eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.3هزار دنبال‌کننده
28.5هزار عکس
6.7هزار ویدیو
205 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @Ma_chem
مشاهده در ایتا
دانلود
سالهاست عصرهای #پنجشنبه های شیرین را دیگر تجربه نکرده ایم آن سالها برای دل تکانی💔 حتما باید #گلزار شهدا میرفتیم ⚡️اما امروز به برکت #گمنامان نام آشنا هر نقطه که اراده کنی شهید آباد است به پهناوری #سرزمینم شهید🕊 خوابیده است و عصرهای پنجشنبه عصاره هفته های بی قراری میشود وقتی دل هوای شهید میکند😔 و زمین و زمان با دلت ساز کوک مینوازد..🎼. 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
9⃣8⃣1⃣ #خاطرات_شهدا🌷 #شهید_حجت_الله_رحیمی🌷 💠 اسم بلوتوثش ... 🔹اسفند سال نود بود...خوب یادم هست هم
1⃣0⃣2⃣ 🌷 🌹شهید حجت الله رحیمی🌹 💠خداوند به وعده اش عمل کرد ✍ راوی: مادر شهید 🔹من وآقا حجت فقط 14 سال اختلاف سنی داشتیم، جدا از رابطه و فرزندی با هم دوست بودیم.منو در جریان همه کارهاش می گذاشت. 🔸آقا حجت هر جا میرفت من بودم  🔹یه بار رفته بودیم شهدا تو ماشین گفت مامان یکی بهم گفت آقای رحیمی تو میشی، مامان برام کن شهید شم گفتم انشاءالله شهید میشی . 🔸آقا حجت نشست کنار شهید، داشت فاتحه میفرستاد من یه گوشه ایستاده بودم، برگشت نگاهم کرد فقط زل زد و زد 🔹حالا میفهمم اون روز داشت به چی فکر میکرد، این اش همیشه تو ذهنمه. 🔸یک بار در دعاي خيلي بي‌تابي كردم، به آمد. در اتاقش بودم، خنديد وگفت: «مادر چرا ناراحتيد. خداوند به عمل كرد. مادر خداوند پرونده من رو سال 65 امضا کرده.» 🔹بیدار که شدم داشتم فکر میکردم سال 65 که آقا حجت هنوز به دنیا نیومده بود . بعد دیگه آروم و سبک شده بودم. 🔸آقا حجت پنجشنبه به دنیا اومد و پنجشنبه هم پر کشید. شادی روحش 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
2⃣0⃣2⃣ #خاطرات_شهدا🌷 🔹نزدیک "عملیات خیبر" بود. #زمستان بود و ما در اسلام آباد غرب بودیم. از تهران آ
3⃣0⃣2⃣ 🌷 💠 شهیدی که قبل از شهادت در قبرش خوابید. 🔸جعفر خیلی امام زمانی بود ✨و چهارشنبه‌ها رفتنش ترک نمی‌شد... 😊 🔹یه شب با همدیگه رفتیم شهدای قم. جعفر تویِ یه خوابید و بهم گفت: سنگ لَحَد رو بذار....😳 🔸یک ماه و نیم از این قضیه‌گذشت. ظهرِ تویِ‌طلائیه خمپاره خورد به سنگر و جعفر شهید شد😭 🔹 قبرهایِ زیادی تویِ‌گلزار شهدایِ قم حفر شده بود، اما پیکرِ جعفر رو دقیقاً توی همون که اون شب توش خوابیده بود. تازه کارِ جعفر در اون شب رو فهمیدم...😔💚 🌷 شادی روحش 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
آنها که #گمنامند، زهرایی تبارند چون فاطمه بی قبر و بی سنگ و مزارند ما فکر نام و #عاشقان، گمنام رفتند ما #بیقرار، آنها ولی آرام رفتند هر برکتی از برکت #گلزار آنهاست این دیده گر #باران گرفته، کار آنهاست 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
💟 وسط خیابون بودم که باهام #تماس گرفت 📞 با حالتی ناراحت و گرفته خبر #تصادف یکی از دوستاشو داد حتی
3⃣2⃣3⃣ 🌷 🔰هروقت که باهم صحبت می کردیم 👥 سعی داشت منو با یه آشنا کنه... زندگی نامه شهید ، نحوه شهادت🕊 ، رفتار و اخلاق و منش شهید و... 🔰چون علاقه زیادی به داشت ، اول درباره شهید بیضائی گفتیم☺️. ازم پرسید: درباره ش چی میدونی؟ برام تعریف کن!منم یکم اطلاعاتی که درباره شهید🌷 داشتم رو به گفتم. 🔰جاهایی که اشتباه📛 بود رو اصلاح میکرد.اطلاعاتش واقعا کامل بود👌. انگار سیره و منشش ، خودِ خودِ سیره و منش شهید بود... 🔰 بعد درباره و گفتیم. 🔰این ها رو می شناختم... تا این که اسم شهدایی رو گفت که تاحالا به گوشم هم نخورده بود😟! ... 🔰وقتی به شهید نوروزی رسیدیم ، دل نداشت نحوه رو بهم بگه... قرار شد شهدا 🌷سر مزار هرکدومشون بریم و برام تعریف کنه... 🔰اما...😔 راه شهدا رو پیش گرفت و به دیدارشون شتافت... 🔸به نقل از 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
دلــ❤️ آمد و بار عشق بر دوش گرفت                           فریاد هجوم رنگ خاموش گرفت از بال فرشتگا
4⃣1⃣6⃣ 🌷 ⚜حامد بافنده در روز اول خرداد سال 1366 به دنیا آمد اصالتا اهل اما ساکن شهر در استان کرمان🌍 بود. ⚜او یکی از ایرانی🇮🇷 است که چندی پیش داوطلبانه برای دفاع از حریم اهل بیت عصمت و طهارت(ع) از طریق پاسداران به عنوان مستشار نظامی عازم شد. ⚜بافنده با نام جهادی در لشگر حضور یافت. او یکی از مداحان🎶 اهل بیت(ع) بود که در مراسم یادبود همرزمان شهیدش 🌷هم حضور داشته و مداحی می‌کرد. ⚜صدای گرم او که در مراسم‌های مختلف برای می‌خواند🎤، یادش را در دل‌های رزمندگان❤️ مقاومت جاودانه کرد. ⚜وی بعد از مدتی جهاد در سوم اردیبهشت ماه 1396 توسط تروریست‌های تکفیری👹 در سن 30 سالگی در منطقه(ریف حماء) بر اثر انفجار مین💣 به رسید. ⚜مزارش در شهدای رفسنجان قرار دارد. از او یک دختر به نام به یادگار ماند☺️. 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
💢بعضی ها ما را سرزنش می کنند که چرا دم از #کربـلا می زنید و از #عاشــورا 💢آن ها نمی دانند که برای م
1⃣5⃣9⃣ 🌷 💠 کرامت شهدا 🍃🌹داشتیم با خواهرم از مجلس بر می گشتم که یهو دلم هوای حسین کرد. نمی دونم چه سرّیه! اونم احساس رو داشت. قبول کرد بریم پیش حسین. قبول کردنِ او همانا و کج کردن مسیرمون به سمت هم همانا!.. 🍃🌹اون موقع شب (تقریبا ساعت ١ شب) مسیرمون رو به سمت گلزار شهدا تغییر دادیم تا بیایم پیش حسین. گلزار یهو موتور به خرخر کردن افتاد و شد. هر کاری کردم روشن نشد. نمی دونستم چه مرگشه. 🍃🌹اون لحظه چهره درهم من که نیم خیز شده بودم و با چیزی که زیاد سر در نمیاوردم ور می رفتم هم بود هم خنده دار. از طرفی هم به خاطر اینکه اون موقع شب، تو اون تاریکی کنار بزرگراه با گیر کرده بودم یکمی احساس می کردم. 🍃🌹هیچ کسی هم نبود که کمکی بهمون کنه.. تو اون حالت موتور رو دستم گرفتم و به سمت گلزار رو ادامه دادیم. تو راه با حرف می زدم. "گفتم رفیق هوامونو داشته باش." بش گفتم ، تو یه عمر کار مردم و راه انداختی، من که یقین دارم الان حواست به منم هست.. کردم بهش و راه می رفتم. 🍃🌹جالبه همینطور که تو فکر بودم و داشتم با حسین حرف می زدم، آقا و خانمی و کنارمون ایستادند . نگاهی به موتورم انداختن و یکم بهمون دادن. در عین ناباوری موتور روشن شد. 🍃🌹فکرشم نمی کردم موتور بنزین تموم کرده باشه. آخه چراغ بنزین که نشون می داد باک بنزین پر پر باشه. شاید این موتور هم اون لحظه گرفته بود. 🍃🌹وقتی بنزین رو داد بهم گفت که این بنزین رو به نیت بهتون دادیم. باشد که برسه به روح شهید. خانمی که همراهشون بود هم از تو کیفش یه و یه عکس شهید ولایتی رو به خواهرم داد و گفت اینها هدیه از طرف . 🍃🌹وقتی اینو گفت با تعجب پرسیدم: برادر؟! گفت اره، ما شهید حسین ولایتی هستیم و وقتی شما رو دیدیم خواستیم به کمکتون کنیم. آخه اگه خودش بود هم حتما همین کار رو می کرد. 🍃🌹هنوز صحبت ها ادامه داشت که احساس کردم یه لحظه گوش هام سنگین شده. چیزی نمی شنوم. فقط صدای حسین بود که تو گوشم می پیچید. صدای همون رفیق که وقتی خودش نیست می فرسته واسه رفع مشکل رفقا.. 🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
📎کلام شهید #شهادت فقط در جبهه‌های #جنگ نیست؛ اگر انسان برای #خدا کار کند و به یاد او باشد و بمیرد،
🍃🌺🍃🌺🍃 🌷 #شهیده_میترا در سال 1347 در آبادان متولد شد. مادرم نام #میترا را برای او انتخاب کرد. اما بعدها که میترا بزرگ شد، به اسمش اعتراض داشت. 🌷بارها به مادرم گفت «مادربزرگ، این هم اسم بود برای من انتخاب کردی؟ اگر در آن دنیا از شما بپرسند که چرا اسم مرا میترا گذاشته‌اید، چه جوابی می‌دهید؟ من دوست دارم اسمم #زینب باشد. 🌷زینب همیشه در وسایلش مقداری #تربت_شهدا و هفت عدد #کاج نگه میداشت. 🌷یک روز وقتی برای زیارت شهدا به تکیه شهدا در اصفهان رفتیم، مرا سر قبر #زهره_بنیانیان(یکی از شهدای انقلاب) برد و گفت مامان، نگاه کن، فقط مردها شهید نمی‌شوند. زن‌ها هم شهید می‌شوند.» 🌷زینب همیشه ساعتها سر قبر زهره بنیانیان می‌نشست و قرآن می‌خواند. 🌷بعد از شهادتش متوجه شدیم که شش تا از کاج ها، از درختان مختلفی هستند که در #گلزار شهدا وجود دارد، هفتمین کاج، از همان درختی است که بالای مزار مطهر #زینب قرار دارد....🌲🍃 #شهیده_زینب_کمایی🌹 #شهید_شاخص_سال97 #سالروز_شهادت 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴 📢📣اعلام مراسم استقبال، #وداع و تشییع پیکر مطهر شهید⚰ تازه تفحص شده‌ مدافع حرم #شهید_احمد_جلالی_نسب 🔅در شهر مقدس قم🔅 🗓 یکشنبه۱۳۹۸/۰۱/۲۵ مراسم #استقبال ساعت۷:۳۰ صبح حرم مطهر 🗓دوشنبه ۱۳۹۸/۰۱/۲۶ بعد از نماز جماعت مغرب، مراسم #وداع در حرم مطهر. 🗓سه‌شنبه ۱۳۹۸/۰۱/۲۷ ساعت ۱۴⏰ مراسم #تشییع از مسجد امام حسن عسکری(علیه‌السلام) واقع در چهارراه بازار به سمت حرم مطهر و #گلزار شهدای علی بن جعفر(علیه‌السلام)🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
وقتی دلم از زمونه.mp3
6.78M
🌾وقتی دلم از زمونه خسته میشه میام تو #گلزار🌷میشینم 🍂یکی یکی رد میشم از #کنارتون عکس شما رو میبینم 🌾از درد دوری شما💕 یه گوشه ای، میشینم و زار میزنم😭 🍂خسته شدم #آی_شهدا😭 از این دور و زمونه 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
وقتی دلم از زمونه.mp3
6.78M
🌾وقتی دلم از زمونه خسته میشه میام تو #گلزار🌷میشینم 🍂یکی یکی رد میشم از #کنارتون عکس شما رو میبینم 🌾از درد دوری شما💕 یه گوشه ای، میشینم و زار میزنم😭 🍂خسته شدم #آی_شهدا😭 از این دور و زمونه 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
وقتی دلم از زمونه.mp3
6.78M
وقتی دلمـ💔 از زمونه خسته میشه میام تو #گلزار میشینم یکی یکی رد میشم از کنارتون🌷 عکس شما رو میبینم از درد دوری شما یه گوشه ای،میشینم و زار میزنم خسته شدم #آی_شهدا😭 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
هدایت شده از بیداری ملت
وقتی دلم از زمونه.mp3
6.78M
وقتی دلمـ💔 از زمونه خسته میشه میام تو #گلزار میشینم یکی یکی رد میشم از کنارتون🌷 عکس شما رو میبینم از درد دوری شما یه گوشه ای،میشینم و زار میزنم خسته شدم #آی_شهدا😭 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
وقتی دلم از زمونه.mp3
6.78M
🌾وقتی دلم از زمونه خسته میشه میام تو #گلزار🌷میشینم 🍂یکی یکی رد میشم از #کنارتون عکس شما رو میبینم 🌾از درد دوری شما💕 یه گوشه ای، میشینم و زار میزنم😭 🍂خسته شدم #آی_شهدا😭 از این دور و زمونه 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
💢خانواده و #فرزندان را آماده کرده بود. خودش هم که همیشه کنار مزار و #گلزار شهدا🌷 و برپا کننده مراسم‌ها بود و خانواده ‌هم در این مراسم‌ها شرکت می‌کردند و با این فضا آشنایی داشتند. 💢خانواده با این مسائل بیگانه نبود. مادرمان را برای شنیدن #خبر_شهادتش آماده کرده بود. مادر و خانواده‌اش را به گلزار شهدای🕊 تهران برده و سر مزار شهدای #جنگ_تحمیلی رفته بودند و آنجا گفته بود شهدا را ببینید که روزی برای دفاع از اسلام #شهید شدند و شاید یکی هم از خانواده ما شهید ‌شود🌷 همه را آماده و تمام کارهایش را کرده بود✅ #شهید_حمیدرضا_فاطمی_اطهر #سالروز_شهادت 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
میگن وقتی  #شهید میشی... که تعداد رفقات👥 تو #گلزار🌷 بیشتر از شھر باشه...  🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
وقتی دلم از زمونه.mp3
6.78M
🌾وقتی دلم از زمونه خسته میشه میام تو #گلزار🌷میشینم 🍂یکی یکی رد میشم از #کنارتون عکس شما رو میبینم 🌾از درد دوری شما💕 یه گوشه ای، میشینم و زار میزنم😭 🍂خسته شدم #آی_شهدا😭 از این دور و زمونه 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
وقتی دلم از زمونه.mp3
6.78M
🌾وقتی دلم از زمونه خسته میشه میام تو 🌷میشینم 🍂یکی یکی رد میشم از عکس شما رو میبینم 🌾از درد دوری شما💕 یه گوشه ای، میشینم و زار میزنم😭 🍂خسته شدم 😭 از این دور و زمونه 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#رضا رضا امیر📞 امیر جان به گوشم موقعیت داداش ! حاجی #امام_زمان کمکمون کنه یاعلی رضا توروخدا، توروخ
🔰 از زبان مادر شهید ❣✨بعد از غلام رضا خیلی بی تابی میکردم😢 دلم میخواست هر طــور شده به دیدار بروم و یادبودی از ایشان داشته باشم. ❣✨غلام رضا زیاد به خوابم می آمد و از دلم خبر داشت. خلاصه اینجور که یک قاری نقل میکند: "یک عصر کنار مزار شهید لنگری زاده🌷 بودم، آخه به این شهید خیلی خیلی داشتم. بعد از ذکر توسل و درد دل با او از کنارش پا شدم و را به قصد رفتن ترک کردم. ❣✨همون شب به آمد باغ بزرگ و سرسبزی بود، یک سر باغ او بود یک سر باغ من، با همون خنـ❤️ــده ی همیشگی ش بهم گفت: -امروز شما ما هستید، اعظم سادات در تدارک نهار هستن(در صورتی که خدا میداند اصلا من نام ایشون رو نمی دانستم) +آقا غلام رضا از حضور شما شرمنده ام😥 متاسفانه نمیتونم بمونم باید برگردم، عذر بنده را بپذیرید -حالا که میروی صبـر کن دلم میخواد اون شال سبزی که به گردنته به بدهی. بهش بگو از طرف ماست اینم +تا که این جمله رو گفت از خواب پریدم خواب عجیبی بود، آخه غلام رضا درست میگفت. این شال همان شالی بود که در دیداری که با ایشون در مسابقات قرآنی داشتم به بنده داده بودند و حالا این شهید از من میخواست آن را به مادرش بدهم🎁 ❣✨بله عزیزان "پسرم حاجت من را از طریق یک و آن هم به واسطـه ی یک قاری لبنانی برآورده کرد و طولی نکشید که این فرد لبنانی از طریق واسطه ها به دست من رسید و اکنون دست من است. 🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
هدایت شده از 🌷شهید نظرزاده 🌷
وقتی دلم از زمونه.mp3
6.78M
🌾وقتی دلم از زمونه خسته میشه میام تو 🌷میشینم 🍂یکی یکی رد میشم از عکس شما رو میبینم 🌾از درد دوری شما💕 یه گوشه ای، میشینم و زار میزنم😭 🍂خسته شدم 😭 از این دور و زمونه 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
وقتی دلم از زمونه.mp3
6.78M
🌾وقتی دلم از زمونه خسته میشه میام تو 🌷میشینم 🍂یکی یکی رد میشم از عکس شما رو میبینم 🌾از درد دوری شما💕 یه گوشه ای، میشینم و زار میزنم😭 🍂خسته شدم 😭 از این دور و زمونه 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🍀✨🍀✨🍀✨🍀 ♥️برادر باید #اینجوری باشه ♥️هم خودش #شهید بشه،🕊 هم #برادر شو برسونه به #قافله شهدا #شهی
🌾نام و نام : مصطفی بختی نام پدر: محل تولد: مشهد 📆تاریخ تولد : ۶۱ 📅تاریخ شهادت: ۹۴/۴/۲۴ محل : تدمر، سوریه محل دفن: مشهد وصعبت تاهل: متاهل تعداد فرزندان : ۲ دختر 📝زندگی مصطفی بختی از اهالی همراه برادر کوچک ترش با هویت جعلی بعد از چند بار تلاش توانسته بودند به اعزام شوند. آن ها در گروهان تک تیر انداز ها جهاد می کردند. 🌸آنها در جبهه ها بر شرکت در عملیات های نظامی، کارهای دیگری هم انجام می دادند، از آماده کردن سفره و سحر برای همرزمان تا واکس زدن شبانه 🌙کفش هایشان.این دو برادر سر انجام در حلب سوریه حین مبارزه با های تکفیری به رسید و به شهدای مدافع حرم پیوست. 🥀این تنها سه روز بعد از حضورش در سوریه به دوستان# شهیدش پیوست.🕊آنها در جبهه ها علاوه بر شرکت در عملیات های نظامی، کارهای دیگری هم انجام می دادند، از آماده کردن سفره و سحر برای همرزمان تا واکس زدن شبانه 🌟کفش👞 هایشان. 🌼پیکر مطهر این به همراه برادرش روز ۵ شنبه ۲۸ تیر ۹۴ در حرم امام رضا (ع) تشییع و در شهدای بهشت 🌸رضا دفن شدند.💥 🌷 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 ♦️شهید مدافع و امنیت 🌷 📆تاریخ تولد: ۱۳۷۴/۱۰/۲۳ محل تولد: تهران تاریخ شهادت: ۱۳۹۶/۱۲/۱ (مصادف با سحر خانم حضرت زهرا «س» سوم جمادی الثانی) 🔆محل : تهران ، خیابان پاسداران توسط دراویش داعشی مزار: 🌸🥀 شهدای امامزاده علی اکبر چیذر (ع) ♦️شخصیت علاقه : مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای مورد علاقه :تمامی شهدا صفات بارز اخلاقی : اخلاص.خوش اخلاقی.ولایت پذیری.ادب. پذیری. 🔆گذشت.کمک به ونیازمندان و بصیرت........ علایق : امور نظامی .مثمر ثمر بودن برای دین ونظام وضعیت کنونی: همجوار امام حسین در جنة الحسین... 🌷 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
ﺁﺳﻤﺎﻧﻲ🌸 💢فاطمه به که رسید .قصد داشتم جشن تولدی را برایش بگیرم. اما زخم زبان هایی از اطراف به گوشم رسید. گرفتم تولد دوسالگی را همانند سال پیش با جمع چهار نفری در کنار جلیل برای فاطمه بگیرم. 💢خیلی دلم گرفته بود. به شهدا رفتم و خودم را روی سنگ مزارش انداختم و گفتم : جلیل تحمل زخم مردم را ندارم...برای من شاد کردن دل💗 فاطمه مهم است و هدایای مردم برایم اصلا مهم نیست . خیلی گریه😭 کردم و به او گفتم :روز تولد فاطمه کیک تولد می خرم و به خانه🏘 می روم و تو باید به خانه بیایی. 💢 روز بعد در بودم که گوشی تلفنم زنگ خورد . جواب دادم . گفتند: یک سفر زیارتی به همراه فرزندان در هر زمانی که خواستید... از خوشحالی گریه کردم.در راه برگشت به خانه آنقدر در اشک بود که مسیر را درست نمی دیدم. یک روزه تمام وسایل ها را جمع کردم و روز بعد حرکت کردیم. از هیجان سوریه تولد فاطمه را فراموش کردم. 💢 ﺗﻮﻟﺪ ﺩﺧﺘﺮﻡ, بدون اینکه به من بگویند حرم حضرت رقیه (س) را کردند و با حضور تمام خانواده شهدای مدافع حرم جشن 🎊گرفتند . شروع سه سالگی فاطمه خانم در کنار سه امام حسین (ع) یک آرزوی بزرگی برای من بود. ﺁﺭﺯﻭﻳﻲ ﻛﻪ ﺣﺘﻤﺎ ﺑﺎ ﻧﻆﺮ ﺑﻮﺩﻩ اﺳﺖ 🌷 🌷 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
‍ ⚜دلم 💕حسابی بود. حال خسته ام را با خودم بردم تا شفا گیرد. پس از خواهر شاه خراسان و دو رکعت نماز، دل آشفته ام پرکشید سوی 🌸. سوار تاکسی شدم و آدرس امامزاده علی بن جعفر را به راننده دادم. 🖇آرام آرام گلزار قدم برداشتم. بطری های کنار درب ورودی، نشان از قرار همیشگی خسته دلانی بود که برای خلوت به این گلزار می آیند. فضای مسقف پیچیده در چپ و راست که متشکل از شهداست و نورهای سبز🍃 و سرخ، که حاصل تابش نور☀️ خورشید به سقف های رنگ شده شیروانی بود حال خاصی را به انسان هدیه می داد. ⚜ناگهان دستور داد و پایم به سمت راست قدم برداشت.تعدادی دور تا دور مزار نشسته بودند.در ظاهر فضا پر از سکوت بود اما، این سکوت شاهد حرف های دلشان با زین الدین بود. 🖇شهید فرمانده لشکر علی بن ابی طالب و برادرش ، فرمانده اطلاعات و عملیات تیپ ۲ لشکر علی بن ابی طالب، در کنار هم آرام گرفته بودند.مهدی، فرمانده ای که همیشه خودش اولین نفر بود برای . می گفت: ⚜ «اگر فرمانده نیم خیز راه بره،نیروها سینه خیز راه میرن .اگه تو که بقیه میرن خونه هاشون» آرزوی داشت. عکس دخترش در جیب لباسش بود اما از ترس قرار شد بعد از عملیات آن را ببیند. 🖇به رسم حضرت نمازهای اول وقتش حتی در جاده های جنگ هم ترک نشد. نمازهایش به نیت پیروزی در عملیات ها ،نماز شب هایش، حال خوشش و گریه 😢هایش در باخدا، هنوز هم از خاطرات زیبای به جا مانده در ذهن و رزمنده هاست.خوش به حالش که خدا را شناخت و چه زیبا🌸 او را خرید. ⚜لبانم معطر به خواندن ای، چشمانم خیس از اشکِ حسرت و صدای که مرا به خود آورد و خدایی که در این است... 🌷 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh