4_5780554603460297866.mp3
5.86M
🔊 #صوت_شهدایی
✨ خوش به حال شهدا🕊 ...
🎤با نوای کربلایی #سید_رضا_نریمانی
#پیشنهاد_ویژه👌👌
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
💜💥💜💥💜💥💜
گفتم :
#دگر قلبم❤️ شوق #شهادت ندارد !
گفت :
مراقب #ِنگاهت باش ...
اَلعَین بَریدُ القَلب ؛
چشم #پیغام رسان دل است .
#شهید_مدافع_حرم
#محمدرضا_دهقان
#شبتون_شهدایی🌙
🍃🌹🍃🌹
@ShahidNazarzadeh
❣ #سلام_امام_زمانم❣
🌼سلام بر تـــ✨ـــو که
🌳صداقت صب🌤ح موعودی
🌼سلام بر تـــــو که
🌳اجابت قنوت #منتظرانی
🌼سلام بر تـــ🌷ـــو که
🌳قائم آل #محمدی
🌼و ما همهی عمر به
🌳انتظارت #ایستادهایم
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🌸🍃
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🍄🍂🍄🍂🍄
🍃✨شیعه به دنیا آمدهایم که #مؤثر در تحقق #ظهور مولا باشیم...
🌱✨«شهید مدافع حرم ، شهید محمود رضا بیضایی»
#مدافع_حرم
#شهید_محمود_رضا_بیضایی🌷
#سلام_صبحتون_شهدایی
🍃🌹🍃🌹
@ShahidNazarzadeh
مداحی آنلاین - داستان بنده و آزاد - شهید دستغیب.mp3
1.06M
🌸 #میلاد_امام_موسی_کاظم(ع)
♨️داستان بنده و آزاد در بیان امام موسی بن جعفر(ع)
#سخنرانی بسیار شنیدنی👌
🎤 #شهید_دستغیب_شیرازی
🍃🌹🍃🌹
@ShahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
شهید سیدمیلاد مصطفوی شهیدی که پیکرش به دست #داعش افتاد و "سر و دست و پاهایش" را از تنش ج
🌾به خانواده #شهدا بسیار خدمت میکرد، و همیشه از آنها #دلجویی میکرد، اکثرا در اردوگاه شهید درویشی #خادمالشهدا بود، هر سال از اردوگاه به دیدار مادر شهید درویشی هم میرفت.
سیدمیلاد حدود ۱۲-۱۳ سال خادمالشهدا بود⚡️
🍁 و آرزوی #شهادت در عمق جانش نفوذ کرده بود.
خیلی #تلاش میکرد که او را به سوریه اعزام کنند. حتی میگفت که من #هزینه بلیط هواپیما و مخارج خودم در سوریه را میپردازم فقط من را با خود ببرید. آرزوی #شهادت در خون 💔سید میلاد بود. ⚡️
#شهید_سیدمیلاد_مصطفوی🌷
شهید بی سر
🍃🌹🍃🌹
@ShahidNazarzadeh
#میلاد_امام_کاظم😍
☆~مستـ بودیم #ازغدیرخم،
دوباره #عید شد🎈🎊
☆~تــــ✨ــــو بہ #دنیا آمدی
مستے ما تمدید شد 😍
#ابالرضا❤️
#ولادت_امام_موسی_کاظم_مبارک🎉
🍃🌹🍃🌹
@ShahidNazarzadeh
مداحی آنلاین - بین مکه تا مدنیه - بذری.mp3
3.4M
🌸 #میلاد_امام_موسی_کاظم(ع)🌸
💐بین مکه تا مدینه
💐پر شده از نور داور
🎤 #محمدرضا_بذری
👏 #سرود
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
Page297.mp3
813.4K
🔻طرح تلاوت روزانه قرآن کریم
✨سوره مبارکه کهف✨
#قرائت_صفحه_دویست_نودو_هفت
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🕊🦋🕊🦋🕊🦋🕊🦋🕊 ✍ #سیره_شهدا 🌼حاجی به حضرت مسلم (ع) ارادت زیادی داشت و از اینرو #نام مستعارش را مسلم
#خاطرات_شهید 🌷
♨️●جمعیت زیادی #روبرومون ایستاده بود. تعدادشون خیلی بیشتر از ما بود. بعضی هاشون #آموزش دیده بودند و آماده هر اقدامی بودند.
بچه های ما حسابی خسته شده بودند. بعضی هاشون عقب تر از ما بودند و هنوز به ما نرسیده بودند.
من و حاج #محمد و برادر خانمش روبروی جمعیت ایستاده بودیم. اوج درگیری های فتنه 88بود.
♨️●حاج محمد گفت: باید یه کاری کرد.
انگار که فکری به #ذهنش رسیده باشه، با تمام توان و صدایی که داشت فریاد زد: یا حیدر!
جمعیت روبرو حسابی #وحشت کردند و شروع کردند به عقب نشینی. حسابی گیج شده بودند. بچه های خودمون هم از عقب رسیدند و #تونستیم همه رو متفرق کنیم.
اون روز خود #حضرت حیدر بهمون مدد کرد...💥
✍راوی: دوست شهید
#شهید_محمد_پورهنگ🌷
🍃🌹🍃🌹
@ShahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#فقط_خدا♥️ 💠باهم رفتیم محل تولدش همه جا را نشان مان دادوگفت: اگه روزی اقا به من اجازه بدهند از شغلم
🔸از اصول #مراقبت کنید. اصول یعنی ولیّ فقیه، خصوصاً این #حکیم، مظلوم، وارسته در دین، فقه، عرفان،
🔹معرفت؛"خامنهای عزیز را #عزیزِ جان خود بدانید."
حرمت او را #حرمتِ مقدسات بدانید.
فرازی از وصیت
#شهید_قاسم_سلیمانی🌷
🍃🌹🍃🌹
@ShahidNazarzadeh
🌻🌿🌻🌿🌻🌿🌻
#کلام_شهید🥀🌱
🍃دنيا بداند به همه #مقدسات عالم سوگند براي نان و مسکن و آزادي حيواني و $دمکراسي و خاک حرکت نمي کنم تنها هدفم اين است #آئين رهائي بخش اسلام که فقط آنرا راه نجات مستضعفان و محرومان ميدانم بر دنيا حاکم شود که اين تنها راه #فلاح است.✔️
🍀به امام #عزيزمان به اين اسوه بحق الهي و الگوي مجسم اسلام بگوئيد تا آخرين #قطره خون💔 دست از او و راهش بر نخواهيم داشت زيرا راه او راه مهدي است و فرياد او فرياد #امام زمان و حسين است بگوئيد به اممان تا جان در بدن داريم با هر نداي مخالف راهت خواهيم جنگيد.⚡️
🌿ملت مسلمان و #قهرمان ايران بداند بايد قاطعانه در همان مسيري که تاکنون ما را از زير بار اسارتها و بردگيها نجات داده و ميرود تا #حکومت عدل جهاني امام زمان را محقق سازد يعني راه #خدائي امام عزيزمان گام بردارند که هر فريادي غير آن خيانت به قرآن📖 و اسلام و پايمال کردن خون پاک شهدا است. ما در آرزوي #شهادتيم ما شهادت را سرآغاز زندگي واقعي مي دانيم از آن هراسي نداريم...❌
#شهید_محمداسماعیل_اسکندری🌷
🍃🌹🍃🌹
@ShahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🕊 #افلاکیان_خاکی 31 📖 گفتم حاجی چقدر حقوق میگیری؟ حاجی مبلغی را گفت که من خیلی تعجب کردم. گفتم حاجی
🕊#افلاکیان_خاکی32
📖لحظه ی جاری شدن خطبه ی عقدمان مقارن با اذان ظهر شده بود. عاقد خواندن خطبه ی عقد را اغاز کرده بود ولی.......
#شهید_سعید_حسینی🌷
#مناسب_انتشار_دراینستاگرام
🍃🌹🍃🌹
@ShahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
❣﷽❣ 2⃣ #سبک_زندگی_قرآنی✨ 🔻اهدِنَا الصِّراطَ المُستَقِیم🔻 منظور از «صراط مستقیم» که در سوره حمد می
❣﷽❣
3⃣ #سبک_زندگی_قرآنی✨
🔻ترس موت! دست خالی!🔻
🔮آنکه حال و روز نماز و اعمالش، روبراه و مرتب باشد، عاشق ملاقات خدا و موت است؛ همین علاقه به موت و ملاقات خدا، نشانه صداقت در ایمان است👈 «فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ»⚰
🚶ولی خیلی از ما هرگز علاقه و محبتی به موت که نداریم، بلکه از آن فراری هم هستیم! چون تمام عمر به فکر دنیا بوده ایم و قبر و قیامت مان را آباد نکرده ایم!
چون از اعمال سیاهی که پیش فرستاده ایم، ترس و دلهره داریم به دل! برای همین است که آرزوی موت و ملاقات خدا را نداریم
👈 «وَلَا يَتَمَنَّوْنَهُ أَبَدًا بِمَا قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ وَاللَّهُ عَلِيمٌ بِالظَّالِمِين»📖[جمعه/۶و۷]
⚖ملاک خوبی است الحق!⬆️ تا وقتی فراری هستیم از موت، یعنی که هنوز آباد نکرده ایم قبر و قیامت مان را؛
🚑 زودتر جمع و جور کنیم دست و پایمان را و آباد کنیم چاردیواری آن طرف را !
#نشـرپـیامصـدقهجـاریهاست💯
#ادامه_دارد...
🍃🌹🍃🌹
@ShahidNazarzadeh
راضی به رضای تو_16 - @ostad_shojae.mp3
6.67M
#راضی_به_رضای_تو ۱۶
🌸حتماً امتحان میشی!
درست بعد از زمانی که اقرار به ایمان کردی
و گفتی؛ اللّهُ ربّی ... خدا مربی من است!
🍃آیا حاضری به تمریناتِ مربی ات تن بدی
و به تموم تمرینای سخت و آسونش راضی باشی؟
🍃🌹🍃🌹
@ShahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🍂🌼🍂 🔹در همین ایام #دشمنان این مرز و بوم چشم طمع😈 به ثمرات انقلاب و جایگاه ولایت دوخته بودند. آنها ب
#کلام_شهید
🌿این مملکت، این #نظام، الان به
💥 حبیب_ابن_مظاهر، به
🌿#قیس_ابن_مسهر_صیداوی، به
💥#قاسم_ابن_الحسن، نیاز دارد.
🌿این انقلاب، دیگر به #مختارهای
💥سقفی نیاز ندارد...
دانشجوی بسیجی
#مدافع_حرم
#شهید_احمد_حاجیوند_الیاسی🌷
🍃🌹🍃🌹
@ShahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
❣﷽❣ 📚 #رمان 💥 #تنها_میان_داعش 7⃣2⃣#قسمت_بیست_وهفتم 💠 یک نگاهم به قامت غرق #خون عباس بود، یک نگاهم
❣﷽❣
📚 #رمان
💥 #تنها_میان_داعش
8⃣2⃣#قسمت_بیست_هشتم
💠 شنیدن همین جمله کافی بود تا کاسه دلم ترک بردارد و از رفتن حلیه #وحشت کنم.
در هیاهوی بیمارانی که عازم رفتن شده بودند حلیه کنارم رسید، صورت پژمردهاش به #شوق زنده ماندن یوسف گل انداخته و من میترسیدم این سفرِ آخرشان باشد که زبانم بند آمد و او مشتاق رفتن بود که یوسف را از آغوش لختم گرفت و با صدایی که از این #معجزه به لرزه افتاده بود، زمزمه کرد :«نرجس #دعا کن بچهام از دستم نره!»
💢 به چشمان زیبایش نگاه میکردم، دلم میخواست مانعش شوم، اما زبانم نمیچرخید و او بیخبر از خطری که #تهدیدشان میکرد، پس از روزها به رویم لبخندی زد و نجوا کرد :«عباس به من یه باطری داده بود! گفته بود هر وقت لازم شد این باطری رو بندازم تو گوشی و بهش زنگ بزنم.»
💠و بغض طوری گلویش را گرفت که صدایش میان گریه گم شد :«اما آخر عباس رفت و نتونستم باهاش حرف بزنم!»
رزمندهای با عجله بیماران را به داخل هلیکوپتر میفرستاد، نگاه من حیران رفتن و ماندن حلیه بود و او میخواست #حسرت آنچه از دستش رفته به من هدیه کند که یوسف را محکمتر در آغوش گرفت، میان جمعیت خودش را به سمت هلیکوپتر کشید و رو به من خبر داد :«باطری رو گذاشتم تو کمد!»
💢 قلب نگاهم از رفتنشان میتپید و میدانستم ماندنشان هم یوسف را میکُشد که زبانم بند دلم شد و او در برابر چشمانم رفت.
هلیکوپتر از زمین جدا شد و ما عزیزانمان را بر فراز جهنم #داعش به این هلیکوپتر سپرده و میترسیدیم شاهد سقوط و سوختن پارههای تنمان باشیم که یکی از فرماندهان شهر رو به همه صدا رساند :«به خدا #توکل کنید! عملیات آزادی #آمرلی شروع شده! چندتا از روستاهای اطراف آزاد شده! به مدد #امیرالمؤمنین (علیهالسلام) آزادی آمرلی نزدیکه!»
💠شاید هم میخواست با این خبر نه فقط دل ما که سرمان را گرم کند تا چشمانمان کمتر دنبال هلیکوپتر بدود.
من فقط زیر لب #صاحبالزمان (علیهالسلام) را صدا میزدم که گلولهای به سمت آسمان شلیک نشود تا لحظهای که هلیکوپتر در افق نگاهم گم شد و ناگزیر یادگاریهای برادرم را به #خدا سپردم.
💢 دلتنگی، گرسنگی، گرما و بیماری جانم را گرفته بود، قدمهایم را به سمت خانه میکشیدم و هنوز دلم پیش حلیه و یوسف بود که قدمی میرفتم و باز سرم را میچرخاندم مبادا #انفجار و سقوطی رخ داده باشد.
در خلوت مسیر خانه، حرفهای فرمانده در سرم میچرخید و به زخم دلم نمک میپاشید که رسیدن نیروهای مردمی و شکست #محاصره در حالیکه از حیدرم بیخبر بودم، عین حسرت بود.
💠به خانه که رسیدم دوباره جای خالی عباس و عمو، در و دیوار دلم را در هم کوبید و دست خودم نبود که باز پلکم شکست و اشکم جاری شد.
نمیدانستم وقتی خط حیدر خاموش و خودش #اسیر عدنان یا #شهید است، با هدیه حلیه چه کنم و با این حال بیاختیار به سمت کمد رفتم.
💢 در کمد را که باز کردم، لباس عروسم خودی نشان داد و دیگر دامادی در میان نبود که همین لباس #عروس آتشم زد. از گرما و تب خیس عرق شده بودم و همانجا پای کمد نشستم.
حلیه باطری را کنار موبایلم کف کمد گذاشته بود و گرفتن شماره حیدر و تجربه حس #انتظاری که روزی بهاریترین حال دلم بود، به کام خیالم شیرین آمد که دستم بیاختیار به سمت باطری رفت.
💠در تمام لحظاتی که موبایل را روشن میکردم، دستانم از تصور صدای حیدر میلرزید و چشمانم بیاراده میبارید.
انگشتم روی اسمش ثابت مانده و همه وجودم دست #دعا شده بود تا معجزهای شود و اینهمه خوشخیالی تا مغز استخوانم را میسوزاند.
💢 کلید تماس زیر انگشتم بود، دلم دست به دامن #امام_مجتبی (علیهالسلام) شد و با رؤیایی دست نیافتنی تماس گرفتم. چند لحظه سکوت و بوق آزادی که قلبم را از جا کَند!
تمام تنم به لرزه افتاده بود، گوشی را با انگشتانم محکم گرفته بودم تا لحظه اجابت این معجزه را از دست ندهم و با #رؤیای شنیدن صدای حیدر نفسهایم میتپید.
💠 فقط بوق آزاد میخورد، جان من دیگر به لبم آمده بود و خبری از صدای حیدرم نبود. پرنده احساسم در آسمان #امید پر کشید و تماس بیهیچ پاسخی تمام شد که دوباره دلم در قفس دلتنگی به زمین کوبیده شد.
پی در پی شماره میگرفتم، با هر بوق آزاد، میمُردم و زنده میشدم و باورم نمیشد شرّ عدنان از سر حیدر کم شده و #عشقم رها شده باشد.
💢دست و پا زدن در برزخ امید و ناامیدی بلایی سر دلم آورده بود که دیگر کارم از گریه گذشته و به درگاه #خدا زار میزدم تا دوباره صدای حیدر را بشنوم. بیش از چهل روز بود حرارت احساس حیدر را حس نکرده بودم که دیگر دلم یخ زده و انگشتم روی گوشی میلرزید...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
🍃🌹🍃🌹
@ShahidNazarzadeh