🌷شهید نظرزاده 🌷
5⃣3⃣1⃣ به یاد #شهید_عارف_کایدخورده🕊❤️🕊 شادی روحش #صلوات 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
8⃣5⃣0⃣1⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
🔰من میدانستم #آقاعارف آدم بزرگی میشود. چون خیلی اهل تحقیق و مطالعه📚 بود. بهترینها 👌را انتخاب میکرد و میپسندید.
🔰همیشه در هر موقعیتی #بهترین بود. خیلی فعال بود. خیلی جاها فعالیت داشت💪 ولی جایی را قبول میکرد که میدانست به بهترین شکل #میتواند کارش را انجام دهد.
🔰من یادم نیست آقاعارف زمان مدرسه در #بسیج بوده باشد. فکر میکنم بعد از سربازی و برای #مدافع_حرم شدن به بسیج رفت. همیشه میخواست بهترین تیپ و پوشش👕 را داشته باشد.
🔰به #شهادتش فکر نمیکردم🗯 ولی قطعاً میدانستم انسان #بزرگی میشود. آقاعارف عموی شهیدش🌷 را خیلی دوست داشت. کتابهای زیادی از #دفاع_مقدس و تاریخ ایران و جهان را مطالعه کرده بود.
🔰چند سال پیش وقتی از #سربازی برگشت فهمیده بود #شهادت بهترین سرنوشت برای آدمهاست. فهمیده بود عاقبت بهخیری💫 آدمها در این راه است اما میگفت هر کسی که #شهید نمیشود❌ و همین جوری انتخاب نمیشود
🔰و «باید که جمله جان شوی تا #لایق جانان شوی». در حقیقت باید چیزی که #خدا میخواهد، باشی و مردمی و اهل بیت باشی تا پذیرفته بشوی✅
🔰اواخر عمرش شوق زیادی برای #شهادت داشت😍 خیلی جالب است که بدانید بهترین برنامهریزیها را برای زندگی از #آقاعارف میدیدم و با وجود این شوق شهادت🌷 طوری زندگی میکرد که انگار 150 سال عمر خواهد کرد.
#شهید_عارف_کایدخورده
#شهید_مدافع_حرم 🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
💠عارف کایدخورده🌷 و بابک نوری🌷 هریس هر دو از شهیدان #دهه_هفتادی مدافع حرم هستند.
💠هر دو دانشجو و متولد 1371📆 بودند و با جمالی #زیبا و خوشپوشی مثالزدنی مسیر عاشقی❣ را با هم پیمودند.
💠هر دویشان👥 در راه آزادسازی شهر #بوکمال به شهادت🌷 رسیدهاند و حالا به یک #الگو برای همنسلانشان تبدیل شدهاند.
#شهید_عارف_کایدخورده
#شهید_بابک_نوری_هریس
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
💠عارف کایدخورده🌷 و بابک نوری🌷 هریس هر دو از شهیدان #دهه_هفتادی مدافع حرم هستند. 💠هر دو دانشجو و مت
🔰آخرین اعزام
💢بار #سوم هر کاری کرد او را نبردند🚷 میگفتند شما یک بار مجروح شدی و #تک_پسر هستی، پدرت ناراحتی قلبی💔 دارد و دلایل زیادی برای نبردنش داشتند.
💢روحیه و اشتیاقش برای #رفتن خیلی زیاد بود. از میان چندین #تکاور از نظر آمادگی جسمانی و سؤالات نفر اول بود و آمادگی بسیار بالایی داشت.
💢آبادان، اهواز، دزفول، بهبهان و تهران #عارف را نبردند. از محل تحصیلش در مازندران هم نتوانست برود❌ و در نهایت با لشکر 16 قدس #گیلان اعزام شد و #بدون_خبر من راهی شد.
راوی: مادر شهید
#شهید_عارف_کایدخورده
#شهید_مدافع_حرم
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
💠عارف کایدخورده🌷 و بابک نوری🌷 هریس هر دو از شهیدان #دهه_هفتادی مدافع حرم هستند. 💠هر دو دانشجو و مت
🏵اگر میدانستم یک روز این اتفاق برای #دردانهام میافتد هیچوقت مانعش نمیشدم❌ ولی هرطور شده قبل از رفتن #میدیدمش. نبودن و ندیدن #عارف خیلی برایم سخت است😔آن هم عارفی که این همه #مهربان بود.
🏵چند مورد هست که وقتی کنار هم میگذارم به من قوت قلب💗 میدهد. #آقاعارف شهید شده🌷 و این خیلی مهم است. وقتی که یاد مصایب #حضرت_زینب(س) میافتم و میخواهم از خانم زهرا🌸 و خانم زینب(س) #الگوپذیری داشته باشم تحمل این درد و سختی خیلی برایم ارزش پیدا میکند.
🏵دیگر اینکه وقتی میبینم خیلی از #جوانها ادامهدهنده راه آقاعارف هستند و میبینم که به #شهدا عشق و ارادت دارند خرسندم میشوم😍خیلی از نوجوانان و جوانانی که خیلی با #شهادت آشنایی نداشتند به خاطر حبی💞 که به آقاعارف داشتند خیلی تحت تأثیر قرار گرفتند👌 و مؤثر بود.
راوی: مادر شهید
#شهید_عارف_کایدخورده 🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🏵اگر میدانستم یک روز این اتفاق برای #دردانهام میافتد هیچوقت مانعش نمیشدم❌ ولی هرطور شده قبل از
0⃣6⃣0⃣1⃣ #خاطرات_شهدا🌷
🔻راوی: مادر شهید
🔰من و #عارف هر دو عاطفی و بههم وابسته💞 بودیم و این وابستگی از طرف من خیلی بیشتر بود. دانشگاهش را #شمال انتخاب کرد و میخواست این فاصله عاطفی را کم💕 کند.
🔰چند روز قبل از رفتنش #پدرش برای چکاپ قلب❤️ به تهران رفت و آنجا دکتر میگوید باید سریع بستری🛌 و عمل شوی و در قلبت #باتری بگذاریم. همسرم و دخترم با هم👥 رفته بودند
🔰و چون بحث #عمل پیش آمد به آقاعارف گفتم شما هم پیششان برو. #عارف هم همین کار را کرد و چند روز آنجا ماند. عمل انجام شد✅ و باتری را که گذاشتند همان روز به عارف زنگ📞 میزنند که #اعزامت آمده. پدرش میگوید من حالم خوب است و اگر میخواهی بروی من #مانعت نمیشوم❌
🔰خواهرش خیلی به عارف #وابسته بود و آنجا با هم صحبتهایشان را میکنند، گردش میروند. #خواهرش را بعد چند روز فرستاد🚌 و خودش پیش #پدرش ماند. پدرش گفت حالم خوب است🙂 و نگران حال من نباش.
🔰عارف #بدون_اطلاع دادن به من میرود و من مرتب تماس میگرفتم☎️ و میدیدم موبایلش خاموش📴 است. به پدرش میگفتم چرا موبایل #عارف خاموش است⁉️ که پدرش میگفت #امتحان داشت و رفت.
🔰من خیلی تعجب کردم😟 که عارف چطور برای امتحان پدرش را در #بیمارستان بگذارد و برود. پدرش هم با خیال راحت صحبت میکرد. به #همسرم میگفتم چه امتحانی بود که آنقدر مهم بود و شما را تنها گذاشت👤 و رفت. گفت امتحانش #خیلی_مهم بود و ممکن است طول بکشد.
🔰پدرش به #آبادان برگشت و من نمیدانستم از دست عارف ناراحت باشم یا نه🙁 بعد از چند روز که دوباره پرسیدم #عارف کجاست❓ گفت که #دوره رفته است و تلفنش باید خاموش📵 باشد.
🔰یک روز #صبح زود که بلند شدیم نماز📿 بخوانیم فکرم خیلی مشغول شد. به #پدر_عارف گفتم از تو چیزی میپرسم، تو را خدا راستش را بگو. گفتم عارف کجاست😢و بااصرار من گفت به #سوریه رفته است. گفتم یا حضرت زینب(س) و شنیدن این جواب برایم #سخت بود. سکوت سهمگینی آن روزها جانم را گرفته بود.
🔰از روزی که عارف را #ندیدم حس عجیبی داشتم. تمام اینها تمام شد و چند روز بعد برای مهمانی به #دزفول رفتیم. بعد از صرف شام گوشیام📱 را باز کردم و در فضای مجازی #خبر_شهادت عارف را خواندم😭
#شهید_عارف_کایدخورده
#شهید_مدافع_حرم
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🔰آخرین اعزام 💢بار #سوم هر کاری کرد او را نبردند🚷 میگفتند شما یک بار مجروح شدی و #تک_پسر هستی، پدرت
🔸در منطقه #سیفات بودیم. عملیات مقدماتی آزادسازی شهرهای #نبل_والزهراء. درگیری💥 در کانال خیلی شدید شد. اونجا ۹ #شهید دادیم. یکى از شهدا شهید على حسینى کاهش🌷 بود، رفیق گرمابه و گلستان شهید #عارف کایدخورده. عارف #شاهد شهادتش🕊 بود.
🔹عقبتر که آمدیم توی #کانال، محمود گفت: "برید بیرون از این قتلگاه"! من عقب کشیدم. در عقب نشینی ترکشها⚡️ مهمان ما شدند. به سختی با #غلتیدن خودم را به عقب رساندم. در همین حین #عارف به سرعت از خط مقدم به دنبال من آمد.
🔸از جانش ترسیدم و گفتم نرو❌ بالای کانال که، او #زبدهتر از آن بود که فکر میکردم. در فیلمی🎥 که با دوربینِ روی کلاهش گرفته بود، با وجود اینکه نارنجک💣 کنارش #منفجر شد ولی خم به ابرو نیاورد.
↵شجاع بود. ↵نترس بود.
#عاقبت_به_خیرشد.
#شهید_عارف_کایدخورده🌷
#شهید_مدافع_حرم
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🔸در منطقه #سیفات بودیم. عملیات مقدماتی آزادسازی شهرهای #نبل_والزهراء. درگیری💥 در کانال خیلی شدید شد.
5⃣6⃣0⃣1⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
🔰من فکر نمیکردم پسرم یک روز #شهید شود. زمانی که به سوریه میرفت نگران و دلتنگ💔 میشدم ولی اصلاً به شهادتش🌷 فکر نمیکردم🗯
🔰آقاعارف #سه_بار اعزام شد. دو بار در سال 94 و بار سوم هم همین چند ماه پیش(سال96) بود. اوایل من مخالفت🚫 میکردم و #آگاهی زیادی از اصل ماجرا نداشتم. قبل رفتنش خیلی برایم توضیح میداد که باید برای #امنیت کشور باید برویم. من مخالفت میکردم و میگفت: کسی که #مسلمان و محب اهل بیت💖 باشد اینطور مخالفت نمیکند.
🔰برایم توضیح میداد اگر اعتقاد و عشق❤️ نباشد #هیچکس وارد این راه نمیشود. میگفتم: آنجا چه کاری میخواهی انجام دهی⁉️ میگفت بروم ببینم چه کاری #میتوانم بکنم. بدنش آماده بود و دورههای لازم را دیده بود👌 و من اطلاع نداشتم.
🔰گفت میروم کفش رزمندگان👞 را #واکس بزنم. من میگفتم اگر میروی کفشهای رزمندگان حرم #بیبیزینب (س) را واکس بزنی پس برو عزیزم😢 مرا با معرفتش آشنا کرد و من قبول کردم✅ که برود.
🔰بار اول☝️ که رفت خیلی برایم سخت بود. هر دویمان👥 عاطفی بودیم و زمانی که رفت خیلی #اذیت_شدم. هنگام رفتن، قرآن📖 آب، آیینه و اسپند را آماده کردم و گفتم دلم میخواهد باز هم #ببینمت. از زیر قرآن رد شد و برگشت گفت: «گر #نگهدار من آن است که من میدانم/ شیشه را در بغل سنگ⚡️ نگه میدارد». این جملهاش هر روز در ذهنم💬 میپیچید. هر روز برایش #صلوات میفرستادم و #آیتالکرسی میخواندم.
🔰با اینکه همیشه بانشاط و روحیه😃 بود ولی وقتی برگشت آنقدر نشاط #روحی پیدا کرده بود که تا بهحال او را اینگونه ندیده بودم❌ دست و پاهایش #تاول و پینه بسته بود ولی روحیه عجیبی👌 پیدا کرده بود.
🔰شوق زیادی برای دوباره #رفتن داشت. میگفتم تو که یک بار رفتهای و دیگر نیاز به رفتن نیست⛔️ در جوابم میگفت: اگر #خانم_زینب (س) دوباره مرا قبول کند باید کلاهم را هوا بندازم😍 من هم میخواستم ببینم چقدر پای کار است و میدیدم خیلی شور و #شوق دارد. دوباره راهی شد و باز آن شعر را خواند. من هم گفتم دلمـ💔 تنگ میشود و دوست دارم #دوباره ببینمت.
🎤راوی: مادر شهید
#شهید_عارف_کایدخورده
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🏵اگر میدانستم یک روز این اتفاق برای #دردانهام میافتد هیچوقت مانعش نمیشدم❌ ولی هرطور شده قبل از
🌴قبل رفتن میگفت #مامان الان در شرایطی هستیم که بهترین موقعیت👌 گیرم آمده و اگر اجازه ندهی بروم🚷 بهترین فرصت را از من #گرفتهای. من همیشه #عارف را خوشحال و خندان میدیدم ولی آن شب🌙 عارف از همیشه خوشحالتر بود. از شور و شعف میخواست #پرواز کند🕊
🌴در آن عملیات مجروح💔 شد. تکفیریها #سینه_عارف را هدف میگیرند و خدا خواست آقاعارف را نگه دارد تا در آزادسازی #بوکمال هم شرکت کند و نابودی داعش👹 را ببیند. قلبش💘 را هدف میگیرند و گلوله به باتری🔋 بیسیم که یک تکه فولادی بود و #آقاعارف در جیبش گذاشته بود میخورد و کمانه میکند.
🌴گلوله به سمت #راست سینهاش میخورد و به قلبش نمیخورد❌ در آن عملیات چندتا از دوستان نزدیکش #شهید شدند. دوستانی که با هم میرفتند به فقرا سر میزدند. وقتی برگشت برای #شهدا خیلی ناراحت بود. احساس میکرد از آنها #جامانده👤 است. هر هفته به خانوادهها و مزارشان🌷 سر میزد.
#شهید_عارف_کایدخورده
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🌴قبل رفتن میگفت #مامان الان در شرایطی هستیم که بهترین موقعیت👌 گیرم آمده و اگر اجازه ندهی بروم🚷 بهتر
7⃣6⃣0⃣1⃣ #خاطرات_شهدا🌷
🔰قبل از اعزام قرار بود #عملیات انجام دهند ولی زمانی که میروند #حاجقاسم عملیات را ملغی میکند⛔️ میگویند به صلاح نیست این عملیات انجام شود و رزمندگان و #آقاعارف خیلی ناراحت😔 میشوند.
🔰حاجقاسم قبول نمیکند❌ و رزمندگان از طرفی ناراحت بودند چرا حرم #حضرت_زینب (س) خلوت است و اگر شهرهای شیعهنشین آزاد بودند الان حرم🕌 آنقدر خلوت نبود.
🔰شب🌙 میخوابند و یکی از بچهها با لب خندان میگوید #ما عملیات میکنیم وپیروز میشویم✌️گروهی با #حاجقاسم صحبت میکنند و میگویند به یاری خدا اگر شما رخصت بدهید ما عملیات میکنیم✊ و #پیروز میشویم.
موفق نمیشوند🚫 رضایت بگیرند.
🔰جلسات متعدد با حاجی میگذارند و در یکی از جلسات #آقاعارف رجزخوانی میکند. از طرفی مردم👥 این دو شهر #شیعهنشین خبردار شده بودند که قرار است سربازان #گمنام امام زمان✨ شما را آزاد کنند و چشمانتظار بودند. در آخر با #اصرار فراوان، حاجقاسم #راضی میشود
🔰صبح عملیات انجام میشود✅ و دو شهر را آزاد میکنند😃 همان شب آقاعارف به ما زنگ زد☎️ و از ما تشکر کرد. خیلی از ما #تشکر کرد که این موقعیت را به وجود آوردیم تا او این کار را بکند.
#شهید_عارف_کایدخورده
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🔸در منطقه #سیفات بودیم. عملیات مقدماتی آزادسازی شهرهای #نبل_والزهراء. درگیری💥 در کانال خیلی شدید شد.
🍃🌸🍃🌺
ای کاش به جای #همه
می شد که در این شهر🌇
این حالِ به هــم ریخته اَم💔 را
#تو ببینی . . .
#شهید_عارف_کایدخورده
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh