🌷شهید نظرزاده 🌷
ببینید 📽 فیلم شهید حسین معز غلامی در منطقه عملیاتی حلب ⚘ #نسخه_باکیفیت 🌹 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
8⃣8⃣ #خاطرات_شهدا🌷
#خاطره ای از شهید حسین معزغلامی در دیدار با آقا🌺
🌷صبح زود رسیدیم مصلی ...
حاج حسین از شوق زیارت حضرت آقا خیلی سرحال بود ..
نشسته بودیم حرف میزدیم و کلی خندیدیم تا اینکه کم کم آماده شدیم برای نماز ...
🌷خلاصه بعد از همه این مراسم ها حضرت آقا از پشت اون پرده ها داخل شدند و همه از خود بی خود شدیم ..
🌷چند لحظه ای گذشت از شعار دادن ها و تو همون هیاهو بودیم که من برگشتم یه چیزی به حاج حسین بگم که دیدم تمام صورتش پر از اشک شده و همینطوری که حضرت آقا رو میبینه اشک میریزه ...
🌷تو راه برگشت از مظلومیت آقا و بی بصیرتی خواص گفت و هر موقع این بحث ها میشد کامل بهم میریخت و میگفت آقا خیلی تنهاست و ما هرکار نظامی و غیر نظامی ای که انجام میدیم فقط به عشق آقاست نه هیچکس دیگه ...
#امام_خامنه_ای
#شهید_حسین_معز_غلامی
☘سلامتی و عزت روز افزون مقام معظم رهبری صلوات ☘
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
9⃣5⃣به یاد #شهید_محمدتقی_سالخورده🕊❤️🕊 شادی روحش #صلوات 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
5⃣9⃣ #خاطرات_شهدا🌷
#خاطره ای از
#شهید_محمدتقی_سالخورده🌹
🔹محمد تقی فرماندۀ نیروهای فاطمیون بود و به ما سفارش میکرد که بریم و با نیروهای تحت امرش صمیمی بشیم.
🔸یه شب من باهاش رفتم برای سرکشی از سنگرها. یکی از برادران افغانستانی گفت:
این فرمانده کیه؟ ما داریم اینجا این همه سختی می کشیم ، چرا نمیاد بهمون سر بزنه؟
🔹محمد تقی رو بهش نشون دادم وگفتم: ایشون فرمانده هستند...
🔸اون برادر افغانستانی با دیدن محمدتقی خیلی خجالت کشید.
🔹بعداً بهم گفت: این آقا خیلی بهمون سر زده بود، اما اونقدر متواضع و بیادعا کار میکرد ، که تصور نمی کردیم فرماندۀ گردان باشه...
#شهید_مدافع_حرم 🌹
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
💞یڪ #خاطره ی #شیرین و خنده دار از
#زبان #مقام معظم #رهبری:💞
😄😂😊😀👌
🌹در یڪی از سفرهای مقام معظم رهبری به جنوب ڪشور و بازدید از مناطق جنگی ، بعد از ورود ماشین به جادهای خاڪی حضرت آقا به راننده فرمودند : ڪه من به رانندگی علاقه دارم و دوست دارم رانندگی ڪنم ، اجازه بدهید من پشت رول بشینم و آقا مشغول رانندگی شدند !
🌷بعد از چند دقیقه ای به یڪ ایست بازرسی رسیدند و آقا توقف ڪردند تا زنجیر را بندازند ،
سربازی ڪه آنجا بود و ظاهرا تازه ڪار هم بود ، آمد جلو و عرض ادب و احترامی خدمت آقا ڪرد و گفت اجازه بدهید هماهنگی ڪنم و رفت و به دژبان گفت:
🌹قربان آدم مهمی تشریف آوردند!
دژبان گفت : ڪیه؟
سرباز دستپاچه گفت :
نمیدونم ڪیه؟ ولی میدونم ڪه خیلی خیلی مهمه !
🌷دژبان گفت : اگه نمیشناسیش از ڪجا میدونی ڪه خیلی مهمه ؟
سرباز گفت :
🌹🍃نمی دونم ڪیه ولی هرڪی هست آیت الله خامنه ای رانندشه!
😄😂😊😀👌
💞 حضرت #آقا از این #خاطره به عنوان
یڪی از #شیرینترین خاطراتشان #یاد
می ڪند.💞
🍃 #خاطرات_ناب
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🔺|• سالروز شهادت •|🔺 معرفی شهیـد🔻 #سردارشهیددکترمصطفی_چمران تاریخ ولادت:۱۳۱۱ تاریخ شهادت:۶۱/۳/۳۱
🔺▫️🔺
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#زنــــــدگینـــــــــــامـــه🔻
دكتر مصطفي چمران در سال 1311 ش در تهران به دنيا آمد. پس از پشت سرگذاشتن تحصيلات ابتدايي و متوسطه، وارد دانشكده فني دانشگاه تهران گرديد و پس از احراز رتبه اول دانشگاه، بورس تحصيلي در آمريكا را اخذ كرد. در امريكا به تشكيل انجمن اسلامي دانشجويان ايراني و انتشار ماهنامه و فعاليتهاي متعدد ضدرژيم پهلوي پرداخت. دكتر چمران سپس راهي مصر گرديد و پس از گذراندن دوره نظامي چريكي، جهت ياري برادران لبناني به آن كشور رفت. وي به مدت هشت سال در آن ديار ماند و همگام با امام موسي صدر خدمات شاياني به ملت مظلوم آن سامان ارايه كرد. دكتر مصطفي چمران پس از پيروزي انقلاب اسلامي و پس از 22 سال دوري از وطن به كشور بازگشت و معاونت نخستوزيري را برعهده گرفت. وي بعدها نماينده امام در شوراي دفاع، وزير دفاع و نماينده مردم تهران در مجلس شوراي اسلامي گرديد و مشغول به خدمت شد. دكتر مصطفي چمران همچنين ستاد جنگهاي نامنظم را در اهواز سازماندهي كرد و ضربات متعددي بر پيكر ارتش متجاوز بعثي وارد نمود. حضور اين سردار رشيد اسلام در جبهههاي نبرد و نيز فرو نشاندن غائله پاوه و سركوب عناصر ضدانقلاب در كردستان از جمله صفحات درخشان زندگي اين شهيد والا مقام ميباشند. سرانجام اين عارف و فرمانده سلحشور در حالي كه چند روز قبل، منطقه عملياتي دهلاويه را از لوث وجود دشمن بعثي پاك كرده بود، در آخر خرداد 1361 در اين منطقه به ديدار معبود شتافت و پيكر پاكش در گلزار شهداي بهشت زهرا، جاي گرفت.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#خــــــــــــاطــــــــــــره🔻
به نقل از همرزمان شهيد جمران: ناهار اشرافی داشتیم ؛ ماست. سفره را انداخته و نینداخته ، دکتر رسید. دعوتش کردیم
بماند. دست هاش را شست و نشست سر همان سفره .یکی می پرسید « این وزیر دفاع که
گفتن قراره بیاد سرکشی ، چی شد پس؟» به نقل از همرزم شهيد چمران:از فرمان دهی دستور دادند « پل را بزنید .» همه ی بچه ها جمع شدند، چند گروه داوطلب.
دکتر به هیچ کدام اجازه نداد بروند . می گفت « پل زیر دید مستقیم است.» صبحی خبر آوردند پل
دیگر نیست. رفتیم آن جا . واقعا نبود. گزارش دادند دکتر و گروهش دیشب از کنار رود برمی
گشتند می خندیدند .و برمی گشتند
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#وصیـــتنــــــــــامــه🔻
...به خاطر عشق است كه فداكاری می كنم. به خاطر عشق است كه به دنيا با بی اعتنایی می نگرم و ابعاد ديگری را می يابم. به خاطر عشق است كه دنيا را زيبا می بينم و زيبائی را می پرستم. به خاطر عشق است كه خدا را حس می كنم، او را می پرستم و حيات و هستی خود را تقديمش می كنم …( اسك قرآن)
🌹یادش گرامی و شادی روحش #صلوات
#اللهم_صل_علی_محمدوآل_محمد
#وعجل_فرجهم
@ShahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
9⃣8⃣1⃣ #خاطرات_شهدا🌷 #شهید_حجت_الله_رحیمی🌷 💠 اسم بلوتوثش ... 🔹اسفند سال نود بود...خوب یادم هست هم
1⃣0⃣2⃣ #خاطرات_شهدا🌷
🌹شهید حجت الله رحیمی🌹
💠خداوند به وعده اش عمل کرد
✍ راوی: مادر شهید
🔹من وآقا حجت فقط 14 سال اختلاف سنی داشتیم، جدا از رابطه #مادر و فرزندی با هم دوست بودیم.منو در جریان همه کارهاش می گذاشت.
🔸آقا حجت هر جا میرفت من #همراهش بودم
🔹یه بار رفته بودیم #گلزار شهدا تو ماشین گفت مامان یکی بهم گفت آقای رحیمی تو #شهید میشی، مامان برام #دعا کن شهید شم گفتم انشاءالله شهید میشی .
🔸آقا حجت نشست کنار #مزار شهید، داشت فاتحه میفرستاد من یه گوشه ایستاده بودم، برگشت نگاهم کرد فقط زل زد و #لبخند زد
🔹حالا میفهمم اون روز داشت به چی فکر میکرد، این #خاطره اش همیشه تو ذهنمه.
🔸یک بار #شب_جمعه در دعاي #كميل خيلي بيتابي كردم، به #خوابم آمد. در اتاقش بودم، خنديد وگفت: «مادر چرا ناراحتيد. خداوند به #وعدهاش عمل كرد. مادر خداوند پرونده #شهادت من رو سال 65 امضا کرده.»
🔹بیدار که شدم داشتم فکر میکردم سال 65 که آقا حجت هنوز به دنیا نیومده بود . بعد دیگه آروم و سبک شده بودم.
🔸آقا حجت پنجشنبه به دنیا اومد و پنجشنبه هم پر کشید.
#شهید_حجت_الله_رحیمی
شادی روحش #صلوات
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
👌راه، همان هست که ما رفتیم... 👈از همین راه بروید گم نشوید!... 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
0⃣2⃣2⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
#شهید_همت❤️🕊
🔹مأموریتم که تموم شد، رفتم با حاج #همت دربارهی برگشتنم صحبت کردم. شهید همت بهم گفت: یه #خاطره برات بگم⁉️ گفتم بگو
🔸حاجیگفت: وقتیتوی #پاوه مأموریتم تموم شد ، به شهید ناصر #کاظمی گفتم: مأموریتم تموم شده و می خوام برم. ناصر
پرسید: #بریده_ای؟ از سوالش تعجب کردم😳 وگفتم: منظورت رو نمی فهمم، حکمم سه ماهه بوده و حالا تموم شده...
🔹ناصر کاظمی گفت: مأموریت و مدت #مأموریت زیاد مهم نیست! اگه بریدی بیا #تسویه_حساب کن و برو، اگر هم نبریدی بمان و کار کن، اینجا کار زیاده و بهت احتیاج داریم...😇
🔸منصرف شدم و دیگه باهاش درباره برگشتن حرف نزدم... ☺️💚
#شهید_ابراهیم_همت 🌸
شادی روحش #صلوات
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
1⃣3⃣2⃣ #خاطرات_شهدا🌷
💟همه چیز دست #امام_حسینه(ع)
🔹با هم قرار گذاشتیم هر ڪسی #شهید❣شد، از اون طرف خبر بیاره.
شهید ڪہ شد #خوابشو دیدم. داشت می رفت، با #قسم حضرت زهرا(س) نگهش داشتم. با گریه😭 گفتم ‹‹مگه قرار نبود هر ڪسی شهید شد از اون طرف خبر بیاره›› بالاخره حرف زد، گفت: ‹‹مهدی اینجا #قیامتیه! خیلی خبرهاس. جَمعمون جَمعہ، ولی #ظرفیت شما پایینه هرچی بگم متوجہ نمی شید››😔
🔹گفتم: ‹‹اندازه ظرفیت پایین من بگو›› 😢. فڪر ڪرد و گفت:‹‹همین دیگه، #امام_حسین (ع) وسط می شینه و ما هم حلقه می زنیم دورش، برای آقا #خاطره می گیم.››😇
🔸بهش گفتم:‹‹چی ڪار ڪنم تا #آقا من رو هم ببره››😞
نگاهم ڪرد و گفت :‹‹مهدی! همه چیز دست امام حسینه(ع)، همه #پرونده ها 📜میاد زیر دست حضرت. آقا نگاه می کنه هر ڪسی رو که بخواد یه #امضای_سبز ✍می زنه می برندش. برید #دامن حضرت رو بگیرید.››😓
#شهید_جعفر_لاله🌷
تاریخ شهادت : ۱۳۶۶/۱۱/۲۵
عملیات نصـر/ ماووت عراق
✍راوی: #حاج_مهدی_سلحشور
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
#دلنـوشتــــــــه📝
💠من اشتباهیام!
💢نباید این سال ها و این روزها روی کره زمینـ🌍 باشم!
💢نباید #جوانی_ام این روزها رقم بخورد!
من اشتباهی ام!...
💢همه ام دارد فریاد میزند🗣 که من برای این تاریخ🗓 نیستم! این سال های آرام و بی صدا #قاتل جان من است!
💢من باید جایی میان دشت های #سوسنگرد یا رمل های #فکه به خاک بیفتم، یا میان کوچه های تنگ #خرمشهر، به خون!
💢شاید میان بزم تیرها💥 برقصم و سرنقطه رهایی، پرواز کنمـ🕊!
باید #تیرها مرا دریابند!
سینه ای که تنگ شده فراخ بشود!
گلویم تیغ ها را بدَرَد!
💢 #خونی که در رگ ها زیادی است زمین را آبیاری کند و این تن👤، زمان را به هم بریزد!
💢باید بشود آنچه #تقدیر است،
باید بشود آنچه را که برایش دویده ام!
💢می ترسم به این پاهای👣 زخم خورده بگویم #راهی که آمده اید به مقصد ختم نمی شود🚫،
می ترسم بگویم که نمی رسیم!
💢می ترسم از حسرت خوردن!
دلم شور میزند، نکند میان راه، یک قدم مانده به #شهادت، دلم بلرزد💓! نگاهم از نور برگردد😭، به پشت سر نگاه کنم!
💢نکند
●بترسم
●بلرزم،
●بمیرم...
♨️نکند #شهید نشوم😭!
💢 #شهادت نعمت است!
نه، شهادت #حق است!
نکند از حقمان محروم شویم!
💢ما چقدر نعمت ها که نداشته ایم!
که نه دست نوازش #پیرجماران را به سرمان دیدیم و نه آغوش #سیدعلی را !
💢که لباس #خاکی به تنمان نیامد! که سیاه پوش 🏴امام و کفن پوشِ #ولی بودیم!
💢که خاکریزمان #خط_مقدم و عقبه نداشت!
که هرجا رسیدیم جنگیدیم👊
که هر کوچه برای ما #خرمشهر بود!
و برای فتحش چقدر خون دل خوردیم!
💢ما از شب های🌙 این خیابان ها چه #خاطره ها داریم! هرکجایش #شهادت می دهد به بودنمان! به نترسیدن هایمان✌️! #سینه_سپر کردن هایمان...
💢اما خب این خیابان های آرام ، این آدم های ساکت🔇 و بی دغدغه دارند مرا #میکشند!
عذابِ تدریجی شده است بودنم! ماندنم😞!
💢می دانی تقصیر آن هاست که اسم کوچه ها را به اسم #شهدا گذاشتند! که از هر پایگاه و منطقه ای که رد شدیم، #حسرت بخوریم😓!
💢من باید #جوانی ام سال های جنگ میشد، سال های قبل از قطعنامه! آن زمان که جماران رنگ و بوی #خمینی میداد و کوچه پس کوچه هایش از صدای پوتین #پاسدارها و شعار بسیجی ها✊ لبریز بود
💢همان زمان که از مسجدها🕌 صدای #تکبیر نمازگزارهایش به گوش می رسید و تا خود #بغداد لرزه به دشمن می انداخت! روز هایی که میان بوی دود🌫 و اسپند، دسته گلـ🌸🍃 مادرها میرفتند، میان میدان به خاک و خون پرپر میشدند🕊
💢و سر دست همان ها که پشت سرشان آب ریخته بودند💦 کنار #رفیق_هایشان آرام میگرفتند، من باید جوانی ام سال های جنگ میشد😔...
💢یک شب🌝، دو خط می نوشتم📝 و لای #قرآنِ روی تاقچه میگذاشتم، کوله بارم را برمیداشتم، یک روز هم با آن اتوبوس های خاکی🚌 میرفتم و دیگر #برنمیگشتم ...
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
گفت: بالاخره که #فراموشش میکنی.اینجوری نمی مونه
نفس عمیقی کشیدم و گفتم:
یاد #بعضی آدما هیچوقت تمومی نداره
با اینکه نیستن، با اینکه رفتن، ولی هیچ وقت #خاطره شون تموم نمیشه
گفت: ولی همین که نیستن کم کم همه چی تموم میشه
گفتم: #بودنِ بعضی از آدما، تازه از نبودنشون #شروع میشه
#شـهــــــــــداء
شادی روح پاک شهدا #صلوات
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
ای #شهید🕊❤️ ای آنکه #آسمان را روشن ساخته ای، ای روشنایی های زندگی مردم، می شود برای منم دعای #شها
5⃣1⃣8⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
💠شوخ طبعی #شهید_علی_الهادی❤️
🔰بعضی وقتها ما با دوستانمان در مسجد🕌 شیخ راغب حرب که کنار یک باغ نزدیک بیمارستان بود می نشستیم. #علی هر وقت می آمد دست پر بود و با خودش برای ما و بقیه ی دوستان شیرینی🍩 و تنقلات🍬 می آورد و با این کار ما را #غافلگیر میکرد.
🔰علی خیلی #خنده_رو بود و همیشه در کنار هم شاد بودیم. علی با شوخیهاش همیشه جو دوستانه و #شادی را در جمع دوستان برقرار میکرد. مثلا یک روز تولد🎉 یکی از دوستانمان بود.علی برای دوستش یک کادو 🎁گرفته بود و با خودش آورده بود و توی جمع دوستانمون به اون #هدیه داد.
🔰وقتی دوستمون کادو و هدیه ای🎁 که علی برای اون اورده بود را باز کرد،دید که یک اسباب بازی #بچه_گونه است.ما وقتی این صحنه را دیدیم کلی خندیدیم😂 و از شوخی علی مدام باز خندمون میگرفت، حالا هم هر وقت به این #خاطره فکر میکنیم و به یادش می افتیم خنده مون میگیره😄 و این خاطره فراموش شدنی نیست❌.
راوی : ابراهیم دوست شهید
#شهید_علی_الهادی🌷
#شهید_هفده_ساله_مدافع_حرم
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh