eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.3هزار دنبال‌کننده
32.3هزار عکس
10.1هزار ویدیو
223 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
☆♥☆ #خواب را از من بگیرید ای صاعقه⚡️ها که جبر زمانه، صدای چکاچک شمشیر را از من دریغ کرده است! ☆♥☆بر من بشورید، ای #امتحانهای طاقت فرسای جهاد اصغر میخواهم از نگاه #مادران پسر شهید داده، درس #مردانگی بگیرم💪 ☆♥☆بازی #چوگان_نفس را به تماشا نخواهم ایستاد❌ گوی سبقت از جهان باید ربود! ☆♥☆یادمـ💬 هست، هر وقت از #سختی توبه، روی دلم زرد💛 شد، به قاب #عکس_شهیدی نگاه کنم😍 #مادران_شهدا #شبتون_شهدایی🌙 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
#امیرسینگِ هندو به ایران🇮🇷 که می آید مسلمان میشود. نام #محمد را برای خود انتخاب میکند. سال۵۷🗓 با یک دختر #رفسنجانی ازدواج می کند. 🔸یک شب امام خمینی(ره)را در #خواب می بیند که خطاب به او می گوید: تو چطور مسلمانی هستی که درجبهه حضور پیدا نمی کنی⁉️فردای آن شب، برای #اعزام به جبهه ثبت نام میکند و راهی جبهه میشود🚌 🔹در گردان های مختلف از جمله ۴۱۸و ۴۱۲حضور می یابد. #شهید_امینی، پایدار و...را خوب می شناسد. آموزشهای نظامی و رزمی، #غواصی می بیند پای راستش در عملیات بدر قطـ⚡️ـع شده و پای چپش راکه ترکش💥 میخورد، بعدها بر اثرابتلا به دیابت قطع میکنند. 🔸یکبار بچه های #لشکر محمد رسول الله او را قاطی اسرا میگیرند. هر چه میگوید من رزمنده ایرانی🇮🇷هستم، باور نمی کنند. به آنها میگوید: بیسیم📞 بزنید و در مورد من سوال کنید. بالاخره با دیدن برگ #ماموریت و کارت شناسایی که از لشکر ثارالله داشت، او را آزاد می کنند. 🔹خودش تعریف میکردکه: یک بار در عملیات #خیبر، رفتم داخل یکی از سنگرهای عراقی. #عراقی ها خوابیده بودند. بیدارشان کردم و به زبان انگلیسی🔠 به آن ها گفتم بیایند بیرون. آن ها را به #اسارت گرفتم. 🔸وقتی #سردارسلیمانی به پاسگاه زید می آید بچه ها به او می گویند: این آقا #هندی است. ابتدا باورنمیکند. میگوید: بیاریدش پیش من👥 وقتی خدمت حاج قاسم میرسد، یکدیگر را در بغل میگیرند💞 و هم را میبوسند. ماجرای آمدن به جبهه اش را برای حاجی تعریف میکند.وقتی سردار می پرسد: در عملیاتها حضور پیدا می کنی❓ میگوید: #بله، هر وقت شما بگویید روی #چشم می آیم. 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarz
★من دچار درد💔 بی پایانِ ♥️ #شـب بیدارےام ... ★روزهای بے تو💕 بودن ♥️ #خواب را از من گرفت😔 #شهید_محمودرضا_بیضایی #شبتون_شهدایی🌙 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#رفتـن ِ بعضی ها 💥یا نــه! اینطـور بگویـم: 👈بعضــی رفتـن ها؛ #فـــرق می کنـد جنـسش... انگار #خـدا
7⃣8⃣1⃣1⃣ 🌷 🔰یک روز قبل از سالگرد بابک بود، هرطور برنامه ریزی میکردم نمیتوانستم🚷 خودم را به برسانم. ازاینکه کارها پیچیده شده بودن خیلی ناراحت بودم😔 باخودم میگفتم شاید دوست نداره به مهمونیش برم. 🔰شب موقع خواب دوباره یادم افتاد💭 و گفتم: خیلی بی معرفتی، دلت نمیخواد من بیام⁉️ باشه ماهم خدایی داریم ولی بابک خیلی بااینکه ازت دلخورم..😔 🔰توی همین فکرا💬 بودم که خوابم برد. خواب رو دیدم، بهت زده شده بودم، زبونم بندامده بود😧 بابک خونه ی ما🏡 بود. میخندید و میگفت: چرا ناراحتی⁉️ 🔰گفتم: بابک همه فکر میکنن تو . گفت: نترس، اسیر شده بودم، ازاد شدم🕊 باهیجان بغلش💞 کرده بودم و به خانوادم میگفتم: ببینید بابک ، اسیر شده بود. بابک گفت: فردا بیا م. گفتم:چه مهمونی!؟ 🔰گفت:جشن سالگرد . گفتم: ینی چی!؟ گفت: جشن ازادیم از اسارت دنیـ🌍ـا بغضم گرفت شروع به گریه کردم😭از شدت اشک صورتم خیس شده بود، از بیدار شدم. با چشمام پراز اشک صبح خوندم. 🔰برخلاف انتظار تمام حل شد ونفهمیدم چطوری رسیدم به مراسم بابک😍 گفتم: بابک خیلی مَردی. راوی:دوست شهید 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
☘همســ💞ـرم مثل #شهدا بود.. متواضع و صبور و فروتن؛ و خیلی #مهربان بود. 🌿روزی یک ساعت🕰 #قرآن میخواند
برادر شهید: 🌸 آرزویش #شهادت در راه اسلام و قرآن بود و در آخرین سفری که به #کربلا داشت میگفت: من حاجتم را از آقا گرفتم. 🌸 یک روز قبل از شهادت، یکی از دوستانش که مجروح شده بود و اکبر به بالای سرش رسید، به اکبر میگوید: #محمود_بیضائی شهید شده و چند شب قبل از شهادتش در #خواب دیده بود که با تو (یعنی شهید شهریاری) در #باغی بزرگ و سرسبز در حال قدم زدن است. 🌸فردای آن روز اکبر هم در اطراف حرم مطهر #حضرت_زینب(ع) بر اثر اصابت ترکش به درجه رفیع #شهادت نائل شد. #شهید_اکبر_شهریاری #حافظ_قرآن #ذاکر_اهل_بیت 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
💠 #مجروحیت_وتحمل_درد 🔰دفعه دوم که اومده بود سوریه یه #ترکش خورد تو دستش. همه طبق معمول تو این فکر ب
#حتما_بخوانید👇👇 🌸یه شب حسین به #خوابم اومد. #مُهری جهت مَمهور کردن نامه های مردم دستش بود.مهر دقیقا شبیه #سنگ مزارش بود. 🌸فقط کوچکتر و در اندازه مُهر بود. حتی #رنگ متن های موجود در مهر شبیه رنگ موجود در سنگ مزارش بود. رنگ متنِ پاسدار شهید مدافع حرم در مهر مثل سنگ مزارش به رنگ #قرمز بود. 🌸دیدم بعضی ها #نامه میدن و حسین همون جا پای نامه ها مهر می زنه. حسین گفت من #پنجشنبه ها نامه خیلی ها رو مهر می زنم. 🌸همون پنجشنبه خانمی رو سر مزار حسین دیدم. که خیلی هم #محجبه نبود.داشت #گریه می کرد. 🌸از من پرسید شما خانواده شهید رو نمی شناسید؟ گفتم من #خواهرش هستم. من رو در #آغوش گرفت و گفت، راستش من خیلی #بدحجاب بودم. اصلا اهل دین و مذهب نبودم. یک روز که داشتم در شبکه های مجازی جستجو می کردم، #تصادفا با شهید معز غلامی آشنا شدم. 🌸خیلی منقلب شدم.در مورد شهید #تحقیق کردم. بعدها شهید رو در #خواب دیدم.این شهید در زندگی من تاثیر بسیاری گذاشت. 🌸باعث شد روز به روز حجابم بهتر بشه. سالها بود که اصلا نماز #نمی_خوندم. ولی از وقتی که با شهید آشنا شدم نماز خوون شدم.من هم خوابی رو که دیده بودم برای اون خانم تعریف کردم... #من_پنجشنبه_ها_نامه_خیلیا_رو_مهر_میزنم😍 📚کتاب سرو قمحانه، ص 132 #شهید_حسین_معزغلامی🌷 #شهید_مدافع_حرم 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🍂نرخ رفتن به #سوریه چند است⁉️ ❣قدر دل کندن💕 از #دوفرزند است 🍂اگر ازسوی معشوق💖 نباشد کششی ❣کوشش #عاش
💞 ♥️محمـد آقا با برادرم دوست بود و با هم می‌رفتند☺️ خانواده ایشون چند باری منو دیده بودن خیلےتمایل داشتند وصلتے💞 صورت بگیره. اما چون فاصله سنے‌من و آقا زیاد بود قبول نمے‌کردم😕 ♥️من متولد مرداد ۶۷ و محمد آقا شهریور۵۶ 📆 محمد آقا تو سفرے که به کربلا داشته در حرم (ع) به این بزرگوار شده و از ایشون همسر و محب اهل‌بیت (ع) را می‌خواد👌 ♥️️همزمان با این موضوع یک بار دیگه این موضوع رو به من گفت و خواست بیشتر فکر💬 کنم نمیدونم چیشد که کردم که بیاد☺️ ♥️از امام حسین(ع) هم خواستم هرچی خیر و پیش روم بذاره😇 وقتے محمد آقا به خواستگاریم اومد تازه از برگشته بود💐 ♥️اول صحبت‌هامون یه روایت برام گفت: « نجات و رستگاری در راستگویی است.» تا این حرف رو شنیدم یه کم ای رو هم که داشتم برطرف شد😇 ♥️گفت من دیدم که خدا به من ۲دختر دوقلو می‌بخشه😍 و همسری خوب و مهربان دارم، ولےهمه این چیزها رو میگذارمو در راه خدا رو انتخاب می‌کنم✅ خواب‌های محمد آقا همیشه بود.... 🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
💢برای اینکه از #وجودمون بگذریم شبانه روز باید همه کارهامون #برای_خدا باشه✅ #هفته_دفاع_مقدس #شهید_مح
🔰خواب شهیدحاج همت که تعبیرشد 🔹حاج ابراهیم همت، محسن را خواست و به او گفت: محسن، تو به #شهادت می‌رسی، محسن كه كمی جا خورده بود😟 گفت: چطور مگه حاجی⁉️ حاج همت ادامه داد: من #خواب ديدم كه تو به شهادت ميرسی، شهادتت🌷 هم طوری است كه اول اسيرت می‌كنن و بعد از اينكه #آزار و شكنجه‌ات دادن و تو خواسته‌های اونها رو برآورده نكردی، تو رو تيرباران💥 می‌كنند و به شهادت می‌رسی 🔸سه روز بعد خواب #حاج_همت تعبير شد، در عمليات والفجر ۳ در مرداد ۶۲📆 و در آزاد سازی #مهران، ماشين تويوتايی كه سرنشينان آن نورانی، برقی، پكوك و چند نفر ديگر از پاسداران لشگر ۲۷ بودند در منطقه #قلاجه به كمين منافقين😈 خورد، پس از آن منافقين ناجوانمردانه سرنشينان تويوتا را به رگبار💥 بستند همه سرنشينان جزء #يك_نفر جلوی چشم يكديگر در حاليكه زخمهای عميق گلوله برداشته بودند با تير خلاص، به #شهادت رسيدند🌴 #شهید_محسن_نورانی #شهید_محمدابراهیم_همت 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
★وقت #خواب است و دلــمــ❤️ پیش #تــو سـرگـردان است..! ★ #شب_بخیر ای نفستـــ شرح پریشانی منــ💗 #شهید_محمودرضا_بیضایی #شبتون_شهدایی🌙 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
❣نامت شروع فصـ🍂ــل ☆•★هر #عاشقانه ی توست ❣حتی اگر نباشی 👤 ☆•★باران بهانه ی #توست ❣در #خواب های تلخم ☆•★کابوس را شکستـ⚡️ـم ❣آنجا چه جای کابوس⁉️ ☆•★این آشیانه ی #توست ❣دلتنگ💔 می نویسم ☆•★یک صفحه از دلم را ❣حتی اگر #نباشی ☆•★این خانه خانه ی توست....😔 #شهید_بابک_نوری_هریس #شبتون_شهدایی🌙 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
✿ارادت خاصی به علی ابن موسی #الرضا [عليه السلام] داشت ... آخرش هم #برات شهادتش رو از امام رضا(ع) گرف
5⃣9⃣1⃣1⃣ 🌷 💠خواب دختر شهيد محرابی چند شب قبل از شهادت پدرش🌷 🔰چند شب قبل از (ع) خواب دیدم درمراسم ظهر شهادت امام رضا (ع )هستم که هرسال نذری ميدادند🍵 در حال كمك كردن درساختمانی بودیم صدای مردی🗣 به گوشم خورد که میگفت: امسال امام رضا (ع) حاجت را خواهد داد 🔰من بعد از این خواب خیلی شدم ومدام صدای آن مرد در گوشم می‌چرخید🎧 مراسم شروع شد. چون تعداد مهمان ها👥👥 زیاد بود خانه🏡 یکی از همسایه ها را گرفته بودن و آن ساختمان همان ساختمانی بود که من در دیده بودم 🔰خیلی حالم بد بود😥 پنجره اتاق را باز کردم وبنر ایستاده پدر بزرگم را دیدم و همان صوت🎶 در گوشم پیچید👂 (سال پدر بزرگت هم کنار آن بنر میرود)وباز من بیقرار تر💔 شدم.تا اینکه خبر شهادت پدرم رو دادن😭😭 🔰پیامی که درشب قبل ازشهادت برای یکی از بستگان فرستاد📲 🌾چشم مرا پیاله خون جگر کنید 🍂هر وقت تر نبود تر کنید 🌾من کمتر ازگدای نیستم 🍂خانه به خانه دست مرا در به در کنید 🌾بدکاره ها به نیمه نگاهی عوض شدند 🍂مارا فُضیل فرض کنید و 🌾این شدن از مرگ بدتر است 🍂فکری برای این نفس بی اثر کنید😔 🌾 گفتنم که به جایی نمیرسید 🍂ذکر حسین مرا بیشتر کنید 🌾در میزنم و هیچ کسی باز نمیکند❌ 🍂پس زودتر راخبر کنید 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
#شب سردے ست و هوا منتظر باران🌧 است وقت #خواب است و دلمـ♥️ پیش تو سرگردان است #شب_بخیر اے نفست شرح پریشانی من مـاه پیشانے🌝 مـن #دلبـر بارانے مـن 😍 #شهید_احمد_مشلب #شبتون_شهدایی 🌙 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh