🌷شهید نظرزاده 🌷
❣﷽❣ 📚 #رمان_شهدایی 🌷 #خاطرات_شهید_یوسف_کلاهدوز ↶° به روایت: همسرشهید 0⃣2⃣ #قسمت_بیستم 📝(یوسف) وقت
❣﷽❣
📚 #رمان_شهدایی
🌷 #خاطرات_شهید_یوسف_کلاهدوز
↶° به روایت: همسرشهید
1⃣2⃣ #قسمت_بیست_ویکم
📝یوسف خیلی درگیر کارهای#سپاه و جنگ شده بود. فاطمه را حامله بودم و ماه اخرم بود. یکی از روزهای تابستان♨️ پنجاه و نه، گفت: من باید برم سپاه، #جلسه دارم. گفتم: من حالم خوب نیست، شاید لازم بشه که بریم بیمارستان🚑
📝مادرم هم از اصفهان امده بود که مراقبم باشد، گفت: راست میگه #آقایوسف معلوم نیست چی پیش بیاد. توی شهر غریب هم که من نمی تونم تنهایی ببرمش بیمارستان. یوسف ماند چه کار کند‼️ از طرفی نگران کارش بود، از طرفی هم #نگران حال من.
📝با همان لباس#سپاهی حاضر و اماده وسط هال دراز کشید. حالم که بدتر شد، تلفن زد☎️ محل کارش و گفت: احتمال دارد شب نرود جلسه. بیمارستان که رسیدیم، از شدت درد😣 دیگر نفهمیدم چی شد. زایمان مشکل و #خطرناک بود. داروی بیهوشی زیاد زده بودند و با این که بچه به دنیا امده بود، من هنوز به هوش نیامده بودم
📝یوسف و مادرم خیلی نگران😥 شده بودند. از یکی از پرستارها که بچه را داده بود دست یوسف پرسیده بودند: پس #مادرش چی شد؟ پرستار گفته بود: هنوز به هوش نیامده❌ وقتی کم کم به هوش امدم، احساس میکردم جایی هستم که دور تا دورم پرده های #سیاه آویزان است. تَنَم را حس می کردم، ولی دست و پایم را نه.
📝بعدها #یوسف ادایم را درمی آورد و
می گفت: هی می گفتی وای یوسف دستم کو؟ دست ندارم. دستت رو می گرفتم و نشونت می دادم😄بعد می گفتی وای یوسف! #پاهام کو؟ پا ندارم انگار. بعد دوباره از هوش می رفتی. هرچی می گفتم بابا دخترت دنیا اومده😍 بازم می گفتی بچه چیه؟ دختر چیه؟
📝دختر خیلی دوست داشتم. یوسف گفته بود: زهرا دختره ها، #دختر، همون که دوست داشتی. تا کم کم حالم بهتر شده بود. یوسف خیلی دوست داشت اسمش را بگذاریم "فاطمه" اما من گفتم: آخه توی فامیل فاطمه زیاد داریم. خواهر خودت هم اسمش فاطمه س. این طوری اسم دختر ما هم عین اسم عمه اش می شه فاطمه کلاهدوز دیگه فرقی با هم ندارن😕
📝یوسف خندید وگفت: چرا، خیلی هم فرق دارن. اون فاطمه ی کلاهدوز دختر حسن آقای کلاهدوزه، این فاطمه کلاهدوز #دختر_یوسفه که من باشم. دیدی کلی با هم فرق دارن😉خیلی هم روی درست گفتن اسمش حساس بود. می گفت: دوست ندارم کسی دخترم رو فاطی صدا بکنه ها، اسمش فاطمه است، همه بایدبگن #فاطمه🌺
#ادامه_دارد ...
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
📚 #رمان_شهدایی
🌷 #خاطرات_شهید_یوسف_کلاهدوز
↶° به روایت: همسرشهید
2⃣2⃣ #قسمت_بیست_ودوم
📝این اواخر دیگرخیلی کم می دیدمش. بودنش در خانه تعجب داشت. یک زمانی آرزو داشتم تلفن داشته باشیم تا بتوانم سراغش را بگیرم یا با فامیل ها تماس بگیرم، ولی حالا صدای زنگ تلفن📳 برایم ترسناک شده بود. می ترسیدم توی آن بحبوحه ی ترورهای سال شصت، اتفاقی برایش بیفتد. مسئولیتش کم نبود؛#قائم_مقام فرمانده سپاه
📖زهرا هر لحظه منتظر خبرهای بد بود.
ولی چیزی به یوسف یا بچه ها بروز نمی داد. نگران می شد😥 ولی میدانست زندگی است که خودش انتخاب کرده. یوسف را دوست داشت و به خاطر او این غربت و دوری و #تنهایی را تحمل می کرد.راضی بود به تقدیر،ولی نگرانی و هول و ولایش دست از سرش برنمی داشت.
📖یکی از دوست هایش هم وضعش مثل او بود.شوهرش مثل یوسف مدام یا جبهه بود یا تهران جلسه ی فرماندهی داشت. به هم که می رسیدند، می خندیدند😄و می گفتند: انگار تا شوهرامون #شهید نشده باشند، این نگرانی و اضطراب هم هست! سربه سر هم می گذاشتیم.
📝یوسف که شهید شد🌷 دوستم من را که دید، خواست دل داریم بدهد. خندید و گفت: خودمونیم، تو یکی خوب از هولش دراومدی، دیگه انتظار نمی کشی.
گاهی چند روز ازش خبر نداشتم. فرصت تلفن زدن هم نداشتم. اگر کسی سراغش را می گرفت، نمی دانستم تهران است یا رفته #جبهه. اصلا نمی دانستم شب می آید خانه یا نه.
📝اگر به خودم بود موقع شام یک چیزی سر هم میکردم و با بچه ها میخوردیم
ولی دوست داشتم اگر #یوسف بیاد غذای گرمی🍲 درست کنم که میدونستم چند روز است غذای درست و حسابی نخورده
نمیدونستم چیکار کنم هروقت ازش میپرسیدم: بلاخره امشب میایی یا نه؟!
📝اگر تهران بود و جلسه داشت میگفت: معلوم نیست کار ما هیچ حساب و کتاب نداره❌ اگر هم جبهه بود میگفت: اگر من بیام تهران پس این #پاسدار ها چه کنن که ماه به ماه زن و بچشونو نمیبینن⁉️ سال تحویل سال شصت هم از جبهه نیومد گفت: اگر بقیه #پاسدار ها از جبهه اومدن من هم میام.
#ادامه_دارد ...
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
✨*✨*✨*✨*✨*✨*✨*✨
🌙 وقت #خواب است و
دلــمان💞
🌾پیش تـ✨ـو
🌾سـرگـردان است..❗️
#شب بخیر 💫
ای نفست...
شرح پریشانی ما..
#شبتون_شهدایی🌷
🍃🌹🍃🌹
@ShahidNazarzadeh
❣ #سلام_امام_زمانم❣
🌹🍃سلام......،
بر آفتـ🌞ــابی که
با طلــوعـش،
🌹🍃روشن خواهد کرد
تاریکی هایــمان را😍
#السلام_علیک_یابقیةالله_فی_ارضه
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🌸🍃
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
💞عشق یعنی #باوضو پرپر شدن
تشنه در بارانِ آتش🔥 "تر" شدن
🕊🍃🕊🍃🕊🍃🕊🍃🕊🍃🕊
💞عشق یعنی سوی #لاهوت آمدن
پای رفتن🚶♂ ، شکل تابوت آمدن
#سلام_صبحتون_شهدایی🌸🍃
🍃🌹🍃🌹
@ShahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🌸🍃🌸🍃🌸🍃 #مدافع_حـرم سرهنگ شهید حاج #عبدالکریم_اصل_غوابش🌷 📆ولادت:۱۳۴۸ شهادت:۱۹ تیر ۱۳۹۴ #معرفی_شهید
🔰واکنش پدرباازدواج پسر۱۹ساله اش
🔸پسرم۱۹سالش📆 بود وسال اول دانشگاه بود که یک روز به خانه آمد و گفت میخواهم موضوعی را مطرح کنم، میدانم مخالفید ولی من #زن_میخواهم
🔹من با تعجب گفتم: شماهم از لحاظ سنی وهم #شغل و درآمد درسطحی نیستید که ما اقدام کنیم⛔️ برای کدام دختر برویم که شرایط شمارا قبول کند؟حالا زود است صبر کن به #وقتش...
🔸حاجی باخونسردی گفت: خانم کار شما مثل این است که فردی بگوید #تشنه هستم😓 و شما بگویی صبرکن ۴-۵سال دیگر به تو آب💧 میدهم، دراین میان آن فرد #تلف میشود.
🔹حاجی گفت: باباکارخوبی کردی که موضوع را مطرح کردی✅ چون اگر خدایی نکرده فشاری راتحمل ویا #خطایی بر تو میرفت پای منو مادرت نوشته میشد📝
🔸خلاصه دست به کارشدیم و #خدا هم قسمت کرد وپسرمان ازدواج💍 کرد.
توکل به خدا از #ویژگی های بارز این شهید است👌
#شهید_عبدالکریم_اصل_غوابش
#ایام_شهادت🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🦋 #حجـاب یعنی
زیبـایی هـای مـن "بـرایِ خــدا"♥️
🌸حجـاب یعنـی
خدایا می دانم #غیرتت به من وصف ناشدنی ست😍
🌼بـه احترام غیرتت
حجـاب🌸 بر سر میکنـم
#قربهً_إلــی_الله
🌺 #حجاب مانند اولین خاکریز جبهه است. که دشمن😈 برای تصرف سرزمینی حتماً "باید اول آن را بگیرد"👌
#روز_حجاب_وعفاف مبارکباد🌺
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 #کلیپ_تصویری
🍂 موضوع : حیا و حجاب
🎤 #آیت_الله_مجتهدی_تهرانی
🔶 عالی حتما ببینید 👌
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
Page267.mp3
683.4K
🔻طرح تلاوت روزانه قرآن کریم
✨سوره مبارکه حجرونحل✨
#قرائت_صفحه_دویست_وشصت_وهفت
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🕊 #افلاکیان_خاکی 18 📖 روستای سابقیه را تازه فتح کرده بودیم. درگیری سنگینی داشتیم. در آن درگیری ها،
🌺کم توفیقی نیست #شهادت، چرا که مراقبه میخواهد وظاهر وباطنی #پاک✨
🎀 #مراقبه هایش تنها مادی نیست❌به قول امیرالمومنین(ع): #علی شدن، مراقبه ی قلبی میخواهد. شاید فکر کنی کم است اما میدانی، قلب آدمی♥️ به سرعت #وابسته می شود و این وابستگی، سمی است برای متعالی شدن و از فرش به #عرش رسیدن، وابستگی به مال، وابستگی به ادم ها💞 به عمر.
🎀آری! اینک #آسمانی شدن برایت سخت میشود. باید عشق ورزید و دوست داشت اما وابسته نشد🚫 چراکه این وابستگی ها تو را به زنجیر میکشند و در #قفس_تن، اسیرت میکند. تنی که به #معنوی شدن فکر نمیکند، تنی که اگر باب میلش پیش بروی، عاقبتت می شود #قساوت و سنگدلی، که بر سر کوفیان و ابن سعد آمد😢
💥اما می دانی، گاهی اوقات وابستگی خوب است😍
⇜اینکه وابسته باشی به #خدا واهل بیت
⇜اینکه وابسته شوی به شجاعت💪 و صلابت
⇜وابسته شوی به #نماز_اول_وقت
⇜اصلا میدانی وابسته شوی به کتاب📕
🎀آخر آدم های وابسته به کتاب هم، کم پیدا می شوند. کم هستند آدم هایی که به همه کتاب هدیه🎁 دهند، حتی برای اولین کادو به #همسرشان. این آدم ها، ارزش کتاب را به خوبی درک میکنند، چرا که کتاب📚 باعث ارتقای آگاهی است و مسبب تمام گمراهی های ما همین #فقر_مطالعاتی ست.
🎀می دانی، باید برای دستیابی به #بصیرت تلاش کرد و راه وابستگی به تمام چیز های خوب را یافت👌 به عبارتی، تنها در پی #خدا بود. درست مانند #محسن !
🎊آری باید دل کند و رها شد🕊
#شهید_محسن_حججی
#سالروز_ولادت🎈
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🌺کم توفیقی نیست #شهادت، چرا که مراقبه میخواهد وظاهر وباطنی #پاک✨ 🎀 #مراقبه هایش تنها مادی نیست❌به ق
3⃣8⃣2⃣1⃣#خاطرات_شهدا 🌷
🔰21 تیر 70📆 محسن در نجفآباد به دنیا آمد. رشد این #شهید در خانوادهای علمی بود و خاندان حججی معروف هستند، آیتالله حججی در زمان رضاخان بیشترین خدمت را به منطقه اصفهان داشت، زمانی که #حجاب از سر زنان و عمامه از سر علما بر میداشتند این عالم ربانی در گوشه و کنار دست افراد مستعد را میگرفت🤝 و به حوزه میبرد
🔰در نمایشگاه دفاع مقدسی که در نجفآباد برپا شده بود #محسن با زهرا عباسی همکار میشود و همین آغازی میشود برای آشنایی و ازدواج💞 به قول همسر محسن، #شهدا واسطه آشنایی این دو بودند، 11 آبان 91 خطبه عقد جاری و محسن در 21 سالگی داماد میشود☺️ دو سال بعد در مرداد 93 مراسم #عروسی برگزار میشود.
🔰27 تیرماه 96؛ محسن برای #دومین بار به سوریه اعزام شد🚌 در مأموریت اولش بیشتر در حلب و لاذقیه عملیات داشتند اما این بار قرار بود به نزدیکی مرز با عراق بروند🗺 به گفته همسر شهید، این دفعه که میخواست برود گفت: #زهرا دعا کن من دوباره سردار را ببینم، میخواهم از او بخواهم کاری بکند که من همانجا در #سوریه بمانم و تا تمام نشدن جنگ💥 برنگردم ایران.
🔰طبق آنچه داعش👹 منتشر کرده، همه چیز از 16 مرداد سال 96 شروع شد، از #التنف، در عملیاتی در منطقه مرزی بین سوریه و عراق، زمانی که #محسن_حججی با تنی مجروح💔 در پشت سنگری در کنار اجساد نیمهجان تعدادی از همرزمانش👥 آخرین #مقاومتها را میکند
🔰آن زمان هیچکس تصور نمیکرد که این جوان ایرانی🇮🇷 قرار است چه بر سر داعش بیاورد، شاید اگر داعشیها میدانستند که #انتقام همین شهید🌷 آنها را ظرف 3 ماه ریشه کن خواهد کرد ترجیح میدادند با او کاری نداشته باشند.
🔰نمیدانستند و فیلم و تصویری📸 که از او منتشر کردند تا به خیال خود خط و نشانی بکشند و نشان دهند اگر دستشان به ایران و #ایرانی برسد چه میکنند؛ چه نتیجه معکوسی↪️ به همراه دارد، تصاویری که با آن ترکیب دود و آتش🔥 صحنه #کربلا را بر هر مخاطب آشنا با تاریخ تداعی میکند
🔰اما همه ارتباط #محسن با کربلا فقط این عکس نبود، تصاویر بعدی که به صورت محدود انتشار پیدا کرد از پیکر بیسر😔 و بیجان او بود تا به پیروی از مرادش #شهادتی_حسینی داشته باشد.
18 مرداد 96 محسن به آرزویش رسید🕊
#شهید_محسن_حججی
#شهید_مدافع_حرم 🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#عاشقانه_شهدا 🌹 💞دختر خانہ بودم داشتم تلویزیون تماشا مے کردم، مصاحبه اے بود با شهردار شهرمان. یک خو
🌺ای عاشقان اباعبدالله(ع)
✳️بایستی #شهادت را در آغوش گرفت، گونه ها بایستی از شوقش سرخ شود☺️ و ضربان #قلب تندتر بزند.
✳️بایستی محتوای فرامین #امام را درك و "عمل" نمائیم ...👌
#شهید_مهدی_باکری🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🕊 #افلاکیان_خاکی 22 📖 بعد از شهادتش یکی از دوستان، صحنه ی عاشورا را در خواب دیده بود و اینکه شهدای
🕊 #افلاکیان_خاکی 23
📖 ما در طبقه پایین زندگی می کردیم وآقای کلاهدوز در طبقه ی بالا. هیچ وقت متوجه ورود و خروج او نشدم. یک شب اتفاقی در را باز کردم ....
📚کتاب #خانه_ای_ازنور(ص/۹۹)
#شهید_یوسف_کلاهدوز🌷
#مناسب_انتشار_در_اینستاگرام
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
📚 #سه_دقیقه_در_قیامت 5⃣1⃣ #قسمت_پانزدهم 🍀وقتی که مشغول به کار شدم حساب سال داشتم. یعنی همه ساله اض
📚 #سه_دقیقه_در_قیامت
6⃣1⃣ #قسمت_شانزدهم
🔰در مورد تشکیل خانواده شاید احتیاجی به تذکری نباشد، چون در دین ما ازدواج، سنت پیامبر اسلام معرفی شده و تکامل نیمی از دین انسان مشروط به ازدواج و تشکیل خانواده است.
🍃وقتی هم که فرزندی متولد شود خیرات و برکات بر اهل خانه نازل می شود. اما باید این را هم اشاره کرد که در دنیا خیلی از مشکلات و به خصوص تشکیل خانواده همراه با سختی و گرفتاری است. خداوند در آیه ۴ سوره بلد میفرماید: به درستی که ما انسان را در سختی و رنج آفریده ایم.
🌟 اما در آن سوی هستی مشاهده کردم که هر بار انسان در کنار خانواده و همسر خود قرار می گیرد خیرات و برکات الهی بر او نازل می گردد. و برای همین است که پیامبر فرمودند: در پیشگاه خداوند تعالی نشستن مرد در کنار همسر خود از اعتکاف در مسجد من محبوب تر است
🍀از طرفی بسیاری از خیرات انسان توسط فرزند برای او ارسال می شود، شاید هیچ باقیات صالحاتی بهتر از فرزند صالح برای انسان نباشد. از نوجوانی یاد گرفته بودم که هر کار خوبی انجام می دهم یا اگر صدقه می دهم ثواب آن را به روح تمام کسانی که به گردن من حق دارند. از آدم تا خاتم و تمام اموات شیعه و پدران و مادران ما هدیه کنم.
🌿 به همین خاطر آن سوی هستی پدر بزرگم را همراه با جمعی که در کنارش بودند مشاهده کردم. آنها مرتب از من تشکر میکردند و میگفتند: ما به وجود اولادی مثل تو افتخار میکنیم. خیرات و برکاتی که از سوی تو برای ما ارسال شده بسیار مهم و کارگشا بود. ما همیشه برای تو دعا می کنیم تا خداوند بر توفیقات تو بیفزاید.
💠در میان بستگان ما خیلی از افراد در فامیل ازدواج می کنند، من هم با دختر دایی خودم ازدواج کردم. از طرفی بسیار اهل صله رحم هستم بیشتر مواقع به دنبال حل مشکلات فامیل هستم و به همه سر میزنم و برکت این مطلب را هم در زندگی خود دیده ام.
🔆 دعای خیلی از اهل فامیل همواره مشکل گشای گرفتاریهای من بوده. حتی به من نشان دادند که در برخی از گرفتاری ها و مشکلات مردم و حوادث سختی که شاید منجر به مرگ میشد با دعای فامیل و والدین برطرف شده.
🌺 چرا که امام صادق می فرماید: صله ارحام اخلاق را نیکو، دست را با سخاوت، دل و جان را پاک، و روزی را زیاد میکند و مرگ را به تاخیر میاندازد. خیلی سخت بود. حساب و کتاب خیلی دقیق ادامه داشت .ثانیه به ثانیه را حساب میکردند. زمانهایی که در محل کار حضور داشتم را بررسی میکردند که به بیت المال خسارت زده ام یا نه.
💢 خدا رو شکر این مراحل به خوبی گذشت. زمان هایی را که در مسجد و هیئت حضور داشتم محاسبه کردند و گفتند دو سال از عمرت را اینگونه گذراندی که جزو عمرت حساب نمی کنیم.
می توانیم به راحتی از این دوسال بگذریم. در آنجا برخی دوستان همکاران و آشنایان را میدیدم، بدن مثالی آنهایی را در آنجا می دیدم که هنوز در دنیا بودند!
🍀 میتوانستم مشکلات روحی و اخلاقی آنها را ببینم، عجیب بود که برخی از دوستان همکارم را دیدم که به عنوان شهید و بدون حساب و بررسی اعمال به سوی بهشت برزخی میرفتند. چهره خیلی از آنها را به خاطر سپردم.به جوانی که پشت میز بود گفت: برای بسیاری از همکاران و دوستان از شهادت را نوشتهاند به شرطی که خودشان با اعمال اشتباه توفیق شهادت را از بین نبرند.
💠 به جوان پشت میز گفتم: چه کار کنم که من هم توفیق شهادت داشته باشم؟ او هم اشاره کرد و گفت: در زمان غیبت امام عصر عجل الله ،رهبری شیعه با #ولی_فقیه است. پرچم اسلام به دست اوست. همان لحظه تصویری از ایشان را دیدم!
#ادامه_دارد ...
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
چگونه عبادت کنم_42.mp3
13.35M
#چگونه_عبادت_کنم❓۴۲🤲
💢تا به عاشقی نیفتی؛
به بهشت هم که مشرّف شوی؛
شبیه کودکی میمانی، که کوهی از جواهر را با شکلاتی تعویض میکند و خوشحال است.
#استاد_شجاعی 👆
🍃🌹🍃🌹
@ShahidNazarzadeh