eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.4هزار دنبال‌کننده
28.7هزار عکس
6.9هزار ویدیو
207 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷شهید نظرزاده 🌷
9⃣2⃣1⃣ به یاد #شهید_سعید_علیزاده🕊❤️🕊 شادی روحش #صلوات 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
0⃣3⃣1⃣ به یاد #شهید_محمدرضا_بیات🕊❤️🕊 شادی روحش #صلوات 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
0⃣3⃣1⃣ به یاد #شهید_محمدرضا_بیات🕊❤️🕊 شادی روحش #صلوات 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
9⃣0⃣0⃣1⃣ 🌷 🔰فرزندم تلاش بسیاری انجام داد تا راضی شویم به برود. وی می‌گفت، «مگر (ع) با تصمیم حضرت علی اکبر (ع) برای نبرد مخالفت کرد⁉️» با شنیدن این جمله، کردم. 🔰هنگام به علی اکبر(ع) امام حسین (ع) تاسی کردم. لحظات سختی بود😭 تا آن روز فقط پدر و پسر💕 را شنیده بودم، اما آن لحظه شنیده‌ها را کردم. 🔰۲۳ بهمن ۱۳۹۴ بود. را بوسیدم. قدو بالایش را نگریستم😍 او و من نگاهش می‌کردم. پس از شهادت🌷 دوستانش می‌گفتند، محمدرضا گفته است، «من می‌دانستم پدر من را نظاره می‌کند 💥اما برگردم و با یک نگاه، عاطفه 💞 من را از مسیرم دور کند.» هیچ‌گاه آن لحظه را فراموش نمی‌کنم❌ 🔰آن‌ها به کمین می‌خورند. با تعداد کمی از ، تعداد بسیاری از تکفیری‌ها👹 را نابود می‌کنند، اما به دلیل اتمام ، به رگبار گلوله💥 بسته می‌شوند و پیکر مطهرشان⚰ زیر آفتاب☀️ می‌ماند. 🔰در نهایت نیز آن منطقه در دست باقی مانده و پیکر پسرم در آن‌جا به یادگار می‌ماند و به آرزوی خود که 🌷 همچون مادرمان حضرت زهرا(س)❤️ بود، می‌رسد. 🔰چند روز پیش از از یک‌دیگر می‌خواهند که در حق هم‌دیگر دعا کنند🙏 و سپس از خود بگویند. نوبت محمدرضا که می‌شود، می‌گوید، دعا می‌کنم خدا من را کند تا همچون مادرم حضرت زهرا (س) گمنام بشوم🌷» پسرم به خواسته خود می‌رسد. 🔰آخرین مرتبه که محمدرضا به امام حسین (ع)🕌 رفته بود، هنگام بازگشت از آن حضرت به دوست خود می‌گوید، «من مزد خود را از (ع) گرفتم😍 و امسال به خواسته خود می‌رسم👌» راوی:پدر شهید 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
افراد بسیاری برای زیارت #مزار_خالی پسرم به بهشت زهرا (س)🌷 می‌آیند. زمانی‌که از آن‌ها می‌پرسم، «شما که پسر من را نمی‌شناسید، چه طور برای او #بی‌تابی می‌کنید⁉️» پاسخ می‌دهند، «در خواب #محمدرضا را دیدیم و به او متوسل💞 شدیم. سپس #مشکل‌مان حل و گره از کارمان گشوده شده است.» ما نیز هرگاه #خواب محمدرضا را می‌بینیم، لباس نورانی💫 به تن کرده و لبخند می‌زند😍 من معتقد هستم #بهترین_راه برقراری ارتباط با اهل بیت (ع) واسطه قرار دادن #شهداست. #شهید_محمدرضا_بیات #شهید_جاویدالاثر_مدافع_حرم 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸🍃 چه خوب است که ✘نه رنگت از می افتد ✘نه مُدلت ❣ از ثبات توست که من پیدا میکنمـ😍 ↫ هر رنگی که می خواهد باشد ↫ 😍👌 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
147478_465.mp3
4.5M
🎤🎤 #سیدرضا_نریمانی 💢 #بی_حجابی و غنا، جایی نداره بین ماها #نهی_منکر میشه قاموسمون #شهیدخلیلی 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
♨️ نگاه به فایده ای هم دارد⁉️ 1⃣رهایی از حسرت💔 👈کسی که چشم👀 خود را برای دیدن آزاد می گذارد حسرتش بیشتر می گردد. 👈آنچه را چشم به قلب انتقال💕میدهد مضر است، چون چشم چیزهایی را می بیند که رسیدن به آن، نیست❌ او نمی تواند صبر کند و این نهایت رنج است. 2⃣نورانی شدن قلب💖 👈چشم پوشیدن🙈 از نامحرم قلبـ❤️ را روشن می سازد و این درخشش در چشم، روی دیگر بدن نمایان می گردد. 3⃣غلبه بر 👈این عمل یک خوشحالی روانی به قلب می دهد که از لذت نظر به به مراتب خوبتر و زیباتر است👌چون این شخص با دشمن خود یعنی 👹 قهر نموده، خود را لبیک نگفته🔞 و بر نفس خود غالب آمده است. 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
7⃣2⃣1⃣ به یاد #شهید_محمد_معافی🕊❤️🕊 شادی روحش #صلوات #سالگرد_شهادت🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🔰از نظر تمام اهالی روستای برگه، شهید معافی مثل یک #عالم بود. محمد یک هفته🗓 پیش از #شهادت، به کربلا معلی مشرف شد. 🔰مداح اهل بیت بود و همیشه با #وضو بود. شهید محمد معافی #خود محل دفنش را انتخاب کرده و این شهید🌷 نخستین شهید مدافع حرم #میاندورد است. 🔰شهید محمد معافی فرزند نخست خانواده بود که از او یک #پسر 9 ساله و یک #دختر 2 ساله به یادگار مانده است. او در هفتمین ماموریش به سوریه به عنوان #فرمانده زبده نظامی و مستشار ایرانى🇮🇷 مقاومت اسلامى #نُجَباء در منطقه #البوکمال به شهادت رسید🕊 #شهید_محمد_معافی 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
❣در #شعر شاعران ✨همه گشتم که مصرعی‌..‌. ❣در شان #چشم های تو😍 پیدا کنم ✨ #نشــــد #شهید_محمودرضا_بیضایی 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷شهید نظرزاده 🌷
❣﷽❣ 💠💠 #پیامبران و #مهدویت(73) #بنی_امیه موضوع بعدی “شجرة ملعونه” است که بلافاصله ذکر می شود و ن
❣﷽❣ و (74) در این دوره است که متأسفانه خاندانی با این ریشه در سرزمینی با این سابقه مستقر شده و به حکومت رسیدند. این خاندان پس از استقرار، به پی گیری دشمنی خود با دین خدا و ایجاد نفاق و اختلاف در میان امت اسلامی مشغول شده و در عین حال تلاش کردند تا اخلاق حکومتی روم و حزب شیطان را که مبتنی بر تجمل و اشرافیت بود، از مرز مشترک اسلام و روم به درون حکومت اسلامی نفوذ دهند. به نظر می رسد. موضوع اختلاف شیعه و سنی که در جهان معاصر یکی از معضلات جدی امت اسلامی است نتیجه تلاش های این مقطع باشد. سرانجام پس از یک دوره ده ساله خلافت، عمر طی یک عملیات مبهم و مشکوک در تاریخ ترور می شود. اگر در مورد خلیفه اول با توجه به استفاده احتمالی از سم- به عنوان سلاح دیرینه یهود-در اصل ترور شک و شبهه وجود داشته باشد، اما در مورد خلیفه دوم اصل ترور کاملاً روشن است، ابهام در متن اصلی و دلال آن است. نویسندگان کتاب مهار انحراف این ترور را نیز همانند مورد پیشین اش کار معاویه می دانند. به اعتقاد ایشان عامل این ترور یعنی ابولؤلؤ دست نشانده گروهی پنهان است که توانسته اند این ترور را سازماندهی کرده و هیچ ردی نیز در تاریخ از خود و عامل ترور بر جای نگذارند. ابولؤلؤ فردی ایرانی است که در جریان یکی از جنگ های ایران و روم به اسارت رومیان درآمده و در جریان جنگ دیگری میان مسلمانان و روم پس از اسارت به دست سپاه اسلام به عنوان برده-و در حالی که موالی و غلامان ایرانی از ورود به مدینه منع شده بودند-با حمایت مغیرة بن شعبة وارد جامعه اسلامی و مدینه می شود. سابقه حضور او در روم موضوع را تأمل برانگیزتر می کند. تحریف ناشیانه داستان ترور و حوادثی که پس از آن رخ داد نشان از این تلاش دارد که امیرالمؤمنین علیه السّلام را متهم اصلی این اقدام معرفی کرده و وی را از میدان به در کنند. این خواسته جز خواسته ی حزب شیطان و بنی امیه و در رأس آن معاویه نمی تواند باشد. قتل خلفا و تلاش برای متهم جلوه دادن امیرالمؤمنین علیه السّلام بعدها در جریان قتل خلیفه سوم روشنتر شد تا سرانجام به ترور و شهادت علی علیه السّلام انجامید. 🔻🔻🔻 . . . 🌤اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج🌤 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
سفر پرماجرا_53.mp3
8.54M
۵۳ 💢اگه با خودت آشتی کنی، دیگه تمومه با خدا هم آشتی میشی! ✴️اونوقته که؛ دیگه ضعف وجودتُ میشناسی، و خودتُ، در آغوش عظیم خدا، رها میکنی. و چقدر مرگ، برات شیرین میشه👆👆 🎤🎤 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#تقوای_شهید ♥️ همچون شهید ابراهیم هادی که #خالصانه برای خدا کار کرد و همواره و همه جا تلاش کرد و #ت
درشهرِ کوچکِ خود #گمنـــام بود🌷 حالا دنیـ🌏ـا او را می‌شناسد😍 آری شهـ🕊ـادت با آدمی چنین میکند ↵هرچـه #گمنام‌تر ↵ #مشهورتر❤️ #اینجا_جای_سرداران_بی‌پلاکمونه😌☝️ #شهید_ابراهیم_هادی🌸 #گمنامی_بجوییم 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥| #ببینید لحظه ی وداع مادر #شهید_مهدی_صابری با فرزند شهیدش🌷 💢درود بر #مادرانی که پاره های تن خود را تقدیم ارباب بی کفن حسین (ع) و خواهر بزرگوارش بی بی #زینب_کبری کردند😭 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#راوی مادر شهید آسمیه🕊 عباس در #اربعین روانه ڪربلا شد وقتی از او پرسیدم: #اولین آرزوی ڪه در #ڪربلا
🔸چند روز مونده بود که #عباس بره اومد خونمون🏡 از دوره اومده بود اون شب #سرد بود اومد نشست با هم صحبت کردیم 🔹بعد عباس گفت اگه آدم برای #شهادت بره سوریه هیچ وقت شهید نمی شه❌ آدم بایدهمیشه برای #جهاد برای حفاظت از ناموس بره👌 🔸هنوز که هنوزه این جملش تو ذهنمه💬 همش حرف های #آسمونی می زد انگار جاش اینجا نبود😔 راوی:همکار شهید #شهید_عباس_آسمیه🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣🌸 🌸❣ 💯از امشب با رمان شهدایی در خدمتتون هستیم ان شاءالله. که بهتره مقدمه اش رو از زبان شخصیت اصلی داستان بخونید 👇👇 : تمام ذهنم مشغول نگاهایی است که هیچ وقت با نگاههای من به تلاقی نرسید .. من از تو هیچ نمیدانم .. حتی نمیدانم چشمانت به چه رنگ است .. نمیدانم نگاهت کجا را می کاود .. نمیدانم لبخند بر لبانت چگونه است .. نمیدانم صدای خنده هایت چگونه است .. نمیدانم .. نمیدانم در ذهن و قلبت چه میگذرد .. نمیدانم .. هیچ نمیدانم .. تنها دانسته ی من از تو آن عطر است .. عطری که در حوالیِ توست .. 🌸عطرِ یاس ..🌸 من می خواهم در همین حوالی باشم .. در حوالیِ عطرِ یاسِ تو .. .... 📝نویسنده: بانو گل نرگــــس 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
📚 ❣🌸 🌸❣ 1⃣ خدارو شکر کلاس تموم شد.... واقعا دیگه حوصله ام سر رفته بود،سریع وسایلامو جمع کردم اومدم بیرون پله ها رو تند تند دویدم و رسیدم به محوطه، نفس مو با خیال راحت دادم بیرون، سمت سمیرا که رونیمکت پشت به من بود راه افتادم، آروم دستامو رو چشماش گذاشتم، سریع دستشو رو دستام گذاشت -خودِ نامردتی!😕 با خنده دستامو از روی چشماش برداشتم و کنارش رو نیمکت نشستم -حالا چرا نامرد؟!😄 در حالی که گوشیش رو تو کیفش می انداخت گفت: _نیم ساعته منو اینجا کاشتی اونوقت میگی چرا نامرد😐 -خب عزیزم چکار کنم استاد مگه میذاشت بیام بیرون هی گیر داده بود جلسه ی آخر و چه میدونم سوال و ...😅 پرید وسط حرفم -باشه باشه قبول، حالا پاشو بریم تا دیر نشده🙁 بلند شدیم راه افتادیم .. هنوز چند قدم برنداشته بودیم که گفت: _نظرم عوض شد😆 چادرمو یه کم جمع کردم و گفتم: _راجبه چی؟😟 -پسر خاله ی نردبونم!😜 زدم زیر خنده که گفت: _در مورد کادو برای بابام دیگه😃 در حالی که میخندیدم گفتم: _خیلی دیوونه ای سمیرا ..من نمیدونم اون پسرخاله ی بنده خدات آخه چه گناهی کرده اومده خاستگاری تو روشو برگردوند و گفت: _اییشش، ولش کن اونو ..فعلا تولد بابا رو بچسپ😇 سری تکون دادمو گفتم: _والا چه میدونم به نظرم همون پیراهنی که اون روز دیدیم خوب بود همونو بگیریم -آخه میدونی میترسم زیاد تو چشم نیاد .. مثلا قراره چشم فامیل رو دربیارما لبخندی زدم و گفتم: _امان از دست تو دختر!😊 .... 📝نویسنده: بانو گل نرگــــس 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
❣🌸 🌸❣ 2⃣ نیم ساعتی طول کشید تا خرید کنیم و برگردیم خونه.... خونه ی سمیرا سر کوچه بود، بعد از خداحافظی باهاش راه افتادم سمت خونه ی خودمون، یادِ سمیرا و خوشحالیش برای تولد باباش افتادم، لبخند تلخی 😒رو لبم نشست، باز این بغض چندین ساله قصد داغون کردن منو داشت، در و آروم باز کردم و رفتم داخل حیاط، چشمامو بستم و با تمام وجود نفس کشیدم، 😇 یه نفس عمیق، دلم میخواست تمامِ اون عطر ملیح یــ🌸ــاس و به ریه هام بکشم ... از حیاط دل کندم و رفتم داخل -سلام مامان عزیــزم مامان که مشغول ظرف 🍽شستن بود با مهربونی نگام کرد و گفت: _سلام به روی ماهت گلم😊 با لبخند تکیه دادم به در آشپزخونه -خوبین مامان؟ -بله که خوبم، وقتی دختر گشنه و خسته ام رو میبینم خوبِ خوب میشم😄 با اخم ساختگی گفتم: انقدر قیافه ام داد میزنه گشنمه!😅 -از بس قیافت ضایع است! برگشتم سمت محمد، با خوشحالی گفتم: _سلام، چه خبر یه بار زودتر از من رسیدی خونه😄 _علیک سلام، اگه گفتی چرا 😎 پریدم بالا و گفتم: _خریدیش؟؟😍 سرشو تکون داد و گفت: _اره خریدمش بالاخره😇 مامان شیر آب و بست و اومد کنارمون - ولی من نگرانم😥 محمد با مهربونی نگاهی به مامانم کرد و گفت: _آخه نگران چی مامان جان، باور کن دیگه راحتیم، هرجاهم خاستین برین من خودم درخدمتم😎✋ لبخندی زدم و گفتم: _آره مامان خیلی خوبه که خودمون ماشین خریدیم دیگه نگران هیچی نیستیم😊 مامان فقط سرشو تکون داد.. نگرانی مامان رو میفهمیدم .. میدونستم با اومدن اسم ماشین خاطره ی تلخ تصادف دایی جلو چشماش میاد .... 📝نویسنده: بانو گل نرگــــس 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
1_17216997.mp3
4.07M
🎤 #سیدرضا_نریمانی ♦️صفحه های دفترم📖 ♦️دونه دونه خط می زنمـ🖊 👈 تقدیم به #مدافعان_حرم 🎧 #شور #احساسی 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
چقدر آراااام و زیبــا خوابیده ای😍😌 #خوابِ قشنگی است نـــه؟؟!! مگــر میشودکه سـرت به زانوی #مولایمــــان باشد و آرااام نخوابی😌.... #شهید_احمد_مشلب🕊 #شبتون_شهدایی🌺 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣ #سلام_امام_زمانم❣ 🌺یا ابا صالح المهدی(عج)🌺 #شوق تو به باغ لاله🌷جان خواهدداد عطر #تو به گلها هیجان خواهد داد فردا که به آفاق بپیچد #نورت💫 #تکبیرتو کعبه را تکان خواهد داد #اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
هر #صبح خدا، یک غزل از دفتر عشق💌 است سر سبز ترین مثنوی از منظر #عشقـ❣ است هر صبح سلامی به گل روی #تو زیبا😍 چون یاد گلـ🌷 روی تو یاد آور #عشق است #شهید_عباس_آبیاری #سلام_صبحتون_شهدایی🌺 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
1_13238164.mp3
3.44M
#استاد_رائفی_پور ⭕️با سوسول بازی به #امام_زمان نمیشه رسید❌ ♨️منت سرت گذاشتن که واسه امام زمان داری #کار_میکنی ...! 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh