🌷شهید نظرزاده 🌷
يک خانمي آمد و همينطور به #تصوير شهيد نگاه ميكرد و #اشك ميريخت. كسي هم او را نميشناخت. بعد جلو آمد
#حجاب🌺🍃
یکبار ازش پرسیدم چرا اینقدر گرفته ای؟
گفت خیلی از وضعیت #حجاب خانوم ها توی تهران ناراحتم
وقتی آدم تو کوچه راه میره #نمیتونه سرش رو بالا بگیره
بعد گفت یه نگاه #حرام آدم رو خیلی #عقب میندازه
#شهید_محمدهادی_ذوالفقاری🌷
#شهید_مدافع_حرم
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
﴾﷽﴿
✍ #ادمین_نوشت
🔴دوستان با توجه به انتقادهایی که نسبت به⇜ رمان #مدافع_عشق شد تصمیم گرفتیم به خاطر احترام به نظر کاربرامون رمان دیگری در کانال بذاریم😊 که ✓هم #شهدایی باشه و ✓هم #واقعی
🔵لذا از علاقه مندان به این رمان پوزش میطلبیم🙏، اگر علاقه مند به دنبال کردن ادامه #رمان #مدافع_عشق میباشید به خصوصی ادمین کانال پیام بدین📲 تا براتون ادامه رمان رو بفرستیم✅
🆔آی دی ادمین⬅️ @alireza71
#التماس_دعا
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
✨❤️✨❤️✨❤️✨❤️✨❤️
#اینک_شوکران
#مذهبی_ها_عاشق_ترند
💢قصه ای که الان میخوام براتون بذارم #قصه ای نیست که ازخاطره ها وذهن ها زودفراموش بشه💬 مثل قصه های دیگر، قصه ایست از #ایثارها در دفاع مقدس✌️️، ایثارهایی فراموش نشدنی.
📕کتاب " #اینک_شوکران"
📝نوشته مریم برادران
💢به روایت #فرشته_ملکی همسر شهید منوچهر مدق🌷 نوشته هایی است📖
👈درباره مردانی که زخم های سال های جنگ محملی شد برای #نماندنشان↯↯↯↯↯
📚 #فرشته لحظه لحظه ی زندگی اش را به یاد دارد. شاید این روزها فراموش کند🗯 چند دقیقه ی پیش چه میگفت و یا به کی تلفن زده☎️ بود. ⚡️اما همه لحظاتی را که با #منوچهر گذرانده بود پیش چشم دارد و نسبت به آن احساس #غرور میکند
📚زیاد تعجب نمیکنی که زندگیش با منوچهر💞 شروع شده و هنوز ادامه دارد، وقتی #صداقت زندگی و #پیوند روحشان را میبینی، و میبینی ک عشقـ❤️ چه قصه ها که نمی افریند. فقط وقتی قصه ها در #زندگی_واقعی تحقق می یابد، حقیقتشان اشکار میشود
حقیقتی #تلخ ولی دوست داشتنی❣
#بخوانید👇👇
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
﴾﷽﴿
📚 #رمان
#اینک_شوڪران
✫⇠ #خاطرات_شهید_منوچهر_مدق
به روایت همسر( فرشته ملکی )
#قسمت_مقدمه
✨شهيد سيد منوچهر مدق، فرزند محمد، در روز سي و يكم خرداد ماه سال 1335 در تهران دنيا آمد.پس از طي دوران طفوليت در سن 7 سالگي به مدرسه رفت. او تا سال دوم دبيرستان ادامه تحصيل داد و با توجه به علاقه اي كه نسبت به امور فني خودرو و مكانيكي داشت، ترك تحصيل كرد و مشغول به كار شد.منوچهر در اوايل بهار سال 1354 به خدمت سربازي اعزام شد. در بحبوحه مبارزات مردمي منجر به پيروزي انقلاب، همانند هزاران جوان انقلابي وارد عرصه فعاليت هاي سياسي شد.او در روز هاي تاريخي و سرنوشت ساز 21 و 22 بهمن سال 1357 به همراه تني چند از همرزمانش؛ بقاياي عناصر رژيم طاغوتي را از دانشكده پليس پاكسازي نمود.
✨منوچهر در سال 1359 ازدواج كرد و سالها بعد صاحب دو فرزند به نام هاي علي و بنت الهدي شد.
او در سال1359 به عضويت سپاه پاسداران انقلاب اسلامي درآمد و با آغاز جنگ تحميلي، پس از طي دوره هاي آموزشي به لشگر 27 محمد رسول الله(صلوات الله علیه و آله) پيوست.
مسئوليت هاي شهيد منوچهر مدق در جبهه عبارت بود از:
✨مسئول تداركات گروهان
✨مسئول تداركات گردان،
✨مسئول تامين لشگر
از جمله همرزمان شهيد او مي توان از؛
🕊شهيد حاج محمد عباديان
🕊 شهيد ميرنوراللهي
🕊شهيد فريدوني
🕊 شهيد عطري نام برد.
#ادامه_دارد......✒️
📝به قلم⬅️ #مریم_برادران
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
✫⇠#اینک_شوڪران
✫⇠ #خاطرات_شهید_منوچهر_مدق
به روایت همسر( فرشته ملکی )
1⃣ #قسمت_اول
✨✨ﻫﺮﭼﻪ ﯾﮏ دﺧﺘﺮ ﺑﻪ ﺳﻦ و ﺳﺎل او دﻟﺶ ﻣﯿﺨﻮاﺳﺖ داﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ او داﺷﺖ.ﻫﺮ ﺟﺎ ﻣﯽ ﺧﻮاﺳﺖ ﻣﯿﺮﻓﺖ و ﻫﺮ ﮐﺎر ﻣﯽ ﺧﻮاﺳﺖ ﻣﯽ ﮐﺮد، ﻣﯽ ﻣﺎﻧﺪ ﯾﮏ آرزو: اﯾﻦ ﮐﻪ ﯾﮏ ﺳﯿﻨﯽ بامیه ﻣﺘﺮي ﺑﮕﺬارد روي ﺳﺮش و ﺑﺒﺮد ﺑﻔﺮوﺷﺪ. ﺗﻨﻬﺎ ﮐﺎري ﮐﻪ ﭘﺪرش ﻣﺨﺎﻟﻒ ﺑﻮد ﻓﺮﺷﺘﻪ اﻧﺠﺎم ﺑﺪﻫﺪ. و او ﮔﺎﻫﯽ ﻏﺮو ﻟﻨﺪ ﻣﯿﮑﺮد ﭼﻪ ﻃﻮر ﻣﯽ ﺗﻮاﻧﻨﺪ او را از اﯾﻦ ﻟﺬت ﻣﺤﺮوم ﮐﻨﻨﺪ. آﺧﺮ،ﯾﮏ ﺷﺐ ﭘﺪر ﯾﮏ ﺳﯿﻨﯽ ﺑﺎمیه ﺧﺮﯾﺪ و ﺑﻪ ﻓﺮﺷﺘﻪ ﮔﻔﺖ ﺗﻮ ي ﺧﺎﻧﻪ ﺑﻪ ﺧﻮدﻣﺎن ﺑﻔﺮوش.ﺣﺎﻻ دﯾﮕﺮ آرزوﯾﯽ ﻧﺪاﺷﺖ ﮐﻪ ﺑﺮ آورده ﻧﺸﺪه ﺑﺎﺷﺪ.
✨فرشته:
ﭘﺪر ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻫﻮاي ﻣﺎ را داﺷﺖ. ﻟﺐ ﺗﺮ ﻣﯽ ﮐﺮدﯾﻢ ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ آﻣﺎده ﺑﻮد. ﻣﺎ ﭼﻬﺎرﺗﺎ ﺧﻮاﻫﺮ ﺑﻮدﯾﻢ و دوﺗﺎ ﺑﺮادر. ﻓﺮﯾﺒﺎ ﮐﻪ ﺳﺎل ﺑﻌﺪ از ﻣﻦ ﺑﺎ ﺟﻤﺸﯿﺪ برادر ﻣﻨﻮﭼﻬﺮ ازدواج ﮐﺮد، ﻓﺮاﻧﮏ، ﻓﻬﯿﻤﻪ وﻣﻦ، ﻣﺤﺴﻦ و ﻓﺮﯾﺒﺮز. ﺗﻮي ﺧﺎﻧﻪ ﻣﺎ ﺑﺮاي ﻫﻤﻪ آزادی ﺑﻪ ﯾﮏ اﻧﺪازه ﺑﻮد. ﭘﺪرم
ﻣﯽ ﮔﻔﺖ:ﻫﺮ ﮐﺎری ﻣﯿﺨﻮاﻫﯿﺪ بکنید، ﻓﻘﻂ ﺳﺎﻟﻢ زﻧﺪﮔﯽ ﮐﻨﯿﺪ.
✨ﭼﻬﺎرده ﭘﺎﻧﺰده ﺳﺎﻟﻢ ﺑﻮد ﮐﻪ ﺷﺮوع ﮐﺮدم ﺑﻪ ﮐﺘﺎب ﺧﻮاﻧﺪن. ﻫﻤﺎن ﺳﺎﻟﻬﺎی ﭘﻨﺠﺎه و ﺷﺶ و ﭘﻨﺠﺎه و ﻫﻔﺖ. ﻫﺰار و ﯾﮏ ﻓﺮﻗﻪ ﺑﺎب ﺑﻮد و ﻣﯽ ﺧﻮاﺳﺘﻢ ﺑﺒﯿﻨﻢ اﯾﻦ ﭼﯿﺰ ﻫﺎ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺷﻨﻮم و
ﻣﯽ ﺑﯿﻨﻢ ﯾﻌﻨﯽ ﭼﻪ. از ﮐﺘﺎﺑﻬﺎی ﺗﻮده ای ﺧﻮﺷﻢ ﻧﯿﺎﻣﺪ. ﻣﻦ ﺑﺎ ﻫﻤﻪ وﺟﻮد ﺧﺪا را ﺣﺲ ﻣﯽ ﮐﺮدم و دوﺳﺘﺶ داﺷﺘﻢ. ﻧﻤﯽ ﺗﻮاﻧﺴﺘﻢ ﺑﺎور ﮐﻨﻢ ﮐﻪ ﻧﯿﺴﺖ. ﻧﻤﯽ ﺗﻮاﻧﺴﺘﻢ ﺑﺎ ﻗﻠﺒﻢ و ﺑﺎ ﺧﻮدم ﺑﺠﻨﮕﻢ. ﮔﺬاﺷﺘﻤﺸﺎن ﮐﻨﺎر. دﯾﮕﺮ ﮐﺘﺎﺑﻬﺎﺷﺎن را ﻧﺨﻮاﻧﺪم.
✨ﮐﺘﺎﺑﻬﺎي ﻣﺠﺎﻫﺪﯾﻦ هم از ﺷﮑﻨﺠﻪ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺷﺪﻧﺪ ﻣﯽ ﻧﻮﺷﺘﻨﺪ. از اﯾﻦ ﮐﺎرﺷﺎن ﺑﺪم آﻣﺪ. ﺑﺎ ﺧﻮدم ﻗﺮار ﮔﺬاﺷﺘﻢ اول اﺳﻼم را ﺑﺸﻨﺎﺳﻢ ﺑﻌﺪ ﺑﺮوم دﻧﺒﺎل ﻓﺮﻗﻪ ﻫﺎ. ﺑﻪ ﻫﻮاي درس ﺧﻮاﻧﺪن ﺑﺎ دوﺳﺘﺎن ﻣ ﯽ ﻧﺸﺴﺘﯿﻢ ﮐﺘﺎﺑﻬﺎی دﮐﺘﺮ ﺷﺮﯾﻌﺘﯽ را ﻣﯽ ﺧﻮاﻧﺪﯾﻢ. ﮐﻢ ﮐﻢ دوﺳﺖ داﺷﺘﻢ ﺣﺠﺎب داﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻢ. ﻣﺎدرم از ﭼﺎدر ﺧﻮﺷﺶ ﻧﻤﯽ آﻣﺪ. ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮدم ﺑﺮاي وﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﺑﺎ دوﺳﺘﺎﻧﻢ ﻣﯽ روﯾﻢ زﯾﺎرت ﭼﺎدر ﺑﺪوزد...
#ادامه_دارد...✒️
📝به قلم⬅️ #مریم_برادران
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
5b451a560038b77c98756cef_-5172719360105926638.mp3
6.32M
🎵 #صوت_شهدایے
✨باید گذشت از این،
✨دنیا بھ آسانے ... !
🎤🎤 #حاج_مهدی_سلحشور
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh