eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.4هزار دنبال‌کننده
29.7هزار عکس
7.8هزار ویدیو
211 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷شهید نظرزاده 🌷
#یا_حیدر✊ 🔹جمعیت زیادی👥 روبرومون ایستاده بود. تعدادشون خیلی بیشتر از ما بود. بعضی هاشون #آموزش_دیده
🔸تازه میخواست ازدواج💍 کنه به بهش گفتم: خیلی دیر جمبیدی، تا بخوای ازدواج کنی ان شاالله بچه دار بشی بعد بعدی دیگه سنت خیلی میره بالا 🔹یه نگاه کرد. این سری هم دوباره مثل همیشه یه حرف زد که دوباره کلی رفتم تو فکر💭 گفت داداش جان: ♥️ 🔸گفتم یعنی چی⁉️ گفت فکر میکنی برای خدا کاری داره بهم بده. داداش جان اگه خدایی باشه خدا جبران کنندس 👌 🌷وقتی خدا بهش عنایت کرد فهمیدم چی گفت...😔 🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🔸تازه میخواست ازدواج💍 کنه به #شوخی بهش گفتم: خیلی دیر جمبیدی، تا بخوای ازدواج کنی ان شاالله بچه دار
ولی یادش هست ونگاهش باقیست! دور دست نظرم، او می بینم او به من میخندد😍 یاد گرماے ڪردن او می افتم! ڪاش بود♥️ و من هم بوسه اے از رخ میچیدم 🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
بدون #شرح نیست ناتوانم در شرح ڪودڪے هایم پاے #قاب تو.. دارند #بزرگ می شوند.. فاطمہ و ریحانہ خانم ن
🕊🦋🕊🦋🕊🦋🕊🦋🕊 ✍ 🌼حاجی به حضرت مسلم (ع) ارادت زیادی داشت و از این‌‌رو مستعارش را مسلم علوی گذاشته بود. می‌گفت : «ما همه مسلم رهبریم، هر جا فرمان دهد حاضریم.» 🍁حاجی بسیاری از اوقات عبا و عمامه نمی‌گذاشت که بتواند در هر جایی راحت‌تر خدمت کند. حاجی خوب آشپزی می‌کرد. وقتی می‌شنید هیئتی آشپز ندارد، می‌گفت: «من هیئت را می‌پزم.» 🦋می‌گفتیم: «حاجی شما روحانی هستیدنباید پای دیگ بایستید.» می‌گفت: «در مجلس عزای سیدالشهدا (ع) هر خدمتی افتخار است.» 🌸بعد لباسش را درمی‌آورد و با خنده😅 می‌گفت: «عمامه و عبا را هم درمی آورم که دیگران ناراحت نباشند.‌» 🌾 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🕊🦋🕊🦋🕊🦋🕊🦋🕊 ✍ #سیره_شهدا 🌼حاجی به حضرت مسلم (ع) ارادت زیادی داشت و از این‌‌رو #نام مستعارش را مسلم
🌷 ♨️●جمعیت زیادی ایستاده بود. تعدادشون خیلی بیشتر از ما بود. بعضی هاشون دیده بودند و آماده هر اقدامی بودند. بچه های ما حسابی خسته شده بودند. بعضی هاشون عقب تر از ما بودند و هنوز به ما نرسیده بودند. من و حاج و برادر خانمش روبروی جمعیت ایستاده بودیم. اوج درگیری های فتنه 88بود. ♨️●حاج محمد گفت: باید یه کاری کرد. انگار که فکری به رسیده باشه، با تمام توان و صدایی که داشت فریاد زد: یا حیدر! جمعیت روبرو حسابی کردند و شروع کردند به عقب نشینی. حسابی گیج شده بودند. بچه های خودمون هم از عقب رسیدند و همه رو متفرق کنیم. اون روز خود حیدر بهمون مدد کرد...💥 ✍راوی: دوست شهید 🌷 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#خاطرات_شهید 🌷 ♨️●جمعیت زیادی #روبرومون ایستاده بود. تعدادشون خیلی بیشتر از ما بود. بعضی هاشون #آمو
‍ ♡به نام خالق رئوف♡ 🌾باز هم ، قصه ی عاشق 💖و است منتها کمی متفاوت تر از قصه لیلی و مجنون های دیگر. اینجا، از بیقراری ، قلم بی تاب شده و بی اذن صاحب ، روی کاغذ خوش رقصی می کند. 🌳قصهٔ روحی آسمانی🌫 را روایت می‌کند که جسمش در زمین سکنی گزیده.او زمین را بهر عاشق🌸 شدن برگزیده نه برای گذراندن روزمره، چون ما!این دیار را برگزید، چون می‌دانست دلیر مردانی از جنس را در خود پرورش میدهد... ‌. 🥀مسیرش را از همان ابتدا کرد. مبدأ بود و مقصد، !عشق را در (ع) خلاصه کرد و در مکتب او جانی دوباره گرفت. خانواده اش را نذر این مکتب کرد و خودش اول به شتافت. 🌴از ایوان طلای زینبی شد و پرواز کرد تا ... . شهری که عشاق گرد هم آمدند، تا نگذارند بار دیگر تکرار شود. عاشق قصه ، مجنون وار عاشق شده بود. 🥀به دنیا آمد تا پا در رکاب بگذارد و در راه او هم بدهد و چه شیرین است در راه عشق جان سپردن... چه مبارکی ، زندگی ای که آغازی مبارک و پایانی مبارک تر دارد. ... ! ✍نویسنده : به مناسبت سالروز تولد 🌷 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
‍ ♡به نام خالق رئوف♡ 🌾باز هم #قصه ، قصه ی عاشق 💖و #معشوق است منتها کمی متفاوت تر از قصه لیلی و مجنو
✍آنچه که مینویسم تنها یک نیست برادر! این آتشفشان درون💗 است که گاهی فوران میکند برادر! دیگر دلم از دوری نمیلرزد و دیگر چشمانم از ندیدن یاران نمی گرید❌ زنهار ما در دل و فکرمان همه گذشته جهاد و را خاک کرده ایم😔 و هرگز این سخن امام صادق ‌(ع) را نشنیده ایم که فرمود: " لیس الحَیاہ الّا العقیدة و الجهاد" 📝 ۸۷/۱/۱۸ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
✍آنچه که مینویسم تنها یک #نوشته نیست برادر! این آتشفشان درون💗 است که گاهی فوران میکند برادر! دیگ
9⃣4⃣3⃣1⃣ 🌷 🔰مستشار نظامی بود اما با توجه به روحیه ای که داشت هم انجام می داد. می گفت: دوست دارم یه کار مثل کار انجام بدم. فکرهای نو در کنار اخلاص👌 باعث گل کردن کارهایش می شد. چند مدرسه را به صورت آزمایشی انتخاب کرده بود✅ و به وضعیت آموزشی📚 و بهداشتی رسیدگی می کرد. 🔰لوازم التحریر📐 و محصولات بهداشتی و ورزشی🏓 برایشان تدارک دید. از چند قول گرفته بود که اوضاع دهان و دندان بچه ها را سر و سامان دهند. خانواده های بی سرپرست و را شناسایی کرده بود و از طریق دوستان عرب ماهانه کمکشان می کرد💰 تا هم احتیاجاتشان رفع شود و هم حفظ شود. 🔰این کارش حسابی سروصدا کرد. خانواده ها همه مشتاق بودند او را ببینند😍 مدیران چند مدرسه هم تقاضای اجرای این طرح را در داشتند. فکر می کردند💭 یک تیم قوی و چند نفره پشت این ماجراست غافل از اینکه او 👤 همه چیز را مدیریت می کرد. 🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
♡به نام خالق رئوف♡ 🍀باز هم قصه، قصه ی عاشق و است منتها کمی متفاوت تر از قصه لیلی و مجنون های دیگر. اینجا، از بیقراری ، قلم بی تاب شده و بی اذن صاحب، روی کاغذ خوش رقصی می کند. 🍀قصهٔ روحی آسمانی را روایت می‌کند که جسمش در زمین سکنی گزیده. او زمین را بهر عاشق شدن برگزیده نه برای گذراندن روزمره، چون ما! 🍀این دیار را برگزید، چون می‌دانست دلیر مردانی از جنس را در خود پرورش میدهد... مسیرش را از همان ابتدا مشخص کرد. مبدأ حریم حرم بود و مقصد، دل آسمان! 🍀عشق را در (ع) خلاصه کرد و در مکتب او جانی دوباره گرفت. خانواده اش را نذر این مکتب کرد و خودش اول به شتافت. 🍀از ایوان طلای علی ابن موسی الرضا زینبی شد و پرواز کرد تا زینبیه دمشق. شهری که عشاق گرد هم آمدند، تا نگذارند کربلا بار دیگر تکرار شود. عاشق قصه، مجنون وار عاشق شده بود❣ 🍀به دنیا آمد تا پا در رکاب معشوق بگذارد و در راه او هم جان بدهد و چه شیرین است در راه عشق جان سپردن...🙃 🍀چه مبارکی، زندگی ای که آغازی مبارک و پایانی مبارک تر دارد. پایانی متفاوت...!🌹‌ ✍نویسنده : 🌺به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۱۵ شهریور ۱۳۵۶ 📅تاریخ شهادت : ۳۱ شهریور ۱۳۹۵ 📅تاریخ انتشار : ۱۵ شهریور ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید : بهشت زهرا 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
💠 راهکار عملی شهید پورهنگ برای حاجت روا شدن 🔸هر وقت مشکلی بزرگ یا حاجتی داشت، می شد به حضرت زهرا(سلام الله علیها)♥️ میگفت باید زرنگ باشی و بدانی چه‌چیزی را از بخواهی. از ائمه باید توقع داشت نه طلبکار بود✘ 🔹اگر توقع کمک و داشته باشی، آن بزرگواران هم حتما به تو عنایت می کنند👌 🔸با توجه تمام دو رکعت می خواند و هدیه می کرد به حضرت زهرا(سلام الله علیها)، می گفت چیزهای زیادی از این نماز دارم😍 ازدواج و کار و فرزند را همین نماز📿 می دانست. 🔹شک ندارم را هم از همین نماز و نظر لطف حضرت‌زهرا(سلام الله علیها) گرفته بود🌷 🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚘﷽⚘ نبودنهایےهست که هیچ بودنے جاےِ آن را پُر نمیکند نمیدانم چطور چرا چگونه دوست داشتنت درمن جوانه زد نمیدانم از کِے دلتنگ و بےتابت شدم اما این را خوب میدانم که خیلے وقت است که نیستے که ندارمت کاش امشب اتفاق تازه اے مےاُفتاد و خدا نام‌تو را در فالِ حافظ من قرار میداد دلم سرزده آمدنت را میخواهد که دست دلتنگے را بگیرے و راهےاش کنے برود و دست از سرِ من بردارد بوےِ عطرت بپیچد دوباره پُر شوم از هواےِ تو ردِّ پایِ باران چشمانم را بگیریم مثلِ همان روز که چشم در چشم قاب عکست شدم و با نم نم شبنم چشمانم چشم در چشم تو گل لبخند بر لبانم نشست.... 🌷 ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
حاج محمد با آنکه خودش یک روحانی مورد اعتماد بود ولی باافراد نااهل دوستی میکرد . گاهی به او اعتراض میکردم و میگفتم : حاج محمد این آدم های شر وناباب رو چرا دور خودت جمع کردی؟ میخندید و میگفت : هنر روحانی به همینه که زبان چنین آدم هایی رو بفهمه و به اونها کمک کنه . با هرکدام یک جور رفاقت میکرد. توی دوستی ها سنگ تمام میگذاشت آنقدر به آنها نزدیک میشد و برادرانه به آنها محبت می کرد که مجذوبش میشدند و نمیتوانستند از اول دل بکنند. کم کم و در دوستی با او پایشان به مسجد و هیئت باز می شد و فرسنگ ها از رفتار و شخصیت گذشته خود فاصله می گرفتند‌. 🌷 ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
●هـــوالعــزیــز ○آنچہ ڪہ مینویسم تنهایڪ نوشتہ نیست،برادر این درون است. ○ڪہ گاهے فوران مے کند،برادر دیگر دلم ازدورے دوستان نمیلرزد ودیگرچشمانم از ندیدن باران نمی گرید، ○زنهار ما در قبرستان دل و فکرمان همه گذشته جهاد وشهادت را خاک کرده ایم، و هرگز این سخن امام صادق ‌‌(ع) را نشنیده ایم که فرمود: لیس الحیاہ الّا العقیدة والجهاد 🌷 ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh