوشته شده بود که به سختی خوانده می شد: « پزنده، اعزامی از اصفهان». 🍃🌹شهید به آغوش خانواده اش برگشت تا در روز در اصفهان تشییع شود و بی سر و سامان دیگری از قبیله ی حسین (علیه السلام) جایگزین او شد. 🍃🌹 کسی چه می داند، شاید نام او که در روز تاسوعا در دهلران تشییع و به جای او دفن شد بوده است. 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
4⃣9⃣4⃣ #خاطرات_شهدا 🌷 🔰روزی که حرف از #رفتن و راهی شدنش پیش آمد، من مخالفتی نکردم🚫. چون نمی‌خواستم
عمری گذشت و یوسف ما پیرهن نداشت آری که پیرهن نه که حتی #کفن نداشت عمری گذشت و خنده به لبهای #مادرش خشکیده بود و میل به دریاشدن نداشت😭 #نازدانه_شهید_محمد_اینانلو #شهید_جاویدالاثر 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
5⃣7⃣5⃣ 🌷 💠ذكرى كه به واقعيت پيوست.... 🔰یکی از همیشه ذکرش این بود: ، گشته ام از فراق تو شیدا، یا بیا یک نگاهی به من کن، یابه دستت مرا در کفن کن. از بس این شهید🌷 به عجل الله تعالی فرجه الشریف علاقه داشت. بعد به دوست روحانی خود وصیت کرد: اگر من شهید شدمـ🕊، دوست دارم در مجلس ختم من تو سخنرانی کنی🎙. 🔰آن روحانی می گوید: من از که برگشتم، عکس ایشون رو دیدم که شده بود. رفتم پیش پدرش و گفتم: این شهید چنین وصیتی کرده است، طبق وصیتش باید توی مجلس ختم او سخنرانی🎤 کنم. 🔰رفتم منبر و بعد از ذکر شهید و عشقش💞 به امام زمان (عج) گفتم: ذکر همیشگی این شهید در جبهه ها خطاب به مولایش امام زمان (عج) این بوده است: ⇜یابن الزهرا، گشته ام از فراق تو شیدا، یا بیا یک نگاهی به من کن، یا به دستت مرا در کن. 🔰تا این مطلب را گفتم، یک نفر از میان مجلس بلند شد و گفت: من هستم، دیشب به من گفتند: یکی از شهدا فردا باید تشییع شود⚰، و چون پشت شهید شده است، باید او را غسل دهی. وقتی که می‌ خواستم این شهید🌷 را کفن کنم 🔰ديدم درب غسالخانه🚪 باز شد و شخص به داخل آمد و گفت: بروید بیرون، من خودم باید این شهید را کنم. من رفتم بیرون و وقتی برگشتم بوی عطر در فضا پیچیده بود💫. شهید هم کفن شده و آماده ی بود. 📚منبـــع 📗کتاب "روایت مقدس" 📕کتاب "میر مهر"/ ص۱۱۷ به نقل از حجه الاسلام سیدمسعود پورآقایی 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
حَرَم عَجَب حال و هوایی دارد••• چه صفایی دارد♥️ بنویسید✍ به روی این شهدا🌷 چقدر عمه ی سادات دارد😍 🌙 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#وصـیّتـ‌عـشـقـ💔 من براے #شهـادت، بہ اینجا (سوریه) نیامده ام❌ من وظیـفه ام، که #جهاد در راه خداست
#شـهید‌ابـوالفضـلی❤️ 🌴میگفت: (میخواهم جوری شهید شوم که نیاز به #کفن نداشته باشم❌) عاشق روضه #حضرت_عباس(ع) بود..😍 🌴میگفت: (آدم تو خونش🏡 روضه بگیره، روضه عباس(ع) حتی اکر فقط #پنج_نفر شرکت کنند💔) روضه حضرت عباس(ع) دیوانه اش می کرد😔 🌴جورے التماس ڪرد ڪه در #محرم سال گذشته بعد از انفجار💥 ماشینش در #حلب سوریه "بی دست" اربا اربا به شهادت رسید🌷...عاشقِ عباس باید هم کوه #غیرت باشد، باید فدایی زینب باشد، باید فانی در حسین باشد، شهیدِ ابالفضلی🕊 در محضر ارباب یاد ما هم باش. #شهید_روح‌_الله‌_قربانی🕊 ولادت:۱۳۶۸/۳/۱💗تـهران، دولاب شهادت:۱۳۹۴/۸/۱۳💔سوریه، حلب 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
إِلَهِی بِعِلْمِکَ بِی ارْفَقْ بِی... 💢با آگاهی‌ات از حالِ من با من #مدارا کن‌... 💠خستگان😓 را ب
🔸سال ۸۹ که برای دومین بار مشرف شدیم به #کربلا، من چندبار به آقا محمد گفتم برای خودمون #کفن بخریم و ببریم حرم امام حسین🚩 برای طواف، ولی ایشون همش طفره میرفت میگفت: بالاخره یه کفن پیدا میشه که ما رو بذارن توش...😊 🔹بعد چند بار که اصرار کردم ناراحت شد😔 و گفت دوتا کفن میخوای ببری پیش #بی‌کفن⁉️ اون روز خیلی #شرمنده شدم... ⭕️ولی #محمدجان نمیدونستم که قراره تو هم یه روز بی کفن تو #غربت، پیکرت جا بمونه...😭 🔸دلنوشته ای از همسر شهید مدافع حرم محمد بلباسی🌹 #شهید_محمد_بلباسی🌷 #شهید_مدافع_حرم #پیاده_روی_اربعین 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
و #شهید چه زیباست این نام و چه گوشنواز یعنی کسی که #شهادت می‌دهد با خویش، به #درستی راهی که رفته
#فرازی_از_وصیتنامه📜 💠دوست دارم اگر #شهید میشوم؛ پیکری نداشته باشم تا وقتی ارباب بی کفن در محشر آن سان حاضر میشوند، #شرمنده ایشان نباشم❌ 💠از ادب به دور است که در پیشگاه #ارباب، با بدنی سالم و با #کفن محشور شوم. اما اگر پیکرم⚰ برگشت، دوست دارم سنگ قبری برایم نگذارند تا لااقل شرمنده مادرمان #حضرت_زهرا سلام الله علیها نباشم. برایم سخت است که من سنگ مزار داشته باشم و بی بی، بی نشان باشند!😔 #شهید_مرتضی_عبداللهی🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🔰روایت سردار باقرزاده از وضعیت پیکر سپهبد شهیدقاسم سلیمانی و دیگر شهدا در محضر مقام معظم رهبری 💢فرمانده کمیته جست‌وجوی مفقودین ستادکل نیروهای مسلح: 🔹به آقا عرض کردم: دیشب که خواستیم را کفن کنیم کربلا را دیدیم، همه بدن‌ها اربا اربا بود، حاج قاسم شده بود، سر در بدن نداشت😭 بخشی از کتف و دست راست و ...، مهندس هم فقط چند تکه از بدنش. 🔹با اینکه برای کردن همه وسائل را داشتیم، پارچه داشتیم، پنبه داشتیم، پلاستیک و دیگر لوازم را داشتیم اما نمی‌توانستیم این پیکرها را خوب جمع و جور کنیم😭 و به سختی تیمم داده و کفن کردیم، نمی‌دانم امام زین العابدین در چطور جنازه سید الشهداء را با بوریا جمع کرد⁉️ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
حَرَم عَجَب حال و هوایی دارد••• چه صفایی دارد♥️ بنویسید✍ به روی این شهدا🌷 چقدر عمه ی سادات دارد😍 🌙 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
📚#رمان_واقعی_مفهومی_بصیرتی ⛅️#افتاب_در_حجاب 5⃣4⃣#قسمت_چهل_پنچم 💢چهار دست به #زیر اندام نحیف او مى ب
📚 ⛅️ 6⃣4⃣ 💢هم او در گوشت زمزمه مى کند که؛ ✨به جبران این اضطرار، از این پس ، ضمیر مرجع (امن یجیب ) تو باش.هر که از این پس در هر کجاى عالم، لب به(ام من یجیب)باز کند،... دانسته و ندانسته تو را مى خواند... و دیده و ندیده تو را منجى خویش مى یابد.... نمى تواند زینبش را در ببیند. اینت اجابت زینب!ببین که چگونه برایت رکاب گرفته است.... پا بر زانوى او بگذار... و با بر دست و بازوى او سوار شو، محبوبه خدا!بگذار دشمن گمان کند که تو پا بر فضا گذاشته اى... و دست به هوا داده اى.... 🖤 که به جاى خدا، هوى را مى پرستد، این صحنه را ندارد.... همچنانکه نمى تواند بفهمد که خود را چه کاروانى کرده است...و چه را بر پشت عریان این شتران نشانده است.... همچنانکه نمى تواند بفهمد که چه را به غل و زنجیر کشانده است.... با فشار دشمنان و حرکت کاروان ،... تو در کنار قرار مى گیرى... و و ، گرداگرد شما حلقه مى زنند... و دشمن که از و و ، کاروان را کرده است ،... با و و و و و ، شما را پیش مى راند.... 💢بچه ها ، دستهاى کوچکشان را بر پشت و گردن شترها، چفت کرده اند... و در از سقوط،چشمهایشان را بسته اند.... اگر چه صف محاصره دشمن ، فشرده است... اما هنوز از لابه لاى آن ، منظره جگر خراش را مى توان دید... و بوسه نسیم را بر رگهاى بریده و بدنهاى چاك چاك ، احساس مى توان کرد.... و این همان چیزى است که را خیره خود ساخته است.... و این همان چیزى است که هول و اضطراب را در دل تو انداخته است.... چرا که به مى بینى که آخرین رمقهاى سجاد نیز با این منظره دهشتزا ذوب مى شود.... 🖤 و مى بینى که دمى دیگر، خون در رگهاى سجاد از حرکت مى ایستد و قلب از تپش فرو مى ماند.... و مى بینى که دمى دیگر، جان از بدن او مفارقت مى کند و تن بیمار و خسته به زنجیر بر جاى مى ماند.... و مى بینى که دمى دیگر تن تبدار جهان از جان حجت خالى مى شود و آسمان و زمین بى امام مى ماند.... سر پیش مى برى و اما و مى پرسى : _✨با خودت چه مى کنى عزیز دلم ! یادگار پدر و برادرم ! بازمانده جدم !؟و او با صدایى که به زحمت از اعماق جراحت شنیده مى شود، مى گوید: _✨چه مى توانم بکنم در این حال که پدرم را، امامم را، آقایم را و برادرانم و عموهایم را و پسر عموهایم را و همه مردان خاندانم را مى بینم 💢، و ... نه کسى بر آنان رحم مى آورد و نه کسى به خاکشان مى سپارد. انگار که از کفار دیلم و خزرند این عزیزان که بر خاك افتاده اند. کلام نیست این که از دهان بیرون مى آید،... انگار گدازه هاى آتش است که از اعماق قلبش تراوش مى کند... و تو اگر با نگاه و سخن و کلام زینبى ات کارى نکنى ، او همه هستى اش را با این کلمات از سینه بیرون مى ریزد.... پس تو آرام و تسلى بخش ، زمزمه مى کنى : .... 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
📚 ⛅️ 9⃣4⃣ 💢... مى زنند و به این خون را و مى کنند. چون هنگامه عزیزانت فرا مى رسد، بادستهاىخود، را مى ستاند و را به بر مى گیرد و را از فرو مى فرستد، با از جنس یاقوت و زمرد، مملو از 💧حیات ، انباشته از پارچه هاى جنانى و آکنده از عطرهاى رضوانى. ، بدنها را به ، مى دهند و و را با پارچه ها و عطرهاى بهشتى به انجام مى رسانند و بر آنان نماز مى گذارند. 🖤آنگاه خداوند متعال ، را بر مى انگیزد که از دید کفار، ناشناسند و نه در گفتار و نه درنیت و اندیشه و رفتار به این خون ، آلوده نیستند. این قوم به مى پردازند و بر فراز قبر سید الشهدا مى افرازند که نشانه اى براى است و وسیله اى براى مومنان. و هر روز و شب🌙 از آسمان🌫 فرود مى آید و آن شریف را در بر مى گیرد، بر آن مى گذارد، خداوند را مى کنند و براى آن بقعه ، مى طلبند. نام_زائران_امتت را که به خاطر 💢خاطر ، به زیارت ، مشر اند، و نام را و را و را و از بر پیشانى آنها نشانه اى مى گذارند که : '' این قبر و فرزند . و این در سیماى آنان تابان است. و زیباترین و نشان ، آنچنانکه بدان شناخته مى شوند و دیگران این روشنى مى گردند.'' 🖤جبرئیل گفت : (یا رسول االله ! در آن زمان در میان و ایستاده اى و ماست و آنقدر اطرافمان را گرفته اند که در حد و حساب نمى گنجد و هر که در آنجا به این نور، منور است ، خداوند از عذاب و آن روز در امانش مى دارد. این و اوست براى کسى که خالصا لوجه الله قبر تو را، یا على تو را، یا حسن و حسین تو را زیارت کند.... از این پس ، خواهند آمد و خداوند که تلاش مى کنند این و نشانه را اما راه بر آنان و مى گرداند.) 💢پیامبر فرمود: دریافت این خبرها بود که مرا غمگین و گریان کرد. این فقط نیست... که از شنیدن این ، جان مى گیرد و اى در کالبد مجروح وخسته اش دمیده مى شود.... تداعى و نقل این حدیث ،.... حال تو را نیز دگرگون مى کند و خارق العاده در تار و پود وجودت مى ریزد. آنچنانکه بتوانى تا را در زیر بار شکننده و طى کند و خم به ابرونیاورى. 🖤آیا این همان اى است که تو در آن ، 📖مى گفتى؟! آیا این همان کوفه اى است که کوچه هایش ، تو را مریدانه به چشم مى کشید؟ یا این همان کوفه اى است که ، زینب را بانوى عالم مى شمردند و بر عقیله بنى هاشم سجود مى بردند؟ نه ، باور نمى توان کرد... .... 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
حَرَم عَجَب حال و هوایی دارد••• چه صفایی دارد♥️ بنویسید✍ به روی این شهدا🌷 چقدر عمه ی سادات دارد😍 🌙 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🍃روضه‌ها جمع شده‌اند در و این دم آخری که وقت گرفتن کارنامه نوکری‌مان شده بر دل ما می‌تازند....تکه جگرهای ، خون دل محمد، عطش اباالحسن همه و همه... 🍃اما وای، غافل از تاریخی هستیم که در این روزا آتش آن جرقه خورده و دارد گُر می‌گیرد، دیری نپاید که مهمان کوچه است و صورتش کبود... نمی‌خواهم مشکی‌ام را در بیاورم چون می‌دانم تا نودو‌پنچ روز هرروز درد می‌کشد و زار می‌زند😔 🍃امام غریبم، همه از هم غریبی را به ارث برده‌اید، همه ... لعنت ب کوچه و طناب و شمشیر و خلافت لعنت لعنت... 🍃روضه می‌خوانم، بسوزد جگرم روی خاک حجره فرش‌ها را کنار زده بودی و مثل جد غریب روی خاک پا می‌کشیدی، آمد سرت را به دامن گرفت تا کمی از غربتت کم شود اما 😭 🍃حتما انتظار دارید بگویم سر روی خاک بود و کسی سرش را به دامن نداشت، آری همین بود اما حسین هم سرش در دامن فرزندش بود که جان داد کجا؟ رقیه سر بابا را به دامن گرفت و همراه با پدر جان داد، شاید حسین تا جان نداده باشد چرا که از بعد رقیه دیگر سر اباعبدالله نخواند😓 🍃یابن شبیب جد ما را غریب گیر آوردند، بشکن سبوی باده را... مزد نوکری نمی‌خواهم سوز بده بر جگرم تا پاره کنم... ✍نویسنده : 🕊به مناسبت سالروز (ع)🖤 📅تاریخ انتشار : ۱۴ مهر ۱۴۰۰
✨اللَّهُمَّ بَلِّغْ مَوْلانَا الْإِمَامَ الْهَادِیَ الْمَهْدِیَّ الْقَائِمَ بِأَمْرِکَ♡ 🍃قیام کرده ام به احترامت و دستانم را به سوی خدای و رحیم گرفته ام و از او ظهورت را میخواهم. هرروز میخوانم و بر دفتر دلم پای تمام عهدهایم را امضا می کنم اما شب ها که قرار است میان جدال و قضاوت کنم، شرمنده می شوم و استغفار می کنم که دل تو کمتر آزرده شود از . 🍃هنوز فرازهای دعا را زمزمه می کنم و رسیده ام به قسمتی که همیشه می کنم. "اللَّهُمَّ إِنْ حَالَ بَيْنِي وَ بَيْنَهُ الْمَوْتُ الَّذِي جَعَلْتَهُ عَلَى عِبَادِكَ حَتْماً مَقْضِيّاً، فَأَخْرِجْنِي مِنْ قَبْرِي..." از خدا می خواهم اگر مرگ مرا فراگرفت و پس از آن کردی خدا مرا پوشیده از قبر بیرون آورد برای خدمت تو. 🍃می ترسم به دل بمانم از دیدن و چشمانم پر از خاک شود. میترسم بخاطر روی سیاهم مستجاب نشود و سهمم از زندگی شود دوران تو! 🍃مولا جان، من که ام اما به حرمت اشک های منتظران واقعی ات بیا این روزها ایمان کم شده و حال آدم ها و دنیایش نیست! 🍃فرازهای آخر دعاست و ناله های آخرمن، العجل العجل یا مولای یا صاحب الزمان العجل العجل یا مولای یا صاحب الزمان العجل العجل یا مولای یا صاحب الزمان ✍نویسنده : ☆ 📅تاریخ انتشار : ۲۸ آبان ۱۴۰۰ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
‍خاطرات_شهدا🌷 💠ماجرای جالب تفحص شهدای گمنام 🍃🌹پنج را که مطمئن بودیم اند، انتخاب کردیم. پیکرها را خوب گشته بودیم. هیچ هویتی به دست نیامده بود. 🍃🌹قرار شد در بین شهدا، یک که سر در بدن نداشت، به نیابت از ارباب بی سر، اباعبدالله الحسین (علیه السلام) در تشییع و در ورودی دهلران دفن کنیم. 🍃🌹کفن ها آماده شد. همیشه این لحظه، سخت ترین لحظه برای بچه های است؛ شهدا یکی یکی می شدند. آخرین شهید، پیکر بی سر بود. 🍃🌹سخت دلمان هوایی شده بود، شد، تکه پارچه ای از جیب لباس شهید به چشم بچه ها خورد. روی آن چیزی نوشته شده بود که به سختی خوانده می شد: « پزنده، اعزامی از اصفهان». 🍃🌹شهید به آغوش خانواده اش برگشت تا در روز در اصفهان تشییع شود و بی سر و سامان دیگری از قبیله ی حسین (علیه السلام) جایگزین او شد. 🍃🌹 کسی چه می داند، شاید نام او که در روز تاسوعا در دهلران تشییع و به جای او دفن شد بوده است. ارواح مطهر شهدا وامام شهداصلوات 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌿من کفن نمی‌خواهم... ⚘بهار 89 رفت ، یک روز بعد از زیارت بیشتر بچه‌ها رفتند برای خریدن کفن؛ خانمش به حاج‌رحیم گفت: «خوب است که ما هم اینجا بخریم». حاج رحیم گفت: «من کفن نمی‌خرم، شما اگر می‌خواهید بخرید». ⚘همان موقع یکی از بچه‌های هیأت هم به حاجی پیشنهاد داد که بریم و کفن را بخریم، حاجی باز هم گفت: «من کفن نمی‌خواهم» پرسید: «چرا؟» حاج‌رحیم گفت: «من می‌شوم و با لباس سپاه دفنم می‌کنند». گفت: «جنگ که تمام شده حاجی!» حاجی در جوابش گفت: «من هیچ وقت از رسیدن به ناامید نیستم و نخواهم شد» ♥️🕊 🌟هدیه به روح مطهر شهید صلوات ⛱اَللهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَى‌مُحمَّـدٍوآل‌مُحَمَّد ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh