4_6012514448403595869.mp3
8.61M
#طرح_موبایل_مهدوی
#آهنگ_مهدوی
#رونق_باغ
🎧خواننده:سینا دستخوش
تعجیل در ظهور 5 مرتبه #صلوات
✨الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج✨
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
گفتم: #دنیا رو بدون تو نمی خوام. 😢 گفت: #مامان ازمن دل بکَن. #آخرتت رو آباد مۍڪنم. گفتم: از این
وقتی خیال سید مصطفی راحت شد که مادر سراغ کارهایش رفته، #برگه_دومی را از لای کتابش بیرون کشید و به آقا سید گفت:
«رضایت نامه دوم. امضا می کنی؟» آقا سید #لبخندی زد و گفت: «ای کلک😏. فکرشو می کردی #مامان بیاد نه؟»
سید مصطفی لبخندی زد 🙂و به #امضایی که آقا سید پای برگه می انداخت، نگاه کرد و گفت: «به مامان نگو. باشه؟🙏» آقا سید نگاهی به چهره خندان پسرش انداخت و گفت: «حالا که امضا کردم و خیالت راحت شد، بگو چرا آن قدر #اصرار داری بری؟ برو دانشگاه. درس بخون📚. الآن مملکت ما به آدم های #تحصیل کرده بیشتر احتیاج داره. جنگ حالا حالاها هست.»
چهره سید مصطفی #جدی و لحنش جدی تر شد☝️. نگاهی به چشمان #آرام پدر انداخت و گفت: «شاید جنگ حالاحالا ها تموم نشه؛ اما ممکنه من #عوض بشم... هیچ تضمینی نیست که پنج سال دیگه، دو سال دیگه که درس من تموم شد، اون موقع هم همین #آدم باشم.»👌
#جوانترین_شهید_مدافع_حرم
#شهید_سیدمصطفی_موسوی🌷
#نخبه_مهندسی_مکانیک
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
آخرین حرفهای رفاقتی 🌹شهید رسول خلیلی🌹 🔹همه که باید بریم 🔸 چقدر خوبه زیبا بریم. 🔹 برام دعا کنی
🍃🌺🍃🌺
در دانشگاه رشته ی #مدیریت می خواند؛ سال ۸۸ در جریان #فتنه کلا چند روز وسط معرکه بود، شوخی که نبود آن ها می خواستند به #ولایت وانقلاب ضربه بزنند که خدا را شکر و به یاری امام زمان ناکام ماندند.
وقتـے پسرم در #سوریه به شهادت رسید🕊 و پیکرش را آوردند چون بدن و صورتش #زخم بسیاری برداشته بود قابل شناسایی نبود.😔 من او را از ضربه های چاقوی #فتنه۸۸ در بازوی چپش شناختم😭😣💚
#راوے👇
#پدر_شهید
#شهید_رسول_خلیلی🌸
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
1⃣1⃣9⃣ #خاطرات_شهدا🌷
#شهدا_مواظب_انقلاب_هستند....
🌷همراه چند نفر از عزیزان بسیجی برای دیدار از خانواده شهدای دانش آموز به محل خانه آنها رفتیم. پدر شهید «محمد پی گم کرده» چند سالی است که از دنیا رفته است. مادر شهید با مهربانی و صمیمیت به پیشوازمان آمد. او ما را به خاطرات شهید میهمانی کرد و گفت: پسرم #شهید شده بود و مراسم خاکسپاری او تازه تمام شده بود که یک روز....
🌷كه يك روز زن همسایه آمد پیش من و گفت: محمد دیشب به #خوابم آمد و گفت: به مادرم بگویید آن #امانتی مردم را که پیش من است، باز گرداند. هر چه فکر کردم چیزی به ذهنم نرسید؛ زیرا پسرم نوجوان و مجرد بود؛ مال و منالی هم نداشت که به کسی #بدهکار باشد. روز دوم باز همان زن آمد و همان حکایت را تعریف کرد! به او گفتم: فرزندم محمد که از کسی پول یا چیزی نگرفته است که من پس بدهم. روز سوم باز هم همین اتفاق تکرار شد.
🌷....این بار رفتم جلوی تاقچه، مقابل عکس او ایستادم و گفتم: مادر چه امانتی پیش من داری که من نمی دانم؟ یک مرتبه چشمم به چند #گلوله (کلاشینکف) که محمد از جبهه به عنوان #یادگاری آورده بود؛ افتاد. گفتم: مادر نکند اینها را می گویی. گلوله ها را برداشتم و تحویل برادران #سپاه دادم. شب بعد به خوابم آمد و گفت: «مادر دستت درد نکند راحت شدم؛ #حق_الناس بسیار مهم است حتی اگر یک گلوله باشد!»
🌷از این بیان شیوای مادر شهید به #ذوق آمدم و گفتم: مادر باز تعریف کنید؛ او دو خاطره دیگر تعریف کرد: چند وقتی به خوابم نیامد طوری که #ناراحت شدم و سر قبرش رفتم و گفتم: محمد من حتماً لیاقت مادر شهید بودن را ندارم، چرا به خوابم نمی آیی؟ شب خواب دیدم پسرم محمد آمد و دست مرا گرفت و بالا برد، به ساختمانی بسیار #مجلل و زیبا و با شکوه رسیدیم، گفت: مادر اینجا را برای تو #آماده کرده اند. گفتم: چرا؟ گفت: چون #مادر_شهید هستی.
🌷....در #اغتشاشات انتخابات ریاست جمهوری و #فتنه پس از آن، کمی نگران شدم. با خود می گفتم نکند اتفاقی بیفتد که #خون_شهدا هدر رود. شب پسرم محمد به خوابم آمد دستم را گرفت و به محل با شکوهی برد. مرا از محلی عبور داد که دو طرف آن مردان تنومند و آماده و با احترام نظامی خبردار ایستاده بودند. انگار ما از آنها سان می دیدیم....
🌷گفتم: محمد اینها چه کسانی هستند؟ محمد خندید و گفت: «شهدا، اینجا ایستاده اند تا به شما #اطمینان دهند که #مواظب_انقلاب هستند و نمی گذارند اتفاقی بیفتد.» آری شهدا زنده اند و مواظب این نظام و انقلاب هستند؛ همان گونه که مقام معظم رهبری فرمودند: «مظهر #قدرت ایران شهدا هستند.»
راوی: رسول قناتی، استاد دانشگاه آزاد اسلامی و دانشکده فنی مرند
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
1_17231484.mp3
2.83M
🎼 #مداحی_شهدایی
🔸 آی شهدا دلای ما تنگہ براتون
#هستی_ما_ولایته_آرزومون_شهادته
🎤🎤مجتبی رمضانی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
امین ابهـت و #غـرور خاصے داشت و واقعاً هر ڪس بیرون از خانه او را مےدید، تصور مےڪرد آدم بسیار #جدی
آخر شب #خوردنـےهای مختلف میآوردیمـ
و تا نیمههاے شبــ فیلم و سریال و... نگاه مےڪردیم🖥🎥
همان زمانها هم با خودم مےگفتم چقدر به من #خوش مےگـذرد،
و چقدر زندگے خـــــوبے دارم😍
واقعا هم همینطور بود.
من با داشتن امین💞
خوشبخـتـ تریـن زن دنـیـا بودم
خودش با #محبتش مرا به اسـارت خودش درآورده بـود😌❤️
واقعا سیاسـت داشت
در مهربانیـش..😌💖
به نقل از
همسر #شهید_امین_کریمی🌷
#شهید_مدافع_حرم
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
آخر شب #خوردنـےهای مختلف میآوردیمـ و تا نیمههاے شبــ فیلم و سریال و... نگاه مےڪردیم🖥🎥 همان زمان
2⃣1⃣9⃣ #خاطرات_شهدا🌷
💠 خواب خواهر شهید
🍃🌹اولین شب تولدم بعد از #شهادت امین، دلم گرفت.
امین در تمام لحظات و شرایط زندگی کنارم بود
نبودش را در کنارم احساس می کردم.
🍃🌹با بغض و گریه بر سر #مزارش رفتم
و گفتم: من همیشه به دیدارت می آیم ولی تو سراغی از #خواهر مریضت نمی گیری. تا شب موقع خواب #گریه کردم.
🍃🌹آن شب با چهره ای #خندان و شاد به خوابم آمد. صورتم را #بوسید. من گلایه می کردم
ولی امین مثل #همیشه می خندید.
دستم را گرفت و دو سنگ #نجف بر دستم گذاشت.
🍃🌹کف دستم را محکم فشار داد
و گفت: این هم کادوی تولد امسال.
صبح وقتی بیدار شدم دنبال سنگ ها گشتم ولی نبود.
فقط یک #خواب قشنگ بود......
#شهید_امین_کریمی🌷
#شهید_مدافع_حرم
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh